سرزمینی از ایران در شمال رود ارس که بعد از جنگهای طولانی بین روسیه – ایران و با تحمیل عهدنامه های سیاه گلستان و ترکمانچای بر دولت قاجار از ایران جدا شد و اكنون «جمهوری خود خوانده آذربایجان» نامیده می شود،نام واقعی دیگری دارد و تا مدتی نه چندان دور با نام واقعی خود شناخته میشد . این سرزمین در روزگاران باستان «آلبانیا» نامیده می شد. مورخان و جغرافیا نگاران باستان در این باره مطالب بسیاری نوشته اند و سر زمین«آلبانیا»را جز از آذربایجان (آتروپاتن) دانسته اند.
پولیبیوس كه به سال ۲۰۵ پیش از میلاد تولد یافت ، درباره آلبانیای قفقاز و سرزمینهای همجوارآن ، آگاهی هایی داده است . او هنگام بحث در پیرامون شرق قفقاز می نویسد : « میان سرزمین آتروپاتن و آلبانیا اقوامی چون كادوسان و دیگران سكنی دارند».
از نوشته پولیبیوس ، دو نكته رابه روشنی می توان یافت: نخست آنكه سرزمین آلبانیا جز از آذربایگان بود،دو دیگر آنكه آلبانیا در برخی از نواحی ،همسایه بلافصل آذربایجان نبود و اقوامی میان این دو سرزمین سكنی داشتند جالب آنكه كادوسان (تالشان) هم اكنون نیز در فاصله میان آذربایبجان و سر زمینی كه نام «جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان» بر خود نهاده است سكنی دارند . اینان مردم تالش گیلان و ساكنان سرزمین تالش واقع در خاك شوروی، از جمله آستار و لنكران هستند كه زبان و فرهنگشان از ترك زبانان « آذربایجان شوری» جدا است.
دیو دور سیسلی،تاریخ نگار سده نخست پیش از میلاد خودبه بسیاری از سرزمین های اروپا و آسیا سفر كرد و تاریخی شامل ۴۰ بخش ، از روزگاران كهن تا جنگ های سزار به رشته تحریر آورد كه از آن مجموعه بخش های اول تا پنجم و نیز یازدهم و دوازدهم برجا مانده اند دیو دور با تكیه بر نوشته های كتزیاس از استان های آلبانیا نام برده و استان خزر (كاسپین) و دروازه خزر (دربند قفقاز) را از نواحی آلبانیا شمرده است .
در میان نوشته های مورخان و جغرافی نگاران پیش از میلاد، نوشته استرابو (استرایون) درباره قفقاز و مردم آن از دیگر نوشته ها مشروح تر است. استرابون به سال شصت و سه پیش از میلاد در آسیای صغیر تولد یافت كتاب «جغرافیا» ی او كه شامل هفده بخش است به تقریب تمام و كمال ، بر جامانده است . استرابون در بخش یازدهم كتاب با استفاده از نوشته های تئوفانس میلتی، مطالب ارزنده ای در یرامون «آلبانیای قفقاز» باقی گذارده است. در نوشته استرابون چنین آمده است:
«آلبانیا سرزمینی است كه از جنوب رشته كوه های قفقاز تا رود كر و از دریای خزر تا رود آلازان امتداد دارد و از جنوب به سرزمین ماد آتروپاتن محدود است.» از این نوشته یك نكته مسلم می گردد و آن این است كه آلبانیای قفقاز نام «آتروپاتن»یا «آذربایگان» نداشته و با آن نیز یكی نبوده است. نام آلبانیا و مرز این سرزمین نیز در نوشته استرابون ماد دانسته و آذربایگان را «ماد آتروپاتن» نامیده است. مهمتر آنكه وی در نوشته خود مردم آذربایجان را ایرانی و زبانشان را پارسی دانسته است. دیونس ، جغرافی نگار سده دوم میلادی به هنگام بحث در پیرامون دریای خزر ، سكاها، هون ها، خزرها، آلبانی ها ودیگراقوام سکنی دارند".اریان به هنگام بحث درپیرامون لشکرکشی اسکندرمقدونی نام سرزمین های البانیا و آذربایگان را جدا ذكر كرده و آذربایگان را «ماد آتروپاتن» نامیده است.
پیلینوس، جغرافی نگار و مورخ بزرگ سده نخست میلادی، در كتاب تاریخ طبیعت كه شامل سی و هفت بخش است ، دربارع آلبانیای قفقاز چنین می نویسد:
«آلبان ها دردشت اطراف رود كر سکنی دارند و رود آلازان آنها را از ایبریان (گرجیان) جدا می كند.»
این مطلب با نوشته استرابون بسیار نزدیك است . از نوشته های ارائه شده چنین بر می آید كه آلبانیای قفقاز سرزمینی جدا از آذربایگان بوده است.
چگونه نام جعلی آذربایجان بر ارّان نهاده شد؟
پس از جنگ های ایران و روس در روزگار سلطنت فتحعلیشاه قاجار و قرارداد مشهور تركمنچای، رود ارس مرز میان ایران و روسیه شناخته شد و سراسر قفقاز به اشغال امپراتوری روسیه در آمد.پس از شكست ایران و الحاق سراسر قفقاز به امپراتوری روسیه، مردم داغستان در شمال شرق قفقاز به رهبری شیخ شامل، علم طغیان برافراشتند . جنگ مسلمانان داغستان با ارتش روسیه دهها سال به درازا كشید و سرشار از قهرمانی هایی بود که لئوتولستوی ، نویسنده بزرگ روس بخشی از این قهرمانیها و دلاوریها را در كتاب مشهور حاجی مراد به شرح آورده است. سرانجام شیخ شامل ناگزیر از جلای وطن و مهاجرت به عربستان و اعتكاف در مكه شد . وی به سال ۱۸۷۱ در شهر مدینه در گذشت. قیام شیخ شامل كه از سوی ارتش امپراتوری روسیه درهم شكسته شد، بیشتر جنبه مذهبی داشت؛ ولی از این پس قیام های مردم قفقاز رنگ سیاسی- مذهبی گرفت. این قیام ها از سوی دولت عثمانی و گروه «تركان جوان»كه بنیادگزار «پان تركیسم» بودند، مورد حمایت و پشتیبانی قرار گرفت.علت این حمایت نیز رویایی با روسیه بود. روسها از ارامنه ساکن در قلمرو عثمانی و ترکها نیز از مسلمانان اهل سنت ساکن در قلمرو روسیه جهت پیشبرد اهداف خود سود می جستند. در سال ۱۹۱۱ در شهر باكو حزبی به نام «حزب اسلامی و دموكرات مساوات»تاسیس شد . بنیادگزاران حزب نامبرده، رسول زاده ، شریف زاده ، كاظم زاده و چند تن دیگر بودند كه از سوی تركان عثمانی حمایت می شدند. بنابه نوشته دایراه المعارف بزرگ شوروی «برنامه حزب مذكور، اتحاد كشورهای اسلامی تحت رهبری تركیه بود.»
در ماه فوریه سال ۱۹۱۷، پس از پیروزی نخستین انقلاب روسیه و سقوط تزاریسم، سران حزب مساوات موافقت خود را با «جمهوری دموكرات روسیه» كه پس از بركناری امپراتور نیكلای دوم تزار روسیه، تاسیس یافته بود، اعلام داشتند. در سال ۱۹۱۷ كنگره مشترك «حزب اسلامی و دموكرات مساوات»، با «حزب فدرالیست های ترك» برگزار شد. در این كنگره دو حزب نامبرده متحد شدند و نام تازه ای برگزیدند و خود را «حزب دموكراتیك فدرالیست مساوات ترك» نامیدند.حزب مذكور از این پس ادعای خودمختاری و استقلال را عنوان كرد. در كنگره حزب، رسول زاده ، گوجینسكی ، اوسوبگ اف، آقایف و چند تن دیگر به عضویت كمیته مركزی انتخاب شدند. ارگان مطبوعاتی حزب مذكور روزنامه استقلال بود. پس از انقلاب اكتبر سال ۱۹۱۷ و كناره گیری روسیه از شركت در نخستین جنگ جهانی، تركان عثمانی نفود خود را در قفقاز گسترش دادند. سران حزب مساوات ابتدا با بلشویك های قفقاز نزدیك شدند، ولی سرانجام میانشان اختلاف افتاد و مساواتیان در تاریخ بیست و هفتم ماه مه سال ۱۹۱۸ در شهر تفلیس دولت خود را تشکیل دادند و به نام «جمهوری آذربایجان» اعلام استقلال كردند.اینجا بود که برای اولین بار ، منطقه ای که در طول تاریخ آلبانیا ، اران و شروان نامیده میشد ، نام جعلی " جمهوری آذربایجان " را یافت . و این اقدام به شدت از سوی نویسندگان و مطبوعات وقت ایران از جمله شاعر بزرگ ایرانی ملک الشعرا بهار به شدت مورد اعتراض قرار گرفت . مطبوعات و نویسندگان ایرانی با نوشتن مقالات تحقیقی و با استناد به تاریخ اعلام کردند که نام آذربایجان در طول تاریخ فقط بر آذربایجان واقعی که در ایران است اطلاق شده و نامگذاری منطقه اران و شروان بدین نام ، صرفا با اهداف و اغراض سیاسی و پان ترکیستی است . در پانزدهم سپتامبر سال ۱۹۱۸ ، سپاهیان تركیه به فرماندهی نوری پاشا ،شهر باكو را اشغال کردند. پس از این واقعه، دولت مساواتیان كه مقرش در شهر گنجه بود و از پشتیبانی تركان برخوردار بودند به شهر باكو انتقال یافت. گرچه مساواتیان خود گروهی متشكل و یكدست نبودند، با این همه نفوذ تركان در آنها بسیار بود. در دایره المعارف كوچك شوروی كه به سال ۱۹۴۵ در شهر مسكو به چاپ رسیده ، چنین نوشته شده است:«مساواتیان از تركان پیروی می كردند و دولتی پان تركیست بودند.» گمان می رود گذاردن نام آذربایجان بر اران و شیروان در قفقاز بنابر خواست و سیاست تركان بوده است، زیراترکان که چندباربه آذربایجان ایران حمله کرده بودند، با وجود كشتار فراوان مردم و ویران کردن زیارتگاههای شیعه و مساجد و خانه ها و بازار، همواره مقاومت شدید مردم آذربایجان را در برابر خود مشاهده كردند و بنابراین قادر نبودند از راه های مستقیم مردم آذربایجان را به خود متمایل گردانند.از این رو طریق غیر مستقیم را در پیش گرفتند و در صدد بر آمدند ،نخست قفقاز و آذربایجان را زیر نام واحد «آذربایجان» متحد گردانند و پس آنگاه دو سرزمین نامبرده را ضمیمه خاك خود كنند. امپراتوری عثمانی در این زمان مناطق تحت تصرف خود را در مناطق اروپایی از دست داده بود و در تلاش بود که در عوض ، مناطقی از قفقاز جنوبی را اشغال کند که در حقیقت خاک ایران بود و با تحمیل عهدنامه های سیاه گلستان و ترکمانچای بر ایران در اشغال روسیه قرار گرفته بود. در سی ام اكتبر سال ۱۹۱۸ سپاهیان انگلستان به فرماندهی ژنرال تومسون شهر باكو را اشغال كردند و سپاه ترك را كه در نخستین جنگ جهانی شكست یافته بود، ازآن سرزمین بیرون راندند، ولی دولت «جمهوری آذربایجان» كه توسط مساواتیان تاسیس یافته بود همچنان غیر قانونی به رسمیت شناخته شد. دولت مساوات حدود دو سال زیر عنوان «دولت جمهوری آذربایجان » بر آران و شیروان حكومت كرد و این وضع تا ۲۸ آوریل سال ۱۹۲۰ ادامه یافت. در این تاریخ واحد های ارتش سرخ روسیه ، شهر باكو را به تصرف در آوردند و دولت مساواتیان را ساقط و بسیاری از سران حزب و دولت مذكور را دستگیر و اعدام كردند. از همین تاریخ در باكو و پیرامون آن حكومت شوروی اعلام شد، ولی دولت جدید نیز نام«آذربایجان» را كه پان تركیست ها بر سرزمین اران و شیروان نهاده بودند، همچنان باقی نگاه داشت. و این منطقه را جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی نامید ،چرا که همان هدفی را که عثمانیها از نامگذاری اران و شروان به آذربایجان دنبال میکردند روسها نیز دنبال میکردند.اقدامات بعدی روسیه مانند اشغال شمال و آذربایجان ایران در جنگ دوم جهانی ، تشکیل فرقه دمکرات در آذربایجان ایران با دستور استالین و تلاش برای تجزیه آذربایجان از ایران و نیز ابداع عناوین جعلی مانند " آذربایجان شمالی و جنوبی " نشان داد که شوروی نیز همان هدف توسعه طلبانه ترکهای عثمانی یعنی اشغال آذربایجان ایران را پیگیری میکند.( اگر قرار باشد به جای نام تاریخی اران و شروان نامی مناسب نهاد همانا این نام « ایران شمالی » است ، چرا که اران و شروان بخشی از فلات ایران و شمال این فلات است و این نامگذاری با تاریخ و فرهنگ و جغرافیای منطقه مطابق است ) بدین روال نام «آذربایجان» نخست از سوی مساواتیان بر بخشی از قفقاز گذارده شد و پس آنگاه از جانب اتحاد جماهیرشوروی نیز تایید گردید. در اینكه سرزمین محل سکنای آذربایجانی زبانان قفقاز هیچ گاه نام آذربایجان نداشته است جای اندك شبهه و تردیدی نیست. در گذشته، مولفان و مورخان از بیان این حقیقت ابا نداشتند ، ولی بعد ها به علل سیاسی این نكته از جهانیان پنهان نگاه داشته شد، چنانكه كمتر كسی از نسل جوان و نیز نسل گذشته بر این امر آگاهی دارد. مولفان و مورخان نظام شوروی كه پیش از اوج گرفتن برخی از نشریه های سیاسی توسعه طلبانه در مسایل سیاست خارجی، اظهار نظر كرده اند، بر این حقیقت واقف و بدان معترف بوده اند. استاد بارتولد، دانشمند معروف روس به صراحت این نكته را بیان داشت و اعلام كرد كه «نام و عنوان "آذربایجان قفقاز" تنها پس از انقلاب(مقصود انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ است-م) به كار گرفته شد.»
استاد بارتولد كه در اواخر زندگی از ورود در مسایل سیاسی بشدت پرهیز كرد، در پیرامون سلطه روس ها بر قفقاز مطالبی ننوشت زیرا ممكن بود بیان حقایق با خواست ها و مقاصد سیاست مداران، تعارض و تناقض حاصل كند از این رو، وی در آثار خود اعراض خویش را از بیان حقایق ابراز داشت و چنین اعلام كرد:«چون از ورود بر مسایل سیاسی پرهیز دارم از این رو در پیرامون سلطه روس ها بر قفقاز مطالبی نمی آورم.» حال آنكه استاد بارتولد سیاست مدار بود و مدتی از عمرش را در وزارت امور خارجه روسیه و خدمت در پیرامون كارهای سیاسی گذراند. با این همه وی در جای دیگر پرده از رازها برداشت و با اشاره استادانه حقایق را مكشوف داشت و در پیرامون علت گذاردن نام آذربایجان بر قققاز چنین گفت: «نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد كه گمان می رفت با بر قراری جمهوری جعلی آذربایجان،آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یكی شوند... نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد.»( البته این یکی شدن نیز به معنای یکی شدن آذربایجان ایران با شوروی بود ) آیا یك دانشمند روز در شرایط و اوضاع و احوالی كه بر آن كشور حكم فرما بوده و هست بهتر و آشكارتر از این می توانست و یا می تواند سخن بگوید،و پرده از راز ها بردارد. و هدف و مقصود دولت مندان كشور خویش را درگذاردن و باقی نگه داشتن نام«آذربایجان» بر اران و شیروان بیان كند . این دانشمند گرانقدر كه چون همه بزرگان دانش و معرفت، دوستدار حق و حقیقت بود ، اعتقاد داشت كه عنوان جمهور ی آذربایجان برای سرزمین اران عنوانی است نادرست . آكادمیسین بارتولد با استادی و مهارتی كه شایسته دانشمندان است نظر خود را در این زمینه اعلام داشت و چنین توصیه كرد:«هرگاه لازم باشد نامی برگزید كه سراسر جمهوری آذربایجان را شامل شود، در آن صورت می توان نام اران را برگزید.» مردم آذربایجان كه در گذشته به خاطر دفاع از مرز و بوم خویش با سپاهیان دولت عثمانی پیكارها كردند و زن و مرد و كودك از تبریز تاروستاهای دوردست علیه اشغالگران به پاخاستند، باگذاردن نام آذربایجان بر سرزمین دیگری جز مرز و بوم خویش روی موافقت نشان ندادند.
در كتاب شهریاران گمنام در این خصوص می خوانیم: «شگفت است كه اران را آذربایجان میخوانند . با آنكه آذربایجان یاآذربایگان نام سرزمین دیگری است كه در پهلوی اران وبزرگتر وشناستر از آن می باشد واز هم جدا بوده و هیچگاه نام آذربایگان بر اران گفته نشده است. تاكنون ندانستیم كه برادران ارانی ما كه حكومت آزادی برای سرزمین خود برپا كرده می خواستند نامی بر آنجا بگذارند، برای چه نام تاریخی وكهن خود را كنار نهاده دست یغما به سوی آذربایگان دراز كردند؟و چه سودی را از این كار شگفت خود امیدوار بودند ؟ این خرده گیری نه از آن است كه ما برخاسته از آذربایگانیم و تعصب بوم و میهن خود نگه می داریم چه آذربایگان را از این كار هیچ گونه زیان نیست ؛ بلكه از این است كه برادران ارانی ما در آغاز زندگانی ملی وآزاد خود، پشت پا به تاریخ و گذشته سرزمینشان می زنند و این خود زیانی بزرگ است و آنگاه تاریخ مانند چنین كار شگفت سراغ ندارد."(شهریاران گمنام-۲۶۵)
چنان كه خوانندگان آگهی دارند، در تاریخ ۱۲ شهریور سال ۱۳۲۴ گروهی وابسته به شوروی به نام «فرقه دموكرات آذربایجان» تاسیس شد كه سران آن در آغاز خواستار اجرای قانون اساسی و تشكیل « انجمنهای ایالتی و ولایتی » شدند . مسولان حزب نخست از استقلال و تمامیت ارضی ایران سخن می گفتند و كسانی كه آنان را به تجزیه طلب متهم می كردند، دشمن ومغرض می خواندند. در تاریخ بیست و یكم آذر سال۱۳۲۴ ،سران «فرقه دموكرات آذربایجان » تلگرامی به میر جعفر باقراف ، دبیر اول كمیته مركزی حزب كمونیست « جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان» مخابره كردند كه متن آن در روزنامه آذربایجان ، ارگان كمیته مركزی«فرقه دموكرات آذربایجان »به چاپ رسید . در متن تلگرام مذكور چنین آمده است :«پدر عزیز و مهربان میر جعفر باقراف! خلق آذربایجان جنوبی جز لاینفك آذربایجان شمالی است. مانند همه خلق های جهان، چشم امید خود را به خلق بزرگ شوروی و دولت شوروی دوخته است."(روزنامه آذربایجان ، ارگان فرقه دمکرات -شماره ۲۱۳) از مندرجات تلگرام به سهولت می توان به راز این نام گذاری پی برد و هدف و مقصود نام گذاران و دست پروردگانشان را در جدا كردن آذربایجان ازایران و الحاق آن به اتحاد جماهیر شوروی دریافت. در جلسه عمومی فعالان «فرقه دموكرات آذربایجان» به مناسبت پنجمین سالگرد تاسیس فرقه مذكور، قطعنامه ای به تصویب رسید كه در آن چنین آمده است:«از كمیته مركزی فرقه خواستاریم كه در مقابل توجه و كمك هایی كه برادران همخون ما به ویژه رهبر حزب كمونیست آذربایجان رفیق میر جعفر باقراف پس از مهاجرت به میهن خود آذربایجان شمالی نسبت به ما مبذول داشته اند.سپاسگزاری كند.»"( روزنامه آذربایجان-شماره ۱۸۴) چنانكه از قطعنامه پیداست ، بخش اران . شیروان قفقاز كه «آذربایجان شمالی» نامیده شده، به «میهن» مردم آذربایجان ایران بدل گشته و ساكنان آن با مردم آذربایجان «برادر هم خون» شده اند.
آیا دلیلی روشن تر از این برای معلوم داشتن مجهول آذربایجان می توان یافت؟ آیا این سند خود پرده از رازهای نهان بر نمی گیرد؟
در تلگرام دیگری كه از سوی كمیته مركزی «فرقه دموكرات آذربایجان» به میر جعفر باقراف، دبیر اول كمیته مركزی حزب كمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان مخابره شد، چنین آمده است: «رهبر عزیز و پدر مهربان ،رفیق میر جعفر باقراف! از تاسیس فرقه دموكرات آذربایجان كه رهبری پیكار مقدس خلق آذربایجان در راه آزادی ملی و نجات قسمت جنوبی سرزمین زاد و بومی وطن عزیز ما آذربایجان را كه سال هاست در زیر پنجه های سیاه شووینیست های فارس دست و پا می زنند، بر عهده دارد، سه سال تمام می گذرد.... سومین سال تاسیس این فرقه مبارز را به كلیه علاقمندان خلق آذربایجان و به شما رهبر عزیز و پدر مهربان هستید، شادباش می گوییم. عده ای از اعضای فرقه، حكومت ملی و سازمان فدایی ها ... به قسمت شمالی و آزاد وطن خود مهاجرت كرده اند.» "( روزنامه آذربایجان-شماره۸۱) در این نامه آذربایجان به عنوان «قسمت جنوبی سرزمین زاد و بومی وطن عزیز » نامیده شده كه گویا سال هاست مردم آن «در زیر پنجه های سیاه شووینیست ها ی فارس دست و پا می زنند» و گویا مسئولان فرقه «به قسمت شمالی و آزاد وطن خود مهاجرت كرده اند.»
گفتنی است میرجعفر باقراف از مجریان کارکشته سیاستهای خشن و خونین استالین بود. وی دبیر اولی حزب کمونیست باکو را بر عهده داشت و از نزدیکان استالین به شمار میرفت. وی در دوره ریاست خود بر حزب کمونیست باکو ، طرحهای جنایتکارانه گسترده ای را علیه شیعیان قفقاز اجرا کرد و هزاران تن از مخالفین دولت روسیه از جمله شاعران و نویسندگان و بخصوص علمای دین را به اعدام سپرد و هزاران تن را راهی اردوگاههای وحشتناک در سیبری کرد. نامبرده به فرمان استالین تلاش گسترده ای برای تجزیه آذربایجان ایران و الحاق آن به شوروی انجام داد و از گردانندگان اصلی فرقه دمکرات بود که تشکیل و فعالیت این فرقه درآذربایجان ایران موجب کشته شدن صدها تن از مردم آذربایجان و نیز مهاجرت نخبگان ، علما ، بازرگانان و صاحبان صنایع در دوره تسلط فرقه از آذربایجان شد.میرجعفر باقر اف بعد از مرگ استالین ، محاکمه و به جرم قتل هزاران تن و جرمها و جنایات دیگر اعدام گردید.طبق اسنادی که بعد از فروپاشی شوروی منتشر شد ، وی در قتل میرجعفر پیشه وری هم دست داشت. بدینگونه با نگاهی به تاریخ این نکته ثابت میشود که دولتها و کسانی که نام جعلی بر اران و شروان (ایران شمالی ) نهادند و آرزوی تجزیه آذربایجان ایران ( آذربایجان اصیل و تاریخی ) را داشتند ، همه در نهایت با فلاکت و خواری به گور رفتند و آرزوهای خام خود را نیز به گور بردند.ایرانیان خواستار بازگشت سرزمینهای جدا شده از مام میهن(ایران)هستند.(پاینده ایران بزرگ)
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)