۱۳۹۳ شهریور ۶, پنجشنبه

داستانی از زندگی ایرانیان در دوران فرمانروانی کوروش بزرگ شاهنشاه ایران !!


داستانی که در زير میخوانيد، در يک ايميل به من رسيده است؛ داستان  احتمالا آنطور که بايستی در تاريخ بوده باشد نيست وشايد داستانی به اين صورت نبوده است ولی برداشتی که از آن بدست می آيد و سخن آخرينی که میگويد بسيار مهم است . نویستده
************
ﺳﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﺰﺩ شاهنشاه ایران کوروش بزرگ رفته ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ دژپاداش دهید.
کوروش پرسید: که ﭼﺮﺍ آن مرد را ﮐﺸﺘﯽ؟
اوجواب داد: من دکانی برای فروش پرنده های زیبا و گران قیمت دارم ﻳﮑﯽ ﺍﺯ پرنده هایم ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ مقداری از دانه های گندم در دکان پدر اینها کرد پدرایشان با چوب پرنده را به شکلی زد که همان دم جان داد. ﻭ ﻣﻦ نیزﻫﻤﺎﻥ چوب ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷته ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﻪ ﭘﺪﺭایشان حمله بردم و ﺍﻭ نیزکشته شد.
کوروش بزرگ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺑﺮ ﺗﻮ دژپاداش ( مجازات ) خواهم داد.
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: پس ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ زمان ﺩﻫﻴﺪ. ﭘﺪﺭﻡ در گذشته ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑترﻢ ﮔﻨجینه ای ﺑﺠﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ؛ ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﮑﺸﻴﺪ ﺁﻥ ﮔﻨجینه نیزبه سببی از دست میرود ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ از میان میرود.
کوروش بزرگ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻴپذیرد؟
مرد ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﻳﻦ فرمانده.
کوروش بزرگ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ای سپهسالار اراد، ﺁﻳﺎ كار داد ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ میپذیرید؟
ﺍراد پذیرفت وگفت آری.
کوروشﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ نیک ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﯽ آیا آگاهی که ﺍﮔﺮاو بگریزد فرمان ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﻴﮑﻨﻢ؟!
ﺍراد گفت: ﻣﻦ كار داد این مرد را می پذیرم ای کوروش بزرگ.
پس مرد ﺭﻓﺖ و ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺩﻭﻡ ﻭ ﺳﻮﻡ ... ﺳﭙﺮﯼ ﺷﺪ. ﻭتمامی ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍراد ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ فرمان  ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﺸﻮﺩ ...
ﺍﻧﺪﮐﯽ پیش ﺍﺯ شامگاه مرد بازگشت ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﮑﻪ بسیار وامانده و پژمرده ﺑﻮﺩ، ﺑﻴﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ دادگستر جا گرفت تا «دژپاداش» بگيرد.
ﻭی گفت: ﮔﻨجینه ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ سپردم ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ در ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ به فرمان شاهنشاه وپيامد کرده ام تن در دهم.

کوروش بزرگ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﭼﻪ ﭼﻴﺰﯼ موجب ﺷﺪ تا ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ، ﺩﺭﺣﺎﻟﻴﮑﻪ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ بگریزی؟
مرد ﮔﻔﺖ: ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ "پایداری در پیمان ومردانگی" ﺍﺯ میان ﻣﺮﺩﻡ ایران پرکشیده ...

کوروش بزرگ از اراد پرسید: وشماﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟
اراد ﮔﻔﺖ: بیم داشتم ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ " نکویی ﻭ رادمردى" ﺍﺯمیان ﻣﺮﺩﻡ ایران ﺭﻓته است ...
پسران مردی که کشته شده بود ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪه ﻭ ﮔﻔت: ﻣﺎ نیزﺍﺯخون ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﻴﻢ ...
کوروش بزرگ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﺮﺍ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﻴﺘﺮﺳﻴﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ "ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ وبزرگواری" ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ایران باربسته  است ...

اکنون ببینید که جوانمردی وبزرگواری چگونه در آب وخاک ودر رگ وپی مردم ایران زمین جاری بوده ودر سرتاسر جهان آنروز زبان زد همگان بوده است ...

با ارزوی بازگشت به خویشتن خویش, آن مردم نيكزاده وخوشنام,
وپایندگی و جاودانگی ایران زمین ..

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ مرداد ۲۷, دوشنبه

گــــــره تاريخی، بيست و هشت امرداد


از آریو برزن داریوش
آنچه شگفت انگيزمينمايد همانا، بی توجهی عده ای از مورخان و وقايع نگاران تاريخ معاصرايران به امر «روش شناسی تاريخی» يعنی بهره گيری ازمتدهائی اصيل وملهم از حقيقت، درآشکارسازی وتفسيرواقعی رويدادهای ميهنی است. ارسطوفيلسوف يونانی، تاريخ را "علم، نقل بيطرفانه وقايع جزئی ."ميدانست واستاد دکترعباس اقبال آشتيانی نويسنده و مورخ تاريخ معاصرايران درمبحثی وسيع دربارۀ علم تاريخ و صداقت مورخ، نکاتی را به رشته تحرير در آورده، که اطلاع از آن بسيار آموزنده است.او درباره، قصد ازثبت و نگارش تاريخ نوشته است که:" اولین منظوراز ثبت و ضبط تاریخ آنست که  مانع شود وقایع گذشته،در دریای فراموشی زمانه غرق گردد و کوشش گردد، آنچه را که از این رويدادها مقدور است محفوظ نگاه داشت تا از دستبرد، نابودی و نسیان ناشی ازگذران زمان نجات يابد. " او در اين خصوص اضافه ميکند " اگر شرح حال مردانی مانند قیصر، لوئی یازدهم ، کرامول و ناپلئون یا بیان رويدادهائی، نظیر برده‌فروشی در قرون گذشته یا رسم مالک و مملوکی در قرون وسطی یا جنگهای مذهبی یا انقلاب کبیر فرانسه رادقيق، همانگونه که در عصر خود اتفاق افتاده و با همان نوع فکر آن زمان تحت مطالعۀ آيندگان نیاوریم این نوع تاریخ به کلی بی‌معنی و نامفهوم خواهد  بود، به همین نظروجهت، شخص مورخ ملزم است که در این قبیل بررسيها، زمانۀ خود و بیشتر از آن محیطی را که در آن زیست می‌کند را به کلی فراموش نماید. به این معنی که دیگر خود را نبیند و ازنظرات شخصی، توهمات و طرز احساس شخصی خویش بیکباره برکنار شود تا بتواند خود و خوانندگان نوشتارش را مستقیماً با حوادث ایام گذشته روبرو کند. بايد توجه داشت، که تاریخ حقیقی و علمی به دست کسانی نوشته می‌شود که بنا بر مقدمه مذکور به کلی از خویشتن و تفکرات ايدئولوژيک، اردوگاهی و غرض ورزيهای جزم گرايانه خود رها شده و به عبارت ديگر بنا به مقتضای مقام مورخ جنبۀ دیگری  به خود بدهد و صاف و ساده روحیه همان مردم معاصر پریکلس یا شارلمانی یا لوئی چهاردهم را پیدا کند. حصول بدين حالت و کیفیت، خشت اول و اساسی بنای تاریخ علمی است و اگر راهی غیر از این روش، موردانتخاب مورخ قرارگيرد، تاریخ به اصول، حدود و وظایف خود عمل نکرده و جنبه علمی آن بهيچ روی ملحوظ نگرديده است.

درخصوص گره گاههای تاريخی ايران بويژه در دوران پادشاهی خاندان پهلوی بعللی متعدد که بررسی آنها از حوصله اين نوشتارخارج است. مطالبی درتحريف وجعل وقايع تاريخی نشات گرفته از تفاسيرگوناگون حزبی، اردوگاهی و ياايدئولوژيک منتشرشده است، که درحقيقت اذهان  عمومی را مختل و واقعيات تاريخی راوارونه به مخاطب خود مينماياند. يکی از اين اتفاقات تاريخی که تاکنون بين عده زيادی از ايرانيان وبعداز گذشت شصت و يکسال هنوز حل و فصل نشده وهمواره محمل ناسازواری عده ای ازهموطنان ما گرديده است مسئله 28 امرداد1332 ميباشد. پادشاهان پهلوی بدون شک، بخاطراعتقادراسخ شان به جدائی مذهب از دولت «اصل سکولاريسم» و تعلق اراده آنها برپايه گذاری نظامی مبتنی برعلم و عقل «مدرنيسم»  وتکيه بر قدرت و روح ناسيوناليسم ايرانی به معنی احساس تعلق به دولت ـ ملت وپذيرش تعهد به دفاع و پيشبرد آن، رهبرانی بوده اند مصمم، تا حداقل  گريبان ايران را ازچنگال عوارض قرون وسطائی ناشی از حاکميت قاجارها درگذشته برهانند.

دربرابر، دشمنی وعصبيت های بی دليل با سياستهای اجرائی و موفق اين دوپادشاه ايران ساز کهً ريشه ای عميق درعداوت و خصومت با تدابيرايشان درمملکت داری و اداره کشور دارد، بالاخره درسال 1357 ببارنشست و شد آنچه که نبايد بشود. بخشی ازاين امواج مخالف و فعال، دستاربسرانی دين فروش و مردمانی سنت گرای مذهبی وراديکال پشتيبان آنها بودندکه همواره درمقابل حکومت قانونی کشور بسيج گرديده وبگونه ای از خود چنگ و دندان نشان ميدادند. درسوئی ديگر شيفتگان اينرناسيوناليسم  پرولتری والينه شدگان تز ديکتاتوری پرولتاريا که از رشد ملی گرائی درکشورعصبانی بوده وساعی بودند تا بنحوی ايران را جزو کشورهای اقماراتحادجماهيرشوروی سوسياليستی آن زمان بنمايند، بطورمداوم به انجام جنگ روانی وسيعی درمقابل حاکميت دست ميزدند، دستۀ اخير همگی قبل از بهمن 1327  ((شايد منظور نويسنده 1357 باشد ح-ک)) تحت لوای نام رسمی «حزب توده» به فعاليت رسمی مشغول بودند. ضلع سوم اين مثلث شوم، به اصطلاح ملی گرايانی اتوپيست و مادرستيز، که با اعمال سياستهای پوپوليستی جامعه رادائماً در تشتت و بحران نگه ميداشتند تا بگونه ای به اهداف فقط جاه طلبانۀ واغلب فاقد نتيجۀ خويش درصحنۀ  سياسی دسترسی يابند.

مبارزۀ پيگير ومداوم حکومت پهلویها با کوششهای ضدارزشی اين جماعت که بر خلاف جهات راهبردی «اولويتها » سياست کشور برای رشد و ترقی جامعۀ به انجام ميرسيد، دشمنانی کوردل در کشوربرای حکومت ايران فراهم ساخت، که هرکدام درمقابل رژيم و سياست هايش، ضمن بکارگيری باورنکردنی راديکاليسم ودگماتيسمی ايدئولوژيک نه تنها اساس حاکميت بلکه امنيت ملی، يکپارچگی و بقای مملکت را نشانه ميگرفت. وقايع آذرماه 1324 تا 21 آذر  1325 به مساعدت اجنبی پرستان جدائی خواه درخطۀ آذربايجان واقدام به ترور پادشاه در15بهمن 1327 دردانشگاه تهران، حوادث سی تير  1331وقتل رجال سياسی بدست مشتی رجالۀ اســـلام گرای فناتيک بنام «فدائيان اسلام» به رهبری آخوند کاشانی وعامليت ملائی روان پريش بنام مستعار نواب صفوی (مجتبی ميرلوحی)  که با رهنمودهای آوانتوریستی اورا تبدیل به یک تروریست خطرناک به قصد توسعۀ بی ثباتی در جامعه تبديل نموده بودند، نمونه ای بسيارکوچک ازعملکرد اين باصطلاح «هموطنان ايرانی» مابوده است.

تکيۀ مستمراين گروهها و دستجات بردشمنی ناب با اتخاذ روشهای غيرانسانی متکی برروشهائی ضد اخلاقی و تزهائی چون " دراتخاذ تاکيتک بايد اصول را فراموش نمود." ونيز "دربرابرحريف هر  تاکتيکی را هرچند  کثيف که شانسی برای موفقيت دارد رابايد برگزيده وآزمود."  چنان خطراتی درعرصۀ سياسی کشورپديد آورد که بدبختانه دردورانی تا جداسری آذرآبادگان از ايران عزيز وگاه نابودی همۀ ارزشهای ملی درکشور به پيش رفت.  اين مقدمات بدآن جهت بيان شد، تا تصويری بسيار کوچک اما شوربختانه دهشتناک ازآنچه درتاريخ معاصربرملت ايران گذشته است به تصويرخواننده گان درآيد.

اما درادامه اين نوشتارمصمم ام به مناسبت سالگرد شصت و يکمين سالروز يکی از رخدادهای تاريخی که دربين روزهای 25 تا 28مردادماه سال 1332 واقع شده و نقطۀ عطف و گره گاهی  درتاريخ معاصر ايران بحساب ميآيد،  مطالبی بطوراجمال، فقط برای آگاهی نسل امروز جامعۀ ايران بازگونمايم .همانگونه که دربالا گفته شد، روش کشورداری پادشاهان پهلوی مبتنی بربکارگيری علم وخرد دراداره امور يعنی باورراستين به پيشرفت مدرنيسم و گسترش آن البته خوشايند سياستهای امپرياليستی انگلوساکسونها و وزارت خارجه آمريکا نبوده زيرا وسعت اين امور و سياستها درنهايت شرايطی رادرمسيردمکراتيزه کردن کشوردرآينده بدنبال داشت که با سياستهای امپرياليستی آن دوران بهيچوجه انطباق و خوانائی نداشته و مورد پذيرش آنها نبود.

ازجانب ديگرتلاشهای دکتر محمد مصدق نخست وزير برای استيفای  حقوق ملت ايران از بيگانگان و کوشش درراه ملی کردن صنعت نفت با تکيه بر نيروی قدرتمند ملی گرايان، يعنی مردمانی وطنخواه، که سياستمداران کشورهای شمال حضورسياسی آنهارا هيچگاه در کشورهای جنوب مطلوب منافع خود نميدانند،همچون خاری درچشم انگليسها وحاميان آنها گرديده بود. وزارت خارجه انگليس و آمريکا درآن زمان بطور عملی دو دشمن را دربرابر منافع درازمدت خوددرخاورميانه ميديدند، يکی پادشاه با آرمانهای مدرن و سکولار برای ايران آينده و ديگری دکترمحمد مصدق بعنوان مبتکراستفاده ازپتانسيل ناسيوناليسم ملی برای پايداری وايستائی دربرابر غارت  منافع کشور توسط بيگانگان که ميتوانست الگوئی برای ديگر ملتهای منطقه گردد.

از آنجائيکه آنها هيچ تدبيری رادرحذف توامان اين دو «دشمن» بطورهمزمان عملی و قابل اجراء نيافتند، بدينجهت درنشستهای سياسی خودشان به اين جمعبندی نائل شدند که ابتداء يکی از دشمنان را حذف و درفرصتی مناسب و درآينده به سرنگونی آنديگری بپردازند. کينه و تنفر انگليسها بخاطرپيروزی ايران درمسئله نفت، شوربختانه حذف دکترمحمد مصدق نخست وزير را دردستوراول کارآنها قرارداد.

خارجيان درابتداء پس از فراهم نمودن مقدمات کافی وزمينه سازی برای ايجاد کدورت وتشديد بروز اختلافات  سياسی بين پادشاه و مقام اجرائی کشور بطور تاکتيکی وعلی الظاهر، در روز موعود با به ميدان فرستادن پادوهای مذهبی و اراذل و اوباش و لمپنهای محلات يعنی عوامل سنتی و دائمی تشنج آفرينی ملايان درجامعه ايران با عنوان ظاهری پشتيبانی از پادشاه درمقابل ملی گرايان و هواداران دکترمصدق، " زنده باد شاه و مرگ برمصدق گويان " به ميدان فرستادند تا نخست به هدف حذف يکی ازبه اصطلاح دشمنان اصلی و شناخته شده خود نائل گردند.

وقايع بعدی حادث درخرداد 1342 و سپس بهمن 1357 به همه نشان داد که درپيشبرد اين پروسه، حذف آن دشمن ديگر يعنی « پادشاه » ، باز توسط  همان عوامل  سنتی  خودشان با موفقيت به انجام رسيد. آنچه با عنوان عذرخواهی دولت آمريکا توسط خانم آلبرايت وزيرخارجه وقت آمريکا و يا تلاشهای اخير دولت انگليس درتدارک پوزش خواهی ازدولت ايران بعلت انجام دخالت دروقايع 28 مرداد1332 بدون ورود ماهوی به مسئله، درحقيقت ادای دينی بود که برشانه آنها سنگينی ميکرد و ابراز آن اکنون  و پس از سالها نه تنهابرايشان متقبل هزينه ای سياسی نخواهد بود، بلکه به آنها درافزايش شکاف اجتماعی ورشد تضاد بين ملت ايران برای جلوگيری ازبوجود آمدن وفاق ووحدت ملی کمکهای لازم را مينمايد. اين امرعليرغم استباط پاره ای از عوام  نه  نشانه دخالت واطلاع اعليحضرت محمدرضا شاه فقيد ازچگونگی جريانات آنروز بوده و نه ميتواند تائيدی بر تخيلات کسانی باشد که اين واقعه را دليلی براطلاق واژه بی معنی « کودتا » بدآن ميدانند. و امايک سئوال کليدی که مخالفان محمدرضاشاه فقيد تاکنون به آن پاسخی درخور نداده اند،انستکه:"اگربرفرض محمدرضاشاه قبلاًاز وقوع و يا تدارک باصطلاح « کودتائی » بنفع خود و برعليه روانشاد دکترمحمدمصدق توسط بيگانگان، اطلاع و آگاهی کافی داشته وبه تبع آن ازانجام  پيروزی اش نيز مطمئن گرديده بود"، چرا بايد درروز25 مردادازطريق فرودگاه نوشهر، کشور رابطرف کشورعراق  وسپس ايتاليا ترک نمايد؟


آدينه  ۲۴ امردادماه ۱٣۹٣ -  ۱۵ماه اوت ۲۰۱۴

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

حضرات نشسته در پشت ايميل آزادی ايران

هيچ معلوم هست حرف حساب شما چيست؟؟
شما حتا «گفتار نيک؛ پندار نيک، کردارنيک» را تمسخر گرفته و آنرا از هر نوشته و گفتاری منع میکنيد ولی در پی تشکيل کنگره ملی ايرانيان هستيد در حاليکه «ملی» را هم تخطئه میکنيد و درحاليکه میخواهيد «کنگره ملی ايرانيان» تشکيل بدهيد ولی با طيف بزرگی از مردم به دليل همين بخش از نوشته خود دشمنی ديرينه و کينه توزانه داريد.
نوشته ايد:
((4- مبارزات يکصدسال گذشته بخاطر هويت ملی نبوده، بلکه برای استقرار آزادی و گذار از سنت به مدرنيته بوده است.
 5- مبارزات بيش از يکصدساله آزاديخواهان، در مبارزه با پادشاهان وقت بوده، وپادشاهان در تقابل با خواست آزاديخواهان بوده اند.
6- تعيين روش مبارزاتی بعهده شورای رهبری است))

اصلا میفهميد مفهوم نوشته شما چيست؟؟
گذشته از آن عباس فخرآور اين جرثومه فساد و جاسوسی برای بيگانه اعتباری دارد که شما به او اشاره و استناد بکنيد؟؟

شما کی هستيد که برای مردم تعيين تکليف بکنيد؟؟

مبارزات يکصد ساله مردم به استناد گفته «ستارخان» به نماينده بلشويک های بالای سنگرش بخاطر هويت ملی بوده است و هست. او در پاسخ نماينده روس که میخواست بيرق جرثومه های توده ای و وابسته به روس را بالای سنگرش نصب کند پاسخ داد، «من میخواهم هفتادو دوملت زير بيرق ايران (من) باشندو تو ميخواهی من زير بيرق تو بروم» اين پاسداری از هويت ملی است. اين خواست مدرنيته به تنهایی نيست.

شما که عربده ـتشکيل کنگره ملی ايرانيان- را میکشيد پس چرا هنوز نخورده «استفراغ» می کنيد و حاضر نيستيد در اين به اصطلاح «کنگره ملی» تان، رنگ طرفداران نظام پادشاهی که جمعيت آنان بيشتر از شما است را بپذيريد و در ماده 5 نوشته خود با آن خط و نشان کشيده ايد؟؟  شما چکاره مردم هستيد که پيش از کنار هم گرد آمدن تعين تکليف کنيد.

اين دکان و دستگاه را جمع کنيد.

نمی بينيد اين کنگره بازی ها،  و کثافت کاری ها چه افتضاحی روی ميزها گذاشته و چطور بيگانه ها از اين بازی های مسخره امثال شما ها بهره جسته و همه مردم ايران را دور می زنند و با آخوند به توافق و لاس زدن سياسی میپردازند تا به آنجا که حقوق مسلم مردم پايمال می شود.

شرم کنيد و از تاريخ و لااقل گذشت 35 سال مسخره بازی بنام «مبارزه» دست برداريد.

در آخر نوشته ايد «پاينده ايران» پاينده کدام ايران؟؟  ايرانی که امثال فخرآور ها به نئوکان ها فروخته اند؟ يا ايرانی که مجاهد ضد خلقی به صدام حسين، و به آمريکا و روس و تروتسکی و امام حسين و علی و محمد فروخته و لچک به سرش کرده است و در پاريس عزاداری وزنجيرزنی عاشورا راه می اندازد؟؟  آن توده ای که امروز با وجود نابود شدن دکان و دستگاه کومونيسم هنوز عربده های بی مصرف «تروتسکی» را میکشد؟؟ با آن دسته از کومونيست ها که بين خودشان 12 شقه شده اند و ايران را نمی شناسند و دنبال «جهان وطنی» هستند؟؟

برداشت از یک ایمیل رسیده .
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

جنگ کریمه و پیامدهای احتمالی مثبت آن برای ایران !



شکی نیست که اشغال کریمه از سوی پوتین نقطه ی عطفی است در روابط میان روسیه و غرب. روسیه می داند که هر گونه عقب نشینی در برابر غرب، غرب را در پیشروی جری تر می کند؛ غرب، همانطور که در مقاله ی پیشین گفتیم، به چیزی جز کنترل کامل گذرگاه های انرژیکی جهان خرسند نمی شود.
تاریخ سیاست جهان تاریخ نبردها بر سر منابع است؛ گاهی این منابع، طلا و نیروی انسانی بودند، گاهی زمین و منابع کشاورزی، امروز منابع گاز و نفت هستند و بی میانجی پس از نبرد کنونی، نبرد بر سر منابع آبی آغاز خواهد شد که در آن تاجیکستان با منابع گسترده ی آبی اش نقشی بزرگ بازی خواهد کرد.

روسیه، در شرایطی قرار دارد که یا باید بایستد، و یا غرب او را تا بدانجا در برف ها عقب خواهد راند که هر گونه اهمیت استراتژیک خود را از دست بدهد. کریمه برای روسیه، از سوریه نیز با اهمیت تر است؛ از دست دادن کریمه، چیزی جز آغاز مرگ روسیه نخواهد بود و از همین روست که واکنش مسکو به سقوط اجباری یانوکویج، که از سوی غرب با زیر پا گذاشتن تمامی قراردادهای فی ما بین رخ داد، یک واکنش قابل فهم از سوی قدرتی است که نمی خواهد برده ی حلقه به گوش غرب باشد.
غرب چه واکنشی می تواند نشان دهد؟ در حقیقت، اگر جنگی تمام عیار را نخواهد، در کوتاه مدت هیچ چیز. اوکرائین ورشکسته است، در خزانه ی دولت 316 هزار یورو بیش تر نمانده است! و این در حالی ست که چین، صورت حسابی 3 میلیاردی را بر میز نهاده است و گاز پروم، صورت حسابی 1.1 میلیاردی را. نه اروپا و نه آمریکا، توان این رویاروئی اقتصادی را ندارند. همین گونه پیش برود در همان میدان کی یف فاشیست ها دمکرات ها را خواهند خورد و دمکرات ها فاشیست ها را. از سوی دیگر، حمص هنوز در دست اسد است، ایران هنوز رام نشده است و به عبارت دیگر، غرب هنوز گزینه ای برای گاز روسیه پیدا نکرده است و این درست همان نقطه ای است که ایران می تواند از موضع قدرت وارد بازی شود.

مهم ترین برگ برنده ی ایران، در این نبرد معین، منابع گازی اند: رساندن گاز به اروپا، امری که تا امروز هم اعراب، هم روس ها، و هم آمریکائی ها با آن مخالفت می کردند، می تواند تعیین کننده ی کل نبردی باشد که میان غرب و روسیه درگرفته است. روسیه، در همه ی تحریم های مضحک شورای امنیت علیه تهران همکاری کرد؛ به عبارت دیگر، تنگنای اقتصادی ای که امروز ما در آن به سر می بریم، به همان اندازه دست پخت روس ها و چینی هاست که آمریکائی ها.
با داغ شدن نبرد میان روسیه و غرب، که یک نبرد حیاتی است، امروز دریچه ای نوین بر روی ما گشوده شده است: تامین انرژی اروپا و کاهش وابستگی انرژیکی اروپا از روسیه.
نباید فراموش کنیم که غرب با روسیه در سوریه نیز سرشاخ شده است؛ و همزمان، این احتمال نزدیک به یقین هست که پوتین غرب را در قلب اش مورد هدف قرار دهد: عربستان و قطر.
تا به امروز این غرب بوده است که گروه های تروریستی را در سراسر جهان گسترده و در راستای اهداف خود مورد بهره برداری قرار داده است؛ امروز اما گام به سوی فضائی برمی داریم که طرف مقابل نیز اقدام های مشابهی را انجام دهد. پوتین اخطار کرده بود که نقشه ی جغرافیای اعراب را تغییر خواهد داد. اگر امروز این کار را نکند، پس کی؟
نتیجه آن که: داغ شدن زمین زیر پای سعودی ها و نا امنی در قطر و بحرین، غرب را وادار می کند که بطور جدی ایران را به عنوان مطمئن ترین منبع تامین انرژی خود در نظر گیرد.
بازی کردن در این شطرنج پیچیده، که بدون نا امنی در عربستان و قطر اطمینانی از پیروزی آن نخواهیم داشت، سرنوشت میهن ما را رقم خواهد زد. آیا در تهران بازگیرانی هستند که از پس این پارتی برآیند؟
از کیخسرو آرش گرگین .
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه

شهروندان آمریکایی با مردم ایران مستقیما سخن میگویند: مبارزه کنید و کشورتان را پس بگیرید


"آی کاکس" ارگانیست که توسط شهروندان آمریکایی ( با تقریبا پانصد هزار عضو ثبت نام شده در سایت رسمی این ارگان ) رهبری میشود و فعالیت اصلی اعضای این ارگان مردمی ، کمپین کردن و تلاش برای آگاه ساختن نمایندگانشان در کنگره آمریکا نسبت به وظایف آنها و حفاظت از منشور حقوق ایالات متحده آمریکا میباشد. این ارگان در ۱۹ فوریه ۲۰۱۴ میلادی  نامه ای را از طریق سایت رسمی شان در خطاب به مردم ایران منتشر کرده است که همچنین از برخی جراید آمریکایی نیز منتشر شده است.  در این نامه شهروندان آمریکایی مستقیما با مردم ایران سخن میگویند و از آنها عذر خواهی میکنند.




   شهروندان آمریکایی با شهروندان ایرانی مستقیما سخن میگویند: مبارزه کنید و کشورتان را پس بگیرید

iCaucus(آی کاکس) نهادیست به رهبریت مردم آمریکا که بر پایه اصولی چون از حقیقت پرده برداشتن و از حقیقت سخن گفتن ، بررسی دقیق شرایط اقتصادی و مسئول نگاه داشتن  نمایندگانمان در قبال "ما مردم ایالات متحد آمریکا"، تاسیس شده است.    در راستای حفظ و نگهداری ازاین ماموریت خطیر ما تلاش میکنم تا نمایندگانمان را نسبت به معضلات موجود، ازجمله سیاست خارجه،  مسئول،  پاسخگو و آگاه به آنچه بایستی بدانند، نگاه داریم.

مطلب مطبوعاتی و بیانیه ای که در ذیل این مقدمه آمده است توسط هشتاد و پنج درصد از اعضای این نهاد و  گروه های وابسته به آن و از طریق یک فرایند انتخاباتی مطابق با قوانین و نظامنامه کشوری ما،   مورد تائید و تصویب قرار گرفته است.  هر زمانی که حکومت کشوری دیگر موفق به نمایندگی کردن از مردم آن کشور نشود، (مشروعیت خود را از دست دهد ) شهروندان آن کشور، ناگزیرند تا اقدامات موثری را تحت نظارت خود قرار دهند تا آن حکومت را برکنار کرده و از آن گذر کنند.  آنچه مهم است توجه کردن به عذر خواهیست که در این بیانیه آمده است ، این یک عذر خواهی از برای خود کشور آمریکا نیست ، بلکه این عذر خواهی بخاطر  دخالت هاییست که چپ گرایان موجود در حکومت آمریکا  بر علیه شهروندان کشور های دیگر مرتکب شده اند. دقیقا همان چپ گرایانی  که از سوی هر دو جناح سیاسی دموکرات ها و جمهوری خواهان ، جویای برچیدن آزادی های منطبق با قانون اساسی ما هستند.

 چرا این مهم است ؟ به دو دلیل؛ ابتدا اینکه برخلاف آنچه رسانه های مغرض گزارش های ویدئوای از تظاهراتی با شعار مرگ برآمریکا و سوزانده شدن  پرچم آمریکا به ما تحویل میدهند، بر اساس منابع ما   اکثریت ایرانیان خواهان رهایی از یوغ حکومت ستم پیشه مذهبی روحانیون میباشند و ترجیح میدهند که آمریکا را به عنوان یک کشور دوست و هم پیمان برای خود نگاه دارند.  دوم اینکه تاثیری که ایرانیان مبارز برعلیه رژیم خود بجا خواهند گذاشت ، باقی منطقه و همچنین شرایط ما را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. در سرتاسر جهان شاهد قیام شهروندانی برعلیه حکومت هایی هستیم که توسط ستمکاران ، سوسیالیست ها ، مارکسیست ها ، ملایان و اخوان المسلمین اداره میشده است . ما شهروندان ایالات متحده آمریکا، شاهد حمایت حکومت خودمان از تروریست ها و ارگان های تروریستی بوده ایم که خود را زیر نقاب معترضین و مبارزین آزادیخواه پنهان میکنند. دو استثناء وجود داشتند: یکی ایرانی ها و دیگری تلاشی که برای سرنگونی پرزیدنت مرسی  (همکاری های ثابت شده او با ارگان های تروریستی و اخوان المسلمین ) در مصر صورت گرفت. همزمان چپگرایان در کشور ما قوانینی را تصویب میکنند که ابتدایی ترین آزادی هایمان را نقض و منشور حقوق ایالات متحده آمریکا را باطل و بی اثر میکند.        آنچه در زیر آمده چیزیست که تا به امروز منتشر شده است:.


خطاب به مردم ایران


پیروو راه پرزیدنت رونالد ریگان ، ما اعضا و هم پیوندان "آی کاکس" خواهان ارسال پیغامی به مردم ایران هستیم که شامل حمایت ما از ملت ایران  و همچنین یک عذر خواهی به آنهاست که مدتی نسبتا طولانیست آنرا بدهکاریم. از آنجایی که در حال حاضرایران بهانه ای شده است تا از آزادی های ما نیز کم شود، ضمن اینکه دروغ پراکنی ها همواره ادامه دارد، ما احساس کردیم که حال زمان آن است تا اطمینانی حاصل شود که شهروندان ایرانی سخنان شهروندان آمریکایی را نیز مستقیما بشنوند.



 پرزیدنت رونالد ریگان یکبار در مباحثه ای که با  والتر مندیل داشت چنین گفت:

   "من از پرزیدنت (جیمی کارتر) انتقاد کردم بخاطر آنچه که از سوی ما برای از ریشه زدن یکی از ستبر و نیرومند ترین هم پیمان هایمان – شاه ایران – صورت گرفت. و من به هیچ وجه متقاعد نشده ام که شاه ایران  آنچنان ( که تبلیغات بر ضد او  ادعا میکردند) از مردم خودش فاصله داشت و یا اینکه آنها (مردم ایران ) دقیقا در انتظار چنین عاقبتی  برای او بودند. شاه آنچه را که از او خواسته بودیم انجام داده بود و برای مدت قابل توجهی فشار مسولیتی ما در خاورمیانه را نیز برعهده  گرفته بود. و من فکر میکنم اینکه ما به حمایت از او ادامه ندادیم به مانند لکه ننگی در کارنامه ما ثبت شد. آیا حال شرایط بهتر شده است ؟ شاه هر چه که امکان دارد انجام داده باشد، مشغول ساخت خانه های ارزان قیمت بود. زمین ها را از مالکیت ملایان در آورده بود و آنها رو میان دهقانان و روستائیان تقسیم میکرد تا آنها هم بتوانند صاحب زمین باشند، و کار هایی از این نوع.  اما ما آنرا تحویل یک آدم دیوانه و شدیدا متعصب مذهبی دادیم که هزاران هزار انسان را با فراخوان اعدام قتل عام کرد."

تشخیص ما این است که شما برای حقوقتان  مبارزه میکنید تا دوباره آزاد باشید؛ تا اختیار عمل و آزادی داشته باشید.  ما متوجه این امر هستیم که حکومت کشورمان نه تنها از پشتیبانی و همراه شدن با شما مردم ایران سر باز زده است بلکه درعوض ملایان را پشتیبانی کرده است.  خواهشا اینرا بدانید که این موضع حکومت کشور ما نشانگر خواسته و آرزوی اکثریت مردم آمریکا نیست. ما میدانیم که کشور شما تحت تصرف عده ای میباشد و ریس جمهورتان دستچین شده از سوی مقام رهبریست ( که انتخاب خود او از طریق اصول ناشناخته  و نا مشخصی صورت میگیرد ) و در حال حاضر مشغول چپاول سرمایه های وسیع کشورتان ، اختیار عمل و آزادی های شما میباشد. ایران به واسطه خیانت ملایان و در مقابل سود های زودگذر تجارتی به کشور های وابسته به این معاملات یکجا فروخته شده است و گویی چوب حراج به ایران زده شده است؛ همانگونه که بر سر کشور ما آمده است.  حال زمان آنست که قدرت به مردم ایران بازگردانده شود، همانطور که ما مبارزه میکنیم تا قدرتمان را حفظ کنیم. در راستای همکاری و تشریک مساعی با شما مردم ایران، به آگاهی شما میرسانیم که حکومت ما هیچ نیتی برای تغیر رژیم در ایران ندارد ، بلکه در مقابل از این نظام ملایان پشتیبانی کرده و تکیه گاه آنها شده است.

ما میفهمیم که تا چه اندازه نزدیکی، ستیز و تقلای شما مردم ایران برای رسیدن به آزادی و ستیز و تقلای ما مردم آمریکا برای حفظ آزادیمان به هم گره خورده و مرتبط هستند. ما درک کاملی داریم از اینکه چگونه دولت چپگرای  جیمی کارتر، سقوط حکومت شاه ایران را موجب شد و تمام  منطقه خاور میانه را غرق در بهران و هرج و مرج کرد. تا زمانی که این سوء پیشینه ها در جهان حل و فصل نگردد ، ما میدانیم که خاور میانه و بقیه کشور های جهان قادرنخواهد بود که دوباره با هم روابط صلح آمیزی داشته باشند. هر چند که حقیقت از ما مردم آمریکا در آن زمان پنهان شده بود، اما حال زمان آن است که در حمایت و پشتیبانی از شما مردم ایران حقیقت را به مردم جهان بگوییم. تنها با اعتراف و پذیرش این اشتباهات است که ما میتوانیم یک گفتگوی حقیقی را با هم آغاز کنیم، گفتگویی که میتواند افشاء کننده دروغ های رسانه های  چپگرای آمریکا که سر منشاء دهه ها جنگ زدگی بخشی از کشور های جهان بوده اند نیز باشد.

پرزیدنت جیمی کارتر از شخصی که شاه ایران را "جزیره ای با ثبات" خطاب کرده بود به شخصی تبدیل شد که صد و پنجاه ملیون دلار آمریکا رو به حساب آیت الله خمینی زمانی که ساکن فرانسه بود واریز کرد تا اقدامات تاسیس جمهوری اسلامی را با فوریت و شدت تمام آغاز کند.  این حرکت موجب کشتار و شکنجه شدن ملیون ها شهروند ایرانی شد. ما رسما برای آنچه برخی از چپگرایان حکومت آمریکا با شما مردم ایران کردند از شما عذر خواهی میکنیم.

 بسیاری از حکومت های جهان، از مجموعه این عواقب که به طرز فجیحی نابودی تداوم یافته جان و مال شما مردمان ایران را موجب گشته ، منفعت ها برده اند و چه بسا که هنوز هم منفعت ها میبرند. آندسته از ما که پیش از انقلاب به ایران سفر کرده بودیم ، شاهد رشد بی سابقه اقتصادی بودیم که از آن زمان تا به امروز هیچ کشور دیگری قادر به مطابقت با آن نبوده است – و تنها شاهد حرکت معکوس این رشد اقتصادی تحت حاکمیت رژیم فعلی در ایران بوده ایم.

ما تصدیق میکنم که اشتباهات و خطاهایی در قبال شما مردم ایران انجام شد. ما شهروندان آمریکایی در کنار شما ایستاده ایم و برای آنها که ایران را به شکوه و صلابت گذشته اش باز خواهند گرداند دعا میکنیم.  
http://www.youtube.com/watch?v=FYeFn7w-JVc&feature=youtu.be

ترجمه : پیام آرین  
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ اسفند ۵, دوشنبه

ملینا مرکوری , سمبل میهن پرستان یونان در قرن بیستم / درسی برای خانم گوگوش !




 «ملینا مرکوری Molina mercouri» هنرمند، سیاستمدار و سمبل میهندوستی در قرن بیستم که در ۱۹۲۵ در آتن به دنیا آمد و بعدا برای ادامه فعالیت سینمایی به آمریکا رفت.جهان نیمه دوم قرن ۲۰ هیچگاه تلاش خستگی ناپذیر و مبارزات «ملینا» برای نجات وطنش یونان از دست حکومت سرهنگها را فراموش نخواهد کرد و تاریخ بهترین قضاوت را درباره او به دست خواهد داد.ملینا پس از حذف حکومت سرهنگها، به نمایندگی پارلمان یونان انتخاب و سپس وزیر فرهنگ این کشور شده بود.این بیانات ملینا، نهایت میهندوستی او را ثابت می کند:«من با هرگونه مجازات اعدام مخالف هستم، ولی اگر عضو هیات منصفه دادگاهی باشم که یک غارتگر آثار باستانی هم میهن خود را محاکمه کند، که به خاطر پول، هویت ملی و میراث عمومی را به بیگانه فروحته و یا از وطن خارج کرده باشد، دست روی قلبم می گذارم و نظر به اعدام او می دهم، زیرا فروش هویت میهن که به همه تعلق دارد و میراث عزیز و مشترکی است بزرگترین خیانت است و در این زمان نمی توان گفت که طمع و یا بی سوادی، نادانی و نیاز مالی باعث این کار شده است. کسی که هویت وطن خود را بفروشد از ارتکاب به خیانت های دیگر باز نخواهد ایستاد؛ پس چه بهتر که زنده نباشد.».ملینا چند سال پیش در آمریکا درگذشت.

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ بهمن ۶, یکشنبه

34 سال در صف به روایت تصویر !



سی و چهار سال صف به روایت تصویر
صف نفت
صف گاز
صف بنزین
صف مرغ
صف برنج آلوده هندی
صف افطاری
صف مسافران
صف مترو
صف خرید سکه

صف بیمارستان
                     ساندیس  صف نداشت !
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه

تاریخچــــــه کبـــــــاب در ایـــــــران



               

یک مغازه بود و جارچی اش که سر ظهر راه می افتاد در کوچه و بازار و مردان محله را به ناهار دعوت می کرد. مردها جمع می شدند توی دکان و روی سکوهایی که دور تا دورش ساخته بودند، می نشستند تا سینی معروف چلوکبابی جلویشان گذاشته شود. یک سینی بزرگ با بشقاب و نان سنگگ و پیاز و سماق و دوغ و گاهی شربت آبلیمو.

بعد «چلوبیار» از راه می رسید، برنج را روی ظرف بزرگی که سر دست گرفته بود می آورد و توی بشقاب هر کس می ریخت. بعد از آن ظرفی پر از قطعات کره به دست “متصدی کره” که بیشتر آن کره های حیوانی بود آورده می شد و یک قطعه را در ظرف برنج می گذاشت و پشت سر او هنوز مشتری برنج و کره خود را مخلوط نکرده «کباب بده» سیخ کباب را روی برنج می کشید. در بعضی از چلوکبابی‌ها این سیخ کشیدن ها آنقدر ادامه داشت تا مشتری اعلام کند که سیر شده و دیگر چشمش به دست کباب بده نیست. چلوکبابی های قدیم تهران برای هر تعداد کباب اضافه ای که می خواستید، پول همان پرس اولیه را حساب می کردند نه سیخ اضافه.

در آن زمان چلوکباب برای مشتريان خارج از چلوكبابي هم به وسيله یک ظرف مسی در دار برای اینکه كه از دهن نيفتد و سرد نشود برده می شد. اين كار را معمولاً شخصی که به آن «بيرون بر» مي‌گفتند، انجام مي‌داد؛ يعني خوراکهاي بيرون را در يك سيني قرار مي‌داد و در بعضي مواقع كه دو نشاني هم مسير بود، دو سيني را به صورت دو طبقه روي سر مي‌گذاشت و با پاي پياده به در خانه يا مغازه مشتری مورد نظر مي‌برد. بعدها در دوران پهلوي دوم كه دوچرخه بيشتر در دسترس مردم قرار گرفت، بیرون برها اين کار را با دوچرخه انجام مي دادند.





هفت کچلون در باغ فردوس

شهاب حاجی عباسی، یکی از بازمانده های نسل همان چلوکبابی های قدیم است که حالا شنیده ها و دیده هایش را برایمان روایت می کند. می گوید که پدربزرگش 70 سال قبل چلوکبابی «برادران حاجی عباسی» را در محله باغ فردوس مولوی باز کرده و بعدها اهالی محل نام «برادران هفت کچلون» را روی آن گذاشتند: «پدر بزرگ من آسیابی در منطقه امجدیه تهران داشت و خودش در این محله به شغل نانوایی مشغول بود. بعد از آنکه فرزندانش بزرگ شدند به حرفه قهوه خانه داری روی آورده و بعد از مدتی این چلوکبابی را راه انداخت.» برادران حاج عباسی در واقع 8 نفر بودند که همه از لوطی های قدیم و هم دوره طیب حاج رضایی و رمضان یخی به حساب می آمدند.

شهاب حاجی عباسی از زمانی برایمان تعریف می کند که یکی از عموهایش به نام حاج محمود برای اولین بار “لقمه مخصوص” را در چلوکبابی طراحی می کند. او با تغییر دادن برش کباب ها آن را به صورت لقمه ای در می آورد و از آن زمان کباب لقمه باب می شود.

می گوید: «در قدیم رسم بود چلوکباب را با دست بخورند. حتی تا همین اواخر که هنوز رستوران ها به شکل غربی در نیامده بودند و قاشق چنگال در کار نبود، مردم با دست خوراک می خوردند.»

او از دورانی حرف می زند که هنوز میز صندلی برای خوراکخوردن استفاده نمی شد و زن ها حق ورود به چلوکبابی ها را نداشتند. دوره ای که جعفر شهری در کتاب تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم درباره اش می نویسد: «از آنجا که حکم حاکم شرع حضور زنان را در مجامع مردان منع کرده بود در آن تاکید که حتی جای سوا برایشان نمی شد در نظر گرفته شود.... هر چند زن بیچاره در بازار از گرسنگی از پا در می آمد، تنها زمانی می توانست از چلوکباب بهره ببرد که مردش آن را در ظرفی خریده و به خانه ببرد و یا خبر کرده چلوکبابی برایشان به خانه بفرستد که البته هرگز به پای خوراکی داغ داخل دکان نمی رسید.»

فضای مردانه آن روزهای چلوکبابی ها، اجازه نمی داد زنان پا به این دکان ها بگذارند اما همین حالا هم می توانید ردپای این فضای مردانه سنتی را در چلوکبابی های قدیمی تهران ببینید. نمونه اش کبابی «ممد چلویی» که هنوز در همان چهار راه مولوی نزدیک ایستگاه سعادت قرار دارد و روی در و دیوار مغازه اش هنوز پر از عکس هایی است که مالک آن، حاج محمد بهرامی با طیب و لوطی های قدیم گرفته است. لوطی هایی که به قول خودش روزگاری پاتوقشان کبابی «ممد چلویی» بوده و حالا از هیچ کدام جز عکس های روی در و دیوار دکان، یاد و نامی نمانده است.




یک خوراک کاملا سیاسی

چلوکباب با همه حس نوستالژیکی که دارد، یک خوراک کاملا سیاسی است! می گویند در دوره مشروطه وقتی یکی از مشروطه گرایان در تبریز مشغول سخنرانی بوده است یکی از افرادی که چلوکبابی داشته است می پرسد مشروطه یعنی چه؟ سخنران می گوید مشروطه یعنی چلوکباب ارزان و سپس با دستش طول کباب را نشان می دهد و می گوید کبابی به این طول خواهد بود و سپس بازویش را نشان می دهد و قطر کباب هم به اندازه قطر بازوی من خواهد بود!

[[در تبريز در بازار کلاه فروشان، چلوکبابی بود بنام «رحيم چلویی» گرچه دکانی کوچک بود ولی ظهر ها گاهی جا برای پذيرایی نبود که گاهی از پذيرش مشتريان شرمنده میشدند. دکانی بود کوچک که در سمت راست در ورودی يک ميز کوچک همانند پوديوم های امروزی سخنرانی ها گذاشته بودند و در راست همين پيشخوان دو ميز آنطرفتر راه پله کوتاهی به طبقه دوم که به اندازه يک بالکن بود میرفت. پايين و همکف بازار شايد بيست ميز وطبقه دوم شايد 8-5 ميز بيشتر نداشت. تا مشتری می نشست، پارچ بزرگی دوغ (آيران) با ليوان پراز يخ حاضر میشد. يکی دوری (بشقاب بيضی بزرگی) را جلوی مشتری میگذاشت. دوری خالی بود، هنوز ليوان را پر از دوغ نکرده بوديد که چلو بيار با سينی بزرگ چلو می رسيد و با کفگيری که به بزرگی يک بشقاب بود دو کفگير برند در دوری مشتری میريخت پشت سر او کباب بيار با کباب هایی که هنوز از داغی جز وولز میکرد سر میرسيد و دوکباب اندازه همان کبابی که مشروطه چی گفته بود در آن دوری می انداخت و کره ويژه دريان و تبريز هم به اندازه حاضر بود... هنوز خوراک دوری به نيم نرسيده بود چلو بيار و کباب بيار دوباره سرميرسيدند اگر غافل شده بوديد باز هم همان داستان تکرار میشد. سبزی خوردن و پياز و سماق ويژه تبريز گذشتنی نبود. پول را در همان ميز کوچک دم در ميگرفتند انعام و اين حرف ها هم خبری نبود. اگر قيمت را می پرسيديد می گفت 20 ريال... آری بيست ريال... امروز اگر چنين چلویی و چنين کبابی پيدا شود بيست هزار تومان هم برايش پول کمی باشد... ح-ک]]

همچنین روایت می شود که در سال 
۱۳۲۴ وقتی قیمت قند وارداتی به خاطر جنگ بین روسیه و ژاپن بالا رفت علاءالدوله، هاشم قندی و اسماعیل خان را که جزء تجار قند بودند و قیمت آن را بالا برده بودند احضار کرد و مشغول مذاکره با آنها شد.

بعد از کمی صحبت علاءالدوله که مسئول وقت تهران بود دستور داد تا آنها را شلاق بزنند و هنگامی که می خواستند آنها را شلاق بزنند پسر هاشم قندی پیش علاءالدوله آمد و خواست تا او را به جای پدرش شلاق بزنند و علاءالدوله دستور داد تا او را 
۵۰۰ ضربه شلاق بزنند.

وقتی که موقع نهار خوردن فرا رسید علاءالدوله بلافاصله دستور توقف شلاق زدن را داد و به سه متهم گفت هنگام شلاق زدن باید شلاق بخورید و هنگام نهار باید نهار بخورید و الان چون چلوکباب حاضر است پس باید چلوکباب بخوریم و بعد از خوراک بقیه شلاقها را باید بخورید!




کباب شاهکار چه کسی بود؟

این طور که میرزا محمدرضا معتمدالکتاب نویسنده کتاب تاریخ قاجار نوشته، پای کباب را ناصرالدین شاه به ایران باز کرد. می گویند به دستور شخصی ناصرالدین شاه که اصلیتی قفقازی داشته و نوعی خوراک قفقازی به ایران وارد شده است که بعدها آشپزهای درباری شیوه پخت آن را کمی تغییر داده اند و کباب امروزی به عنوان یک خوراک کاملا ایرانی ماندگار شده است.

بعدتر، کباب از یک خوراک درباری کم کم به یک خوراک بازاری تبدیل شد و 3 تا 4 مغازه چلوکبابی در بازار باز شدند. مثل کبابی شمشیری که در اوائل حکومت محمد رضا شاه در ضلع جنوب شرقی سبزه میدان افتتاح شد و بعدها پاتوق متجددین و اداری های آن زمان شد.





نسیه و وجه دستی داده می شود!

«نایب» یکی دیگر از این قدیمی ها است که موسس آن، حاج علی که اهل تبریز بوده به تهران و دربار ناصرالدین شاه می آيد و بعد از مدتی تمام‌ همراهان او به تبریز بر می گردند ولی حاج علی چون در تهران با یکی از اقوام ازدواج می کند برنمی گردد و چون شغلی هم نداشته یکی از آشپزان دربار در تبریز را با خود به تهران می آورد و اولین چلوکبابی ایران را در بازار تهران برپا می کند.

بعدتر، یکی دیگر از چلوکبابی های معروف تهران هم راه افتاد که مردم نام آن را «مرشد چلویی» گذاشته بودند. مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به «مرشد چلویی» در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران خوراکفروشی داشت. او که به خاطر داشتن درجات عرفانی و شاعر بودنش مورد احترام مردم بود، روی تابلوی مغازه اش نوشته بود: «نسیه و وجه دستی داده می شود حتی به جنابعالی به قدر قوه.»

درباره مرشد چلویی روایت های زیادی به یادگار مانده است به صورتی که مرحوم مرشد گفته بود، کسانی که می خواهند خوراک بیرون ببرند، هدایت کنید تا از نزد او بگذرند چون بیشتر کسانی که خوراک بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان و صاحبان مغازه های بازار خوراک می گرفتند و می بردند و خودشان از آن خوراک محروم بودند. مرحوم مرشد کودکی که با ظرف خوراک در دست، نزد او می آمد قدر پلوی زعفرانی روی بادیه او می ریخت و ظرف را کامل می کرد و بعد تکه کباب یا لقمه گوشت یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت.

همین طور فقرا صفی داشتند که از داخل راهرو شروع می شد و به اول سالن مغازه ختم می گشت. افراد فقیری که معمولاً عائله مند بودند و بعضی مورد شناسایی مرحوم مرشد قرار داشتند، هر روز می آمدند و به نسبت تعداد عائله خود خوراکی رایگان و خرجی یومیه می گرفتند.

حالا امروز شاید دیگر خبری از آن چلوکبابی های قدیمی که با ورود هر مشتری و به حرمت او صدای زنگ بالای در مغازه به صدا در می آمد نباشد. شاید دیگر کسی سکوهای فرش شده اطراف مغازه و آن آدم های قدیمی با آن اخلاق و مرام هایی که دیگر امروز کمتر پیدا می شود را به یاد نداشته باشد. شاید دیگر چلوبیار و کباب بده بالای سرتان نایستند و کره بیار، روی برنجتان زرده تخم مرغ نگذارد، اما عطر و بوی کباب داغ، ریحان تازه و نان برشته سنگک خاطره مشترک همه مردم ایران است. چه سن شان به مرشد چلویی و شمشیری قد بدهد و چه نه.










به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed