۱۳۹۲ تیر ۲۸, جمعه

ماموریت ژنرال هایزر در ایـــران , 1357




http://www.dowran.ir/pics/38/07/01.jpgروز 14 دي 1357، ژنرال «رابرت هايزر» معاون فرماندهي نيروهاي ارتش آمريكا در اروپا وارد تهران شد. او در حالي كه در قسمت بار هواپيما پنهان شده بود،
(1بدون اطلاع قبلي با يك هواپيماي نظامي از اشتوتگارت عازم تهران شد
(2) و هواپيماي حامل وي در فرودگاه مهرآباد به زمين نشست. هايزر درباره چگونگي ورودش به تهران در كتاب مأموريت در تهران نوشت: «خبر ورود من به ايران به طور سري به اطلاع ژنرال «فيليپ گاست» رئيس هيأت مستشاري آمريكا در ايرانرسيده بود ترتيب استقبال از من، به طور مخفيانه داده شده بود. درهاي هواپيما كه باز شد، چندين نظامي آمريكايي وارد هواپيما شدند. برخي از آنها، لباس نظامي بر تن داشتند و برخي ديگر، لباس شخصي پوشيده بودند و براي تخليه سوخت وارد هواپيما شدند. من از هواپيما دور شدم... در سفرهاي قبلي، مهم‌ترين رهبران نظامي حكومت شاه(3) در فرودگاه به استقبال من مي‌آمدندمراسم استقبال، پرطمطراق بود، اما اين بار با هميشه فرق مي‌كرد.»
هايزر در شب اول ورودش به تهران درباره وضعيت اين شهر نوشت: «عبور از خيابانهاي تهران، براي من تكان‌دهنده بود. خيابانها خالي بودند، حتي يك اتومبيل، اتوبوس يا موتورسيكلت هم در خيابانها ديده نمي‌شد. از ميدان شهياد (آزادي) تا آن سوي شهر، همه جا تعطيل به نظر مي‌رسيد. مغازه‌ها بسته بودند، پياده‌روها خالي و جايگاههاي بنزين تعطيل بودند.. روي پنجره‌ها يك در ميان تصوير آيت‌الله خميني ديده مي‌شد. نيروهاي مخالف، كنترل ارگانهاي حياتي را در دست گرفته بودند.»(4)
هايزر در ادامه نوشت: «مردم فرياد مي‌زدند «الله اكبر» و صدا از پشت بامهاينزديك به گوش مي‌رسيد به هر فريادي از گوشه‌اي ديگر پاسخ داده مي‌شد. درتاريكي صداي تيراندازي از سلاح‌هاي خودكار شنيده مي‌شد.»(5)
هايزر از فرودگاه مهرآباد ابتدا به منزل ژنرال هووي استون (Howie Stone) فرمانده بخش نيروي زميني در دفتر وابسته نظامي و مستشاري نظامي آمريكا در تهران رفت. در اين محل اعضاي مهم و اصلي اداره مستشاري جمع بودند. ژنرال گاست، رئيس اداره مستشاري، ژنرال جرج كرتز(George. J. Kertesz) نماينده نيروي هوايي و آدميرال فرانك كولينز(Frank C. Collins) نماينده نيروي دريايي. اين افسران هايزر را در جريان امور نظامي ايران و اداره مستشاري قرار دادند. همه آنان يك نظر مشترك داشتند. و آن اين بود كه اوضاع ايران از كنترل خارج شده است. سپس هايزر به منزل ژنرال گاست رفت و شب را بدون پلك بر هم زدن به صبح رساند.(6)
بخش عربي راديو عدن نيز اعلام كرد علي‌رغم اينكه افكار عمومي ايران و جهان مداخله آمريكا در امور داخلي ايران را نكوهش مي‌كنند، ايالات متحده همچنان به مداخله خود در ايران ادامه مي‌دهد. اين راديو در ادامه افزود، فرستاده آمريكا براي يك مأموريت ويژه و انجام مشورتهايي با افسران عالي‌رتبه ايران و شاه به طور محرمانه وارد تهران شده است.(7)
به نوشته هيكل در كتاب «ايران: روايتي كه ناگفته ماند» هدف مأموريتهايزر، تشويق نيروهاي مسلح ايران براي انتقال وفاداري از شاه به بختيار بود و قرار بود او به عنوان رئيس ستاد ارتش همان شغل ژنرال عباس قره‌باغي را به دست بگيرد، و اطمينان بدهد كه بعد از رفتن شاه از كشور، نيروهاي مسلحبه بختيار وفادار بمانند.(8)
دكتر مهران كامروا استاد و رئيس گروه علوم سياسي دانشگاه نورث ريچ(Northridge) آمريكا در كتاب انقلاب ايران ريشه‌هاي آشوب درباره چگونگي اعزام هايزر به ايران نوشت: «گرچه دولت كارتر كاملاً‌ از بختيار حمايت كرد، اما بسياري در وزارت امور خارجه، از جمله سفير سوليوان، فكر نمي‌كردند او بتواند ماه ژانويه را پشت سر بگذارد. رئيس‌جمهور كارتر، برژينسكي، وزير [دفاع] براون، و [وزير انرژي]‌ شلزينگر مخالف اين فكر بودند. به منظور اطمينان يافتن از اينكه بختيار در حقيقت جان سالم به در خواهد برد، واشنگتن تصميم گرفت يك افسر عالي‌رتبه نظامي به ايران گسيل دارد تا نيروهاي مسلح را در پشتيباني از نخست‌وزير جديد گرد هم آورد.
ژنرال رابرت هايزر، فرمانده نيروهاي ناتو در اروپا، براي اين مأموريت انتخاب شد. هايزر در چند مناسبت به ايران سفر كرده بود و شخصاً اكثر رهبران نظامي ايران را مي‌شناخت. به او دستور دادند بي‌درنگ عازم ايران شود، و مراتب نگراني و اطمينان رئيس‌جمهور را به رهبران نظامي حاضر در تهران انتقال دهد. قرار بود آنها را ترغيب كند «منسجم بمانند و تنگاتنك هم كار كنند.» و كشور را ترك نگويند.
(همزمان با ورود هايزر ارتشبد غلامعلي اويسي فرماندار نظامي تهران و ارتشبد ازهاري نخست‌وزير مستعفي به بهانه بيماري جداگانه از كشور خارج شدند) مأموريت پيشنهادي هايزر شديداً مورد مخالفت مافوق بلافصلش، فرمانده عالي نيروهاي ناتو ـ ژنرال الكساندر هيگ ـ و سفير سوليوان قرار گرفت. هايزر نيز به همين اندازه دلواپس تحقق‌پذيري مأموريتش بود. او بعدها نوشت: «نمي‌فهميدم چه چيزي مي‌توانستم به دست آورم.» به علاوه، در واشنگتن بر سر هدف دقيق سفر ژنرال به ايران و معنا و مفهوم دستورات داده شده به او اختلاف‌نظر وجود داشت. كارتر دستورات را تنها به عنوان آخرين حربه، مهر تأييدي بر كودتا مي‌ديد اما، برژينسكي مأموريت هايزر و دستورات همراهش را چراغ سبزي براي كودتا مي‌دانست. برژينسكي مي‌نويسد: «هدف از مأموريت هايزر اين بود كه اساس استيلاي نظامي را، در صورت لزوم، پي‌ريزي كند، و در اين حين رهبري مورد نياز را ايجاد نمايد.» در اين زمان، برژينسكي «با بي‌ميلي» به اين نتيجه رسيده بود كه يك دولت نظامي بدون شاه «تنها چاره قابل طرح» بوده است.»(9)

مهران كامروا در ادامه درباره فعاليت‌هاي هايزر پس از ورود به تهرانمي‌نويسد: «هايزر در 4 ژانويه [14 دی] وارد تهران شد و به سرعت براي ملاقات با تمامي رهبران نظامي كليدي اقدام كرد. هايزر پس از نشستهاي زيادي، با تك تك فرماندهان شاخه‌هاي نظامي و ديگر افسران عالي‌رتبه، آنها را در «حالتي كاملاً‌ درمانده» يافت. همگي نگران امنيت شخصي‌شان بودند و مي‌خواستند در صورتي كه شاه كشور را ترك كرد با او بروندهمچنين اكثرشان از سفير پارسونز و سوليوان به خاطر فشار آوردن به شاه براي ترك كشور خشمگين بودند. همين طور هم از ايالات متحده مي‌خواستند تا از نفوذش براي ساكت كردن خميني و پوشش خبري رك و صريح بنگاه خبرپراكني انگليس [راديو بي‌. بي. سي]‌ از ناآرامي ايران استفاده كنند. آنها همگي اظهار مي‌كردند كه بختيار چيز خيلي كمي مي‌تواند به دست آورد، و او را «فقط مردي پشت ميز نشين» مي‌ناميدند.
رابرت هايزر در اولين مأموريت خود به ملاقات سوليوان رفت. هايزر در اينباره در كتاب مأموريت در تهران مي‌نويسد: «صبح زود، خسته برخاستم. پس از صرف صبحانه به سفارت آمريكا رفتم، تا با ويليام سوليوان سفير آمريكا درتهران ملاقات كنم. فاصله را بدون حادثه طي كردم. اما در طول مسير، مردم را ديدم كه جمع شده بودند و لاستيك مي‌سوزاندند. در آهني بزرگ سفارت بازنجيرهاي سنگين بسته شده بود و گاردهاي اضافي گمارده شده بودند. مرا كهشناختند در را باز كردند با سوليوان كه روبه‌رو شدم، پيامي را كه از«سايروس ونس» دريافت كرده بود، به دستم داد. در پيام دستور داده شده بود كه من همه دستورات قبلي را ناديده بگيرم. به نظر مي‌رسيد كه ديگر نبايد طبق دستور مقرر، با رهبران نظامي ايران تماس بگيرم. قرار شده بود تا اطلاع بعدي از واشنگتن، كاري نكنم. مقدمه خوبي نبود. دريافتم كه در واشنگتن، وحدت‌نظر وجود ندارد. بديهي بود كه وزارت امورخارجه در مورد اوضاع ايران نظر خاصي داشت و وزارت دفاع نظري ديگر. فكر مي‌كردم تا اين لحظه در موردمأموريت من توافق صورت نگرفته است... از شنيدن اين خبر برزخ شدم. بقيه روز را به گفت و گو با سوليوان پرداختم. در مورد مقاصد اصلي خودم به او توضيح دادم و نظر او را جويا شدم. صحبتهاي ما مأيوس كننده بود. سوليوان معتقد بود ارتش ايران به جايي رسيده است كه توان انجام هيچ كاري را ندارد. به اعتقاد سوليوان، كار شاه تمام بود و بايد هر چه زودتر ايران را ترك مي‌كردـ به اعتقاد او بختيار نمي‌‌توانست دولت تشكيل دهد. سوليوان در شرايط ايرانزندگي كرده بود، اما براي من هم دشوار بود پيش‌بيني او را بپذيرم كه بختيارشكست خواهد خورد. آن هم در شرايطي كه هنوز سر كارنيامده بود. من با اطلاع از تجارب و اراده قاطع سوليوان و اعتقادات شخصي او به اختلاف‌نظر خود با او در جهت انجام وظيفه، پي بردم. براي من عجيب بود كه با دستور رئيس‌جمهوري، وارد ايران شدم كه همه را وادار به حمايت از بختيار كنم. اما از نماينده رئيس‌جمهور شنيدم كه بختيار قبل از بازي، شكست خورده است. در حقيقت، سفير معتقد بود كه بايد بختيار را حذف كنيم و مستقيماً، سراغ ‌[مهدي] بازرگان برويم.

(من مطمئنم بازرگان معتقد بود در صورت بازگشت خميني، [بر] مصدر امور ايران خواهد بود و انتظار داشت كه آيت‌الله به نقش رهبري مذهبي متوسل شود.)» هايزر در ادامه مي‌نويسد: «به حرفهاي سوليوان گوش دادم، اما مي‌دانستم اگر قرار باشد با اختيار، مأموريت خود را انجام دهم، بايد تصميم خودم را بگيرمپيدا بود كه سوليوان با واشنگتن هم اختلاف‌نظر داشت. به همين دليل بود كه در ابتداي ورود، در رفتارش احساس سردي كردم. به سفير گفتم: اگر قرار باشد به من دستور داده شود كه كار را ادامه دهم، قطعاً هر چه را كه خود بخواهم، انجام خواهم داد. تنها با ارتش در تماس خواهم بود و او نمي‌تواند تماس خود را با سياسيون ادامه دهد.»(17) سوليوان كه از حضور غيرمنتظره هايزر در حوزه مأموريت خود عصباني شده بود فوراً با وزارت امور خارجه آمريكا تماس گرفت و از سايروس ونس خواست به هايزر دستور دهد كه فعاليت‌هاي خود را با او هماهنگ كند. ونس نيز با ارسال پيامي از سوليوان و هايزر خواست هر چه از دستشان برمي‌آيد، براي جلب همكاري و حمايت نيروهاي مسلح از دولت غيرنظامي بختيار انجام دهند.(18)
پي‌نويس‌ها:
1. 
رسالت، شماره 325، 11/12/1365، ص 8.
2. 
طلوعي، محمود، داستان انقلاب، تهران، نشر علم، 1370، ص 401.
3. 
هايزر، رابرت، مأموريت در تهران، ع. رشيدي، تهران، اطلاعات، 1374، ص 18.
4. 
همان.
5. 
همان، ص 19.
6. 
همان، صص 19ـ18.
7. 
بولتن خبرگزاري پارس (محرمانه)، ش 293، 17/10/1357، ص 7.
8. 
هيكل، محمدحسنين، ايران: روايتي كه ناگفته ماند، حميد احمدي، تهران، انتشارات الهام، 1362، ص 301.
9. Kamrava, Mehran- Revolution In Iran the Roots of Turmoil – London and NewYork- Routledge- 1990-P 48.
10. Ibid- PP. 48-49.
11. 
كيهان، ش 10605، 16/10/1357، ص 8.
12. 
بيل، جيمز. ا ـ شير و عقاب (روابط بدفرجام ايران و آمريكا)، فروزنده برليان (جهانشاهي)، تهران،‌نشر فاخته، 1371، ص 334.
13. 
طلوعي، محمود، داستان انقلاب، تهران، نشر علم، 1370، ص 405.
14. 
فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، تهران، اطلاعات، 1370، ص 559.
15. 
هايزر، رابرت، مأموريت در تهران، ع. رشيدي، تهران، اطلاعات، 1374، ص 38.
16. 
هايزر، همان، صص 20ـ19.
17. 
همان، صص 21ـ20.
18. 
برژينسكي، زبيگنيو و سايروس ونس، توطئه در ايران، محمود مشرقي، ص 29.
به نقل از:روزشمار انقلاب اسلامي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي
ج 9، روزهاي 14 و 15 دي 1357



به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

اينجا تمدن باقيمانده از کومونيسم و استالينيسم و سوسياليسم است

معلوم نيست هزينه بيمه در روسيه چند است. اينجا تمدن باقيمانده از کومونيسم و استالينيسم و سوسياليسم است – تماشا کنيد اين تمدن چگونه تمدنی است... تنها شرطش اين است که کمربند های خود را محکم ببنديد. 


به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

ارتش هـای ســایه , سرویسهای مخفــــی جهان اسلام !

"ارتش های سايه، سرويس های مخفی جهان اسلام" * عنوان کتابی است که در سال ۲۰۱۱ از سوی انتشارات "هردر" آلمان منتشر شده است. نويسنده اين کتاب ويلهلم ديتل ** سال ها با اداره امنيت فدرال آلمان همکاری داشته است. کتاب با گزارشی کامل درباره تاريخ و روند کار سرويس های مخفی متعدد ايران آغاز می شود و به بررسی روند کار سرويس های امنيتی و جاسوسی سوريه، ليبی، لبنان، عربستان سعودی، عراق و تشکيلات خودگردان فلسطين ادامه می يابد.
ويلهلم ديتل آلمانی، به خاطر همکاری درازمدت با اداره اطلاعات فدرال آلمان Bundes Nachrichten Dienst- BND به رمز و رازهای کار سرويس های مخفی و جاسوسی تسلط دارد و در نتيجه توانسته است نکاتی را درباره اين نهادهای به شدت محرمانه برملا کند که به سختی می توان در جائی ديگر به آن ها دسترسی يافت.
ارتش های سايه، نخستين کتاب ويلهلم ديتل نيست. از او پيش تر کتاب های Die BKA Story (داستان پليس جنائی آلمان) وHeilige Krieg für Allah نيز به چاپ رسيده است. در کتاب دوم که در سال ۱۹۸۳ در مونيخ منتشر شده، ويلهم ديتل در اسرار جوخه های قتل سرويس های مخفی جهان اسلام را از ديد يک شاهد عينی فاش می کند.
از اين نويسنده در سال ۲۰۰۴ کتابی با عنوان "کتاب سياه کاخ سفيد" يا "سياست خارجی با مسلسل" و در سال ۱۹۸۶ کتاب ديگری با عنوان "جنگ افزار برای جهان" به بازار کتاب راه يافته است.
ساواک، ساواما و واواک در ايران
کتاب ارتش های سايه يا سرويس های مخفی جهان اسلام با شرحی درباره نحوه ايجاد "سازمان اطلاعات و امنيت کشور، ساواک" در زمان شاه به وسيله سرلشگر تيمور بختيار آغاز می شود. اطلاعاتی که نويسنده آلمانی در باره روند کار ساواک ارائه می دهد به حقيقت نزديک است، اما او تعداد همکاران ساواک را در آغاز حدود ۶هزار نفر و در پايان کار حدود ۶۰ هزار نفر اعلام می کند که کمی اغراق آميز به نظر می رسد. پيش تر، بسياری از ناظران ايرانی در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيده اند که تعداد همکاران مستقيم ساواک بيش از ده هزار نفر نبود، اما به عمد برای ايجاد ترس در ميان مردم درباره اين تعداد اغراق می شد. بخش عمده همکاران ساواک را "خبرچين ها" ئی تشکيل می دادند که گهگاه مورد مراجعه قرار می گرفتند و همکاری مستقيم و ثابتی با ساواک نداشتند.
ويلهلم ديتل، پس از شرح کامل نحوه تاسيس ساواک با همکاری "دوستان آمريکائی" رژيم شاه اشاره می کند که اين سازمان پس از چند سال از کارشناسان و مربيان خارجی بی نياز شد و تيمور بختيار تا سال ۱۹۶۱ آن را اداره می کرد. بختيار در آخرين سال های خدمت خود به يکی از منتقدان محمدرضاشاه پهلوی تبديل شد و به قتل رسيد.
مناسبات رئيس ساواک و خمينی
پس از بختيار، حسن پاکروان به رياست ساواک رسيد. او، در مقايسه با بختيار به نرم خوئی شهره بود و به نوشته ويلهلم ديتل حتی در دورانی که آيت الله خمينی بازداشت خانگی و تحت نظر بود، هفته ای يکبار به ديدار او می رفت و با او غذا می خورد. نويسنده آلمانی می نويسد که پاکروان حتی به رعايت حال مردم عادی، از اعدام خمينی جلوگيری کرد.
در بخشی ديگر از کارنامه ساواک، نويسنده کتاب ارتش های سايه به شرح فعاليت های سازمان امنيت در خارج از کشور و جاسوسی عليه دانشجويان اشاره می کند که برای ايرانی ها نکته تازه ای نيست. پس از پاکروان رياست ساواک به سرلشگر نعمت الله نصيری می رسد که تا آستانه انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در اين سمت باقی بود و بعد به دستور شاه همراه با اميرعباس هويدا و گروهی ديگر از مديران رژيم پهلوی زندانی شد. از آن به بعد تا انحلال ساواک ارتشبد ناصر مقدم رياست آن را به عهده گرفت.
ويلهلم ديتل، در ادامه گزارش خود به تبديل نام ساواک به ساواما (سازمان اطلاعات و امنيت ملی ايران) اشاره می کند و می نويسد که از ميان ۲۴۸ نظامی ايرانی که در فاصله فوريه تا سپتامبر سال۱۹۷۹ اعدام شدند، ۶۱ نفر عضو ساواک بودند. پاکروان، نصيری و مقدم، سه رئيس پيشين ساواک نيز در همين دوران تيرباران شدند. اما اين اعدام ها به معنای انحلال واقعی ساواک نبود، بلکه بسياری از ماموران اين سازمان مخوف به ساواما نقل مکان کردند.

ويلهلم ديتل، نويسنده کتاب "ارتش‌های سايه، سرويس‌های مخفی جهان اسلام"
ويلهلم ديتل می نويسد: "ملاها نام و رهبری ساواک را عوض کردند، پست های کليدی را به افراد خود سپردند و کار با همان متد قديمی چنان از سر گرفته شد که انگار هيچ فاصله ای در ميان نبوده است." در مرحله انتقالی ژنرال حسين فردوست معاون پيشين ساواک و دوست نزديک و همکلاسی محمدرضا شاه پهلوی اداره ساواما را به عهده گرفت. در دو سال نخست تشکيل ساواما، تصفيه ماموران ساواک ادامه داشت. اما پس از آن رژيم دريافت که به پرسنل آموزش ديده برای سرويس مخفی خود نياز دارد.
نويسنده آلمانی در کتاب خود توضيح می دهد:"در نهايت علی اکبر رفسنجانی سخنگوی مجلس شورای اسلامی از همکاران مخفی شده ساواک که گناه بزرگی نداشتند، دعوت کرد که به وظيفه ميهن پرستانه خود عمل کنند و به محل کار سابق خود باز گردند". در نبرد با مخالفان داخلی به هر نيروئی نياز بود.
دوران خدمت حسين فردوست در ماه دسامبر سال ۱۹۸۵ به پايان رسيد. مرد رژِيم قديم با تحريک دشمنان تازه خود دستگير شد. ملاها او را به جاسوسی برای شوروی متهم کردند.
دوران حيات ساواما يا سازمان اطلاعات و امنيت ملی ايران، کوتاه بود. از آن به بعد آيت لله ها و سرويس های مخفی بيگانه ديگر همه سازمان امنيت جمهوری اسلامی را واواک می خواندند که مخفف وزارت اطلاعات و امنيت کشور بود.
افزايش تعداد سرويس های مخفی ايران
در ادامه گزارش ويلهلم ديتل، ايجاد شاخه های جديد وزارت اطلاعات، تشکيل سپاه قدس، اطلاعات سپاه و ساير سرويس های مخفی برای تعقيب و کنترل مخالفان و جاسوسی در خارج از کشور تشريح می شود. در بخشی از اين گزارش می خوانيم:"جاسوسان ايرانی به شکل سنتی تحت استتار وزارت خارجه و برخی از آن ها زير استتار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کار می کنند. تحليل سازمان اطلاعات فدرال آلمان اين است که همکاران سرويس های مخفی ايران از پشتيبانی لجيستيکی نمايندگی های خارجی جمهوری اسلامی استفاده می کنند. احتمالا همه کارکنان سفارتخانه ها و کنسولگری های ايران آموزش های ويژه ماموران امنيتی را از سر می گذرانند و متعهد به همکاری با وزارت اطلاعات هستند."
در بخش های بعدی فصل اول کتاب ارتش های سايه، عمليات تروريستی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و جوخه های اعدامی که اين وزارت خانه با کمک سفارتخانه های ايران در خارج از کشور اجير کرده با شرح جزئيات کامل مورد بررسی قرار می گيرد. از جمله بخش مهمی از گزارش ويلهلم ديتل به ماجرای ترور رهبران حزب دموکرات کردستان در کافه ميکونوس برلين و انفجار مرگبار مرکز يهوديان بوئنس آيرس می پردازد.
فصل نخست کتاب ويلهلم ديتل که ويژه بررسی تاريخچه و عملکرد سرويس های مخفی ايران است، ۱۳۳ صفحه را در بر می گيرد و بسيار خواندنی است. عمليات سرويس های اطلاعاتی سوريه بلافاصله پس از ايران در بخش دوم کتاب مورد بررسی قرار می گيرد
فصل دوم کتاب با اين جمله آغاز می شود: "سوريه يکی از معدود کشورهای دوست ايران در ميان کشورهای عربی است. اين مناسبات بعضی وقت ها با پرداخت هزينه هموار می شود. به عنوان مثال از طريق صادرات ويژه نفت يا کمک مالی ناگهانی از صندوق به خوبی پر شده درآمدهای نفتی.ايران"
برای آگاهی از عمليات محرمانه و تروريستی سرويس های مخفی جمهوری اسلامی ايران و ساير کشورهای اسلامی، مطالعه کتاب سرويس های مخفی جهان اسلام بسيار مفيد است. حتی اگر در موارد معدودی نويسنده آلمانی منبع اطلاعات خود را به روشنی اعلام نکرده باشد. حجم کتاب ۳۵۲ صفحه است. نويسنده در سال ۱۹۵۵متولد شده و در حال حاضر به عنوان روزنامه نگار آزاد برای اشپيگل، اشترن و چند نشريه المانی زبان ديگر می نويسد. او ظاهرا ديگر با سازمان اطلاعات فدرال آلمان همکاری ندارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــSchattenarmeen- Die Geheimdienste der islamischen Welt-Wilhelm Dietl, Verlag herder, 2011, Freiburg

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed