۱۳۹۲ بهمن ۶, یکشنبه

34 سال در صف به روایت تصویر !



سی و چهار سال صف به روایت تصویر
صف نفت
صف گاز
صف بنزین
صف مرغ
صف برنج آلوده هندی
صف افطاری
صف مسافران
صف مترو
صف خرید سکه

صف بیمارستان
                     ساندیس  صف نداشت !
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه

تاریخچــــــه کبـــــــاب در ایـــــــران



               

یک مغازه بود و جارچی اش که سر ظهر راه می افتاد در کوچه و بازار و مردان محله را به ناهار دعوت می کرد. مردها جمع می شدند توی دکان و روی سکوهایی که دور تا دورش ساخته بودند، می نشستند تا سینی معروف چلوکبابی جلویشان گذاشته شود. یک سینی بزرگ با بشقاب و نان سنگگ و پیاز و سماق و دوغ و گاهی شربت آبلیمو.

بعد «چلوبیار» از راه می رسید، برنج را روی ظرف بزرگی که سر دست گرفته بود می آورد و توی بشقاب هر کس می ریخت. بعد از آن ظرفی پر از قطعات کره به دست “متصدی کره” که بیشتر آن کره های حیوانی بود آورده می شد و یک قطعه را در ظرف برنج می گذاشت و پشت سر او هنوز مشتری برنج و کره خود را مخلوط نکرده «کباب بده» سیخ کباب را روی برنج می کشید. در بعضی از چلوکبابی‌ها این سیخ کشیدن ها آنقدر ادامه داشت تا مشتری اعلام کند که سیر شده و دیگر چشمش به دست کباب بده نیست. چلوکبابی های قدیم تهران برای هر تعداد کباب اضافه ای که می خواستید، پول همان پرس اولیه را حساب می کردند نه سیخ اضافه.

در آن زمان چلوکباب برای مشتريان خارج از چلوكبابي هم به وسيله یک ظرف مسی در دار برای اینکه كه از دهن نيفتد و سرد نشود برده می شد. اين كار را معمولاً شخصی که به آن «بيرون بر» مي‌گفتند، انجام مي‌داد؛ يعني خوراکهاي بيرون را در يك سيني قرار مي‌داد و در بعضي مواقع كه دو نشاني هم مسير بود، دو سيني را به صورت دو طبقه روي سر مي‌گذاشت و با پاي پياده به در خانه يا مغازه مشتری مورد نظر مي‌برد. بعدها در دوران پهلوي دوم كه دوچرخه بيشتر در دسترس مردم قرار گرفت، بیرون برها اين کار را با دوچرخه انجام مي دادند.





هفت کچلون در باغ فردوس

شهاب حاجی عباسی، یکی از بازمانده های نسل همان چلوکبابی های قدیم است که حالا شنیده ها و دیده هایش را برایمان روایت می کند. می گوید که پدربزرگش 70 سال قبل چلوکبابی «برادران حاجی عباسی» را در محله باغ فردوس مولوی باز کرده و بعدها اهالی محل نام «برادران هفت کچلون» را روی آن گذاشتند: «پدر بزرگ من آسیابی در منطقه امجدیه تهران داشت و خودش در این محله به شغل نانوایی مشغول بود. بعد از آنکه فرزندانش بزرگ شدند به حرفه قهوه خانه داری روی آورده و بعد از مدتی این چلوکبابی را راه انداخت.» برادران حاج عباسی در واقع 8 نفر بودند که همه از لوطی های قدیم و هم دوره طیب حاج رضایی و رمضان یخی به حساب می آمدند.

شهاب حاجی عباسی از زمانی برایمان تعریف می کند که یکی از عموهایش به نام حاج محمود برای اولین بار “لقمه مخصوص” را در چلوکبابی طراحی می کند. او با تغییر دادن برش کباب ها آن را به صورت لقمه ای در می آورد و از آن زمان کباب لقمه باب می شود.

می گوید: «در قدیم رسم بود چلوکباب را با دست بخورند. حتی تا همین اواخر که هنوز رستوران ها به شکل غربی در نیامده بودند و قاشق چنگال در کار نبود، مردم با دست خوراک می خوردند.»

او از دورانی حرف می زند که هنوز میز صندلی برای خوراکخوردن استفاده نمی شد و زن ها حق ورود به چلوکبابی ها را نداشتند. دوره ای که جعفر شهری در کتاب تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم درباره اش می نویسد: «از آنجا که حکم حاکم شرع حضور زنان را در مجامع مردان منع کرده بود در آن تاکید که حتی جای سوا برایشان نمی شد در نظر گرفته شود.... هر چند زن بیچاره در بازار از گرسنگی از پا در می آمد، تنها زمانی می توانست از چلوکباب بهره ببرد که مردش آن را در ظرفی خریده و به خانه ببرد و یا خبر کرده چلوکبابی برایشان به خانه بفرستد که البته هرگز به پای خوراکی داغ داخل دکان نمی رسید.»

فضای مردانه آن روزهای چلوکبابی ها، اجازه نمی داد زنان پا به این دکان ها بگذارند اما همین حالا هم می توانید ردپای این فضای مردانه سنتی را در چلوکبابی های قدیمی تهران ببینید. نمونه اش کبابی «ممد چلویی» که هنوز در همان چهار راه مولوی نزدیک ایستگاه سعادت قرار دارد و روی در و دیوار مغازه اش هنوز پر از عکس هایی است که مالک آن، حاج محمد بهرامی با طیب و لوطی های قدیم گرفته است. لوطی هایی که به قول خودش روزگاری پاتوقشان کبابی «ممد چلویی» بوده و حالا از هیچ کدام جز عکس های روی در و دیوار دکان، یاد و نامی نمانده است.




یک خوراک کاملا سیاسی

چلوکباب با همه حس نوستالژیکی که دارد، یک خوراک کاملا سیاسی است! می گویند در دوره مشروطه وقتی یکی از مشروطه گرایان در تبریز مشغول سخنرانی بوده است یکی از افرادی که چلوکبابی داشته است می پرسد مشروطه یعنی چه؟ سخنران می گوید مشروطه یعنی چلوکباب ارزان و سپس با دستش طول کباب را نشان می دهد و می گوید کبابی به این طول خواهد بود و سپس بازویش را نشان می دهد و قطر کباب هم به اندازه قطر بازوی من خواهد بود!

[[در تبريز در بازار کلاه فروشان، چلوکبابی بود بنام «رحيم چلویی» گرچه دکانی کوچک بود ولی ظهر ها گاهی جا برای پذيرایی نبود که گاهی از پذيرش مشتريان شرمنده میشدند. دکانی بود کوچک که در سمت راست در ورودی يک ميز کوچک همانند پوديوم های امروزی سخنرانی ها گذاشته بودند و در راست همين پيشخوان دو ميز آنطرفتر راه پله کوتاهی به طبقه دوم که به اندازه يک بالکن بود میرفت. پايين و همکف بازار شايد بيست ميز وطبقه دوم شايد 8-5 ميز بيشتر نداشت. تا مشتری می نشست، پارچ بزرگی دوغ (آيران) با ليوان پراز يخ حاضر میشد. يکی دوری (بشقاب بيضی بزرگی) را جلوی مشتری میگذاشت. دوری خالی بود، هنوز ليوان را پر از دوغ نکرده بوديد که چلو بيار با سينی بزرگ چلو می رسيد و با کفگيری که به بزرگی يک بشقاب بود دو کفگير برند در دوری مشتری میريخت پشت سر او کباب بيار با کباب هایی که هنوز از داغی جز وولز میکرد سر میرسيد و دوکباب اندازه همان کبابی که مشروطه چی گفته بود در آن دوری می انداخت و کره ويژه دريان و تبريز هم به اندازه حاضر بود... هنوز خوراک دوری به نيم نرسيده بود چلو بيار و کباب بيار دوباره سرميرسيدند اگر غافل شده بوديد باز هم همان داستان تکرار میشد. سبزی خوردن و پياز و سماق ويژه تبريز گذشتنی نبود. پول را در همان ميز کوچک دم در ميگرفتند انعام و اين حرف ها هم خبری نبود. اگر قيمت را می پرسيديد می گفت 20 ريال... آری بيست ريال... امروز اگر چنين چلویی و چنين کبابی پيدا شود بيست هزار تومان هم برايش پول کمی باشد... ح-ک]]

همچنین روایت می شود که در سال 
۱۳۲۴ وقتی قیمت قند وارداتی به خاطر جنگ بین روسیه و ژاپن بالا رفت علاءالدوله، هاشم قندی و اسماعیل خان را که جزء تجار قند بودند و قیمت آن را بالا برده بودند احضار کرد و مشغول مذاکره با آنها شد.

بعد از کمی صحبت علاءالدوله که مسئول وقت تهران بود دستور داد تا آنها را شلاق بزنند و هنگامی که می خواستند آنها را شلاق بزنند پسر هاشم قندی پیش علاءالدوله آمد و خواست تا او را به جای پدرش شلاق بزنند و علاءالدوله دستور داد تا او را 
۵۰۰ ضربه شلاق بزنند.

وقتی که موقع نهار خوردن فرا رسید علاءالدوله بلافاصله دستور توقف شلاق زدن را داد و به سه متهم گفت هنگام شلاق زدن باید شلاق بخورید و هنگام نهار باید نهار بخورید و الان چون چلوکباب حاضر است پس باید چلوکباب بخوریم و بعد از خوراک بقیه شلاقها را باید بخورید!




کباب شاهکار چه کسی بود؟

این طور که میرزا محمدرضا معتمدالکتاب نویسنده کتاب تاریخ قاجار نوشته، پای کباب را ناصرالدین شاه به ایران باز کرد. می گویند به دستور شخصی ناصرالدین شاه که اصلیتی قفقازی داشته و نوعی خوراک قفقازی به ایران وارد شده است که بعدها آشپزهای درباری شیوه پخت آن را کمی تغییر داده اند و کباب امروزی به عنوان یک خوراک کاملا ایرانی ماندگار شده است.

بعدتر، کباب از یک خوراک درباری کم کم به یک خوراک بازاری تبدیل شد و 3 تا 4 مغازه چلوکبابی در بازار باز شدند. مثل کبابی شمشیری که در اوائل حکومت محمد رضا شاه در ضلع جنوب شرقی سبزه میدان افتتاح شد و بعدها پاتوق متجددین و اداری های آن زمان شد.





نسیه و وجه دستی داده می شود!

«نایب» یکی دیگر از این قدیمی ها است که موسس آن، حاج علی که اهل تبریز بوده به تهران و دربار ناصرالدین شاه می آيد و بعد از مدتی تمام‌ همراهان او به تبریز بر می گردند ولی حاج علی چون در تهران با یکی از اقوام ازدواج می کند برنمی گردد و چون شغلی هم نداشته یکی از آشپزان دربار در تبریز را با خود به تهران می آورد و اولین چلوکبابی ایران را در بازار تهران برپا می کند.

بعدتر، یکی دیگر از چلوکبابی های معروف تهران هم راه افتاد که مردم نام آن را «مرشد چلویی» گذاشته بودند. مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به «مرشد چلویی» در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران خوراکفروشی داشت. او که به خاطر داشتن درجات عرفانی و شاعر بودنش مورد احترام مردم بود، روی تابلوی مغازه اش نوشته بود: «نسیه و وجه دستی داده می شود حتی به جنابعالی به قدر قوه.»

درباره مرشد چلویی روایت های زیادی به یادگار مانده است به صورتی که مرحوم مرشد گفته بود، کسانی که می خواهند خوراک بیرون ببرند، هدایت کنید تا از نزد او بگذرند چون بیشتر کسانی که خوراک بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان و صاحبان مغازه های بازار خوراک می گرفتند و می بردند و خودشان از آن خوراک محروم بودند. مرحوم مرشد کودکی که با ظرف خوراک در دست، نزد او می آمد قدر پلوی زعفرانی روی بادیه او می ریخت و ظرف را کامل می کرد و بعد تکه کباب یا لقمه گوشت یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت.

همین طور فقرا صفی داشتند که از داخل راهرو شروع می شد و به اول سالن مغازه ختم می گشت. افراد فقیری که معمولاً عائله مند بودند و بعضی مورد شناسایی مرحوم مرشد قرار داشتند، هر روز می آمدند و به نسبت تعداد عائله خود خوراکی رایگان و خرجی یومیه می گرفتند.

حالا امروز شاید دیگر خبری از آن چلوکبابی های قدیمی که با ورود هر مشتری و به حرمت او صدای زنگ بالای در مغازه به صدا در می آمد نباشد. شاید دیگر کسی سکوهای فرش شده اطراف مغازه و آن آدم های قدیمی با آن اخلاق و مرام هایی که دیگر امروز کمتر پیدا می شود را به یاد نداشته باشد. شاید دیگر چلوبیار و کباب بده بالای سرتان نایستند و کره بیار، روی برنجتان زرده تخم مرغ نگذارد، اما عطر و بوی کباب داغ، ریحان تازه و نان برشته سنگک خاطره مشترک همه مردم ایران است. چه سن شان به مرشد چلویی و شمشیری قد بدهد و چه نه.










به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۲ دی ۱۶, دوشنبه

اين مجتبــی خامنــــه ای است، نــــــه بابک زنجـــــــانی



در این روزها که مرتب در مورد افشاگری بابک زنجانی ، رضا ضراب .... میخوانم و به عکس‌های که از این افراد و رابطه آنان با حکومتیان رژیم جمهوری اسلامی دقت می‌کنم میبینم که این آقای بابک زنجانی هم مورد تفقّد باند خامنه‌ای هم باند رفسنجانی بوده . خیلی‌ مشگل میشود گفت که با کدام نزدیکتر بوده . در زمینه‌های بانکی‌، اقتصادی در همه زمینه‌ها فعالیت داشته از نفت گرفته تا بیمه‌‌های اجتماعی ، طلا ، هوا پیمایی، اتوبوس رانی‌ .... خلاصه در هر زمینه اقتصادی این فرد دست داشته و فعال بوده ... من شخصاً به یک نتیجه که مدتهاست به آن‌ رسیده بودم بیشتر معتقد شدم و آن هم این است که در ایران فعالیت‌های اقتصادی به شاخه‌های مختلفی‌ تقسیم شده و وقتی‌ به آن نگاه می‌کنم میبینم که در مورد تاراج مملکت یک تفاهم و کنار آمدنی بین ۲ خانواده مافیا انجام پذیرفته که با صلح و بدون کشتن افراد یک دیگر به عملیات غارت خود ادامه میدهند به طور مثال در مورد همین بابک زنجانی و دایره فعالیت‌هایش شما را فقط به یک نکته متوجه می‌کنم.
من تصورم این است که در مورد قسمت نفت باید نوشت رفسنجانی‌ . این ۲ باند مافیا همه ثروت مملکت را با صلح و صفا تقسیم کرده‌اند ؛ رفسنجانی‌ ، خامنه‌ای = ۲ پدر خوانده بزرگ غارت مملکت. اگر بخاطر داشته باشید زمان جنگ و تحریم عراق نیز این پسر و دختر رفسنجانی بودند که و پسر‌های صدام نفت را به صورت قاچاق از عراق بیرون و به بازار سیاه میفروختند.... قصه مافیا نفت و غارت مملکت به این کوچکی‌ها نیست بسیار وسیع تر و پیچیده تر است
کشتی‌های نفت کش و باربری متعلق به رفسنجانی که یکی‌ از بزرگترین شرکت‌های کشتی‌ رانی‌ باربری در دنیاست را دست کم نگیرید... ۲ پدر خوانده مافیا در ایران در خدمت مافیا بین‌المللی برای غارت ایران و نابودی آن و ملت آن در این میان سربازان، فرماندهان، فاحشگان ( از هر نوع سیاسی، اقصادی..) این باند هم خواهی‌ نخواهی از این امپراطوری منافع خود را میبرند و گاهی‌ هم باید برای حفظ سیستم مافیایی فدا شوند ...اگر بخواهم به جزییات به پردازم یک کتاب میشود لذا به همین اشاره بسنده می‌کنم و بقیه داستان را می‌گذارم به عهده محققین با شرفی که بدون دریافت مزد از این پرده غارت ایران بیشتر پرده برداری کنند.
مطمئن هستم که روزی نه چندان دور بالاخره پرده‌ها برداشته خواهد شد و غارتگران اصلی‌ بیشتر شناخته خواهند شد
نور بر تاریکی‌ پیروز است


من نمی‌‌فهمم که این هم میهنان من حتا یک قدم دور تر از خودشان را نمی‌بینند. باز یک بره قربونی به نام بابک زنجانی برای حفظ مافیای رفسنجانی‌، خامنه‌ای و دیگر فامیل‌های رده بالای مافیا رژیم در غارت ایران. مردم ترکیه برای اختلاس و بعضی‌ مسؤلین کشورشان دولت اردگان را میخواهند سر نگون کنند در حالیکه حتا این سرما‌یه دزدی و غارت ملت ایران مقداری به جیب ترکیه و برای ترکیه استفاده داشته ولی‌ ملت ایران انگار نه انگار اون‌هایی‌ که داخل حلقه مافیا هستند از کوچکترین تا بزرگترین که خوب طبیعی است که موضوع را با چند قربانی مثل فاضل خدا دادها در اختلاس چند میلیاردی و اعدام وی سر و ته آن را هم آورده و خواهند آورد ولی‌ اون ملتی که در فقر و در سرکوب و در غارت قرار گرفتند حاضرند مرگ تدریجی کنند ولی‌ مرگ یکبار شیون یک بار برای نجات نسل آینده خود نکنند. پس کی‌ فریاد شما غارت شده‌ها و تاراج شده بلند خواهد شد ؟؟؟ کی‌ خشم ذاتی هر انسان با شرف ، ملی‌ و آینده نگری بر انگیخته خواهد شد و فریادش ایران را به لرزه در خواهد آورد؟؟؟ مرگ یک بار شیون یک بار از مرگ تدریجی‌ و نابودی نسل‌های آینده به مراتب پر افتخار تر است. نگذارید بدین گونه به شما و آینده شما بازی کنند نگذارید بدین گونه هر چند وقت یک بار یک خیمه شب بازی و یک گوسفند قربونی جلوی شما بیاندازند و بر غارت ، جنایت و تاراج ملی‌ که حق شماست سر پوش گذارند ، بابک زنجانیها ، رضا ضراب‌ها فقط سربازان وظیفه شناسی‌ بوده اند که در خدمت به پدر خوانده‌ها وظیفه خود را انجام دادند و تا زمانی‌ که پدر خوانده‌ها یعنی‌ کل این نظام و رهبران ریز و درشتش در مقابل خشم ملت شکست نخورند این خیمه شب بازی نیز ادامه خواهد داشت تا جایی که دیگر هیچ برای این خاک و شما ملت باقی‌ نمانده با


فیروزه غفارپور 

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed