۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

ناله ی گرگ از پشیمانی نیست . مردو آناهید

article picture




                                ناله ی گرگ از پشیمانی نیست

مردو آناهید .



بينش و کارکرد ِ يک ايرانی‌ی مسلمان با بينش و کارکرد ِ يک مسلمان ِ ايرانی برابر و همسنگ نيستند. اين سخن برآيند ِ يک بررسی است که در ديدگاه ِ آزادگان ارزيابی شده است. اين برداشت را بارها گفته‌ام و کمتر کسی شيره‌ی آن را مزه کرده است. با اين وجود، باز هم می‌گويم. بدان اميد که، شايد يکی از هزار، اين سخن را بگوارد و در خود بياميزد. زيرا آتش ِ مهر هنوز در سينه‌‌ی همه‌ی ايرانيان خاموش نشده است.

يک ايرانی، که مسلمان است، کيستی‌ی خود را ايرانی، در روپوش ِ اسلامی، می‌داند، او الله را در ايران می‌پذيرد چون او مسلمان شده است و الله را پشتيبان خود و ايران می‌پندارد. او مسلمانانی را بيشتر دوست دارد که آنها ايرانی باشند. او احکام اسلامی را ننگين نمی‌داند که از اجرای آنها در ايران شرمسار بشود.

او از راه ايمان، نه از راه ِ خرد، شريعت اسلام را نيکو می‌پندارد. از اين روی او پذيرای اين احکام در ايران است. او از اسلام به سود ميهن خود می‌گذرد. يک ايرانی، که خود را مسلمان می‌پندارد، او از خودبيگانه است. ولی او دشمن ِ ايران و ايرانی نيست.


يک مسلمانی، که او را شهروندی از ايران خوانده‌اند، هويت او در ايمان او به اسلام است. پيوند ِ او با ايران در پيوند ِ ايران با اسلام است که او از اين سر زمين سود می‌برد. او ايران را برای سربلندی‌ و سود ِ اسلام می‌پذيرد. او برای زيبا نشان دادن ِ اسلام، ايران را زشت نشان می‌ دهد.

او برای پايدار ساختن ِ اسلام، ايران را ويران می‌سازد. هستی‌ی او تنها در بودن ِ اسلام جای دارد، او به سود اسلام از ايران و ايرانی می‌گذرد. يک مسلمان، که از ايرانی بودن بهره‌مند شده است، يا در ايران جای گزيده است، او به کردار دشمن ايران و ايرانی است او تنها برای اسلام جانبازی می‌کند.

چون هر نشانه‌ای، که از شکوه يا از فرهنگ ايران درخشان بشود، پسماندگی و درماندگی‌ی اسلام را آشگار می‌کند. اين است يک مسلمان ِ ايرانی هميشه در نابود ساختن و آلوده کردن شکوه و فرهنگ ِ ايران می‌کوشد. او پستی‌ها و زشتی‌های اسلام را با نشانه‌هايی، که از گوهر ِ فرهنگ ايران دزديده شده‌اند، می‌پوشاند.


در اين جستار بر آن نيستم که ايرانيان ِ مسلمان شده را شناسايی و نشانه گذاری کنم. زيرا انگيزه‌ی ميهن پروری در درون آنها هنوز نخشکيده است. برای نمونه: آنها هنوز از هنر و نشانه‌های ايرانی، که در ساختن مسجدها به کار رفته‌اند، بر خود می‌بالند.

پس سخن از شناسايی‌ی ويژگی و نشان‌های مسلمانان ِ ايرانی است که زيان بخش‌ترين آنها اسلامزدگان به ويژه اسلامفروشان ِ ايرانی هستند. اسلامزدگان کسانی هستند که با پستی‌ها و زشتی‌های اسلام خو گرفته‌اند و از پسماندگی‌ و زشتخويی خودشان هم نمی‌رنجند وآنکه تنها از آشگار شدن ِ اين پسماندگی‌‌ها شرمنده می‌شوند.

اسلامزدگان نيروبخش ِ واليان اسلام و اسلامفروشان هستند و هيچگاه نمی‌خواهند و نمی‌توانند به سررشته‌ی پليدی‌هايی، که خرد ِ آنها را از کارآيی انداخته است، پی‌ببرند. کوتاهنگری‌ی اسلامزدگان ميدان ِ تاخت و تاز ِ اسلامفروشان را بزرگ می‌دارد و بازار آنها را گرم می‌کند.

واليان اسلام، که گردانندگان ِ  شريعت هستند، آنها اسلامفروشان ِ آشگار و با ايمانی هستند که در پياده کردن ِ احکام شريعت هم می‌کوشند و از اين را سود می‌برند. آيت الله‌ها، مفتی‌ها، بن لادن‌ها، حزب الهی‌ها و به کردار جهادگران ِ با ايمان نماينده‌ی فروش ِ کالای سرگشاده‌یِ اسلام هستند. اين کسان درون‌مايه‌ی اسلام را کمتر پنهان می‌کنند.

پست ترين اسلامفروشان، خودفروختگانی هستند، هوچی‌گر که اسلام را در رسانه‌های زورمند بزک می‌کنند تا خوشباوران ِ مسلمان را از گسستن ِ بندهای بردگی بازدارند و ناباوران مسلمان را در ناآگاهی آرام بدارند.

همه‌ی ريزه‌های وجود اين فرومايگان با زهر اسلام آلوده شده‌اند و در پيکر آنها ديگر جايی برای انساندوستی نمانده است. از آن جا که در شريعت اسلام هر خدعه، يعنی هر گونه دروغ و نيرنگی، در راه ِ گسترش و نجات اسلام جايز، يعنی آزاد، است. اين است که اين خودفروختگان، برای نجات يا بزرگداشت ِ اسلام، از هيچ گونه انسان ستيزی روی گردان نيستند.

حکومت اسلامی با کردار ِ زشت ِ خود درون‌مايه‌ی احکام اسلام را به روشنی نشان داده است. از سنگينی و سختی‌یِ ستمی، که بر مردمان ايران فرود آمده است، بيشتر ِ مسلمانان ايرانی هم از اين همه بيدادگری و انسان ستيزی ناخشنود و برخی از آنها هم خشمگين شده‌اند. 

شايد برخی از مسلمانانی، که آنها را هم ايرانی می‌خوانند، به کژی از اين بيدادگری سود برده‌اند يا اين که برخی از نادانی ستم پذير شده‌اند.

از اين روی حکومت اسلامی و زورمندان ِ اسلام پناه، نياز به جارچيان و آرايشگرانی دارند، که آنها اسلامی را به دروغ زيبا بنگارند و در زربرگهای فريبنده نشان بدهند. تا مسلمانان از زندان ِ ايمان نگريزند و مردمان ِ اروپا هم جهادگران و مسلمانی را، که به سرزمين آنها واريز می‌شوند، بپذيرند.

اين اسلامفروشان، در چهره‌های گوناگون، بر ايرانيان ستم وارد می‌آروند و آنها را در تاريکخانه‌ی نادانی و بردگی به زنجيرهای دروغ بند می‌کنند. اين زهر فروشان: چه آنان که در مکتب‌های اسلامی عالم ِ اسلام شناس شده‌اند، چه آنها که در زندان حکومتی آموزش ِ اسلامفروشی ديده‌اند، چه آنان که خود را جداگانه هم به بيگانگان فروخته‌اند و چه آنها چندان خريداری برای نادان پروردن نيافته‌اند.

همه‌ی اين شيادن ِ دروغوند دارای يک نشان ِ ويژه‌ای هستند که از ديدگاه آزادانديشان پنهان نمی‌ماند. گرچه اين نشان به چشم اسلامزدگان و از خودبيگانگان نمی‌آيد.     

نشانی را که، همه‌ی اين جارچيان ِ خودفروخته، نمی‌توانند پنهان کنند اين است: آنها از ديدگاهی سخن می‌گويند که معيار زيستن برای انسان دين، به ويژه معيار ِ زيستن در ايران، اسلام است. از آنجا که حکومت اسلامی به کردار سيمای ترسناک ِ اسلام را بر همگان آشگار ساخته است، پس کار ِ اين دروغوندان اين است که پسماندگی و زشتی‌های احکام اسلامی را به آخوندها پيوند بزنند تا پليدی‌های شريعت ِ اسلام ديده نشوند.

هوچیگران ِ پروده شده در مکتب اسلام، به خواست ِ واليان اسلام، برآنند تا بيدادگری‌های اسلامی را از نگرش مردم دور بدارند. آنها می‌کوشند کردار ِ حکومت اسلامی را، که آشگارا دگرانديشان را گردن می‌زند، کرداری جدا از شريعت اسلام نشان بدهد تا بهتر و آسانتر بتوانند اسلام خود را، که آن را در پوسته‌های زربرگ پيچيده‌اند، بفروشند.

آسان ترين راهی که بتوان ستمديدگان ِ مسلمان را، که ايرانی هستند، در بندهای ننگين ِ ايمان نگه داشت، اين است که آنها را به اسلامی راستين و رحمانی و نرم، که هرگز در هيچ زمانی و هيچ مکانی ديده نشده است، اميدوار ساخت.

اين مژدگانی را، بپش از 800 سال است که خوشباورانی عارف، مانند مولوی و عطار، بدانگونه در ژرفای مردم ايران فرو کرده‌اند که هنوز بيشترين ِ آنها، در جذبه‌، بی‌هوش مانده‌اند.

انگيزه‌ی اين نوشتار بيشتر نمايش فيلم کوتاهی از يک مسلمان بوده است که او برای نجات ِ ته مانده‌ی (تتمه) اسلام از کشتار و دروغ و فريب، در حکومت ِ ِاسلامی، می‌نالد. آنچه که من از مويه‌های اين منجی‌ ته مانده برداشت کرده‌ام، به زبان ساده چنين است:

او در آغاز ِ حکومت ِ اسلامی اميد بر اين داشته است که ولايت فقيه عدالت اسلامی و کرامت انسانی را بر اُمت مسلمان ِ ايران شايد هم بر مسلمانان جهان فرود بياورد. از آنجا که ميزان ِ سن ِ دختران ِ تن فروش به 12 سال رسيده، او به اين برآيند دست يافته است که روحانيان هم، اگر به قدرت برسند، می‌تواند دروغ بگويند، ستمکار بشوند و با خوشی‌های دنيوی همآغوش گردند . ( پرسش ِ من: آيا روحانيانی که به حکومت نرسيده‌اند راستکار و مهربان هستند)

به هر روی اکنون که، روحانيان در ايران بر مردم ِ مسلمان اين همه ستم وارد آورده‌اند، سيمای اسلام به زشتی آشگار و از گرايش‌های دينی‌ی مردم کاسته شده است. پس حکومت اسلامی مردود شده، تا دير نشده است، بايد برای نجات ِ ته مانده‌ی اسلام چاره‌ای را جويا شد و گرنه نجات اسلام نا ممکن می‌شود.

اين عزادار چنين مويه سر می‌دهد که: ما مردود شديم، ما دروغ گفتيم، ما غارت کرديم، ما شکست خوريم، ما آدم کشتيم. پس ما اشتباه کرديم و در اين اشتباه به اسلام زيان وارد آورده‌ايم.

پيشنهاد او اين است: برای حفظ ته مانده‌ی اسلام همان فضای فراخی را که برای خودمان می‌خواهيم، طبق همان آموزه‌های دين خودمان، برای گرايش‌های و اعتقادهای دينی ديگر هم بخواهيم. او نام می‌برد: برای سُنی مذهب‌ها، برای بهايیان، برای کومونيست‌ها. ( اشاره‌ : آموزه‌ی دين او شريعت اسلام است. ولی روشن نيست طبق اين شريعت، که او آن را به دروغ آموزه‌ می‌نامد، کومونيسم هم از گرايش‌ها و اعتقادهای دينی شمرده می‌شود يا نه)‌

از اين که او کشتار ِ آدمها را، در حکومت اسلامی، يادآور می‌شود و می‌گويد ما دروغ گفتيم، ما غارت کرديم، ما ستم کرديم، ما آدم کشتيم، برخی کسان از اين يادآوری‌ها، که تا کنون بر همگان روشن و آشگار بوده‌اند، به شگفت آمده و لب به ستايش و آفرين بر منجی‌ی ته مانده‌ی اسلام گشوده‌اند.

اگر اين يادآوری نشان ِ دلاوريست، پس خمينی، به بزرگی‌ی عزراييل، دلاوری است. زيرا او از انبوه ِ کشتارهایِ رسول الله و امامان شيعه يادآوری کرده و بر همين برابری هم به کشتار ِ دگرانديشان آشگارا امر کرده است.

اين مويه سرا کشتار ِ 1400 ساله‌ی اسلام را عدالت و کرامت انسانی می‌پندار و او، جدا از شريعت اسلام، تنها 33 سال ستمکاری‌های حکومت اسلامی را برای بقای اسلام زيان بخش می‌داند.


در اين جا پرسش‌هايی بر می‌آيند:

مگر سنی‌ها در اين 1400 سال آدمها را کشتار نکرده‌اند؟

مگر در سرزمينی‌هايی، که سنی‌ها زورمند شده‌اند، کم آدم کشته‌اند؟

(هان يادم آمد: در عدالت اسلامی و کرامت انسانی تنها کافران، مشرکين، آتش پرستان، زنديقيان، محارت و مرتدها را گردن می‌زنند. زيرا الله که اين کسان را برای کشتن و عذاب دادن خلق کرده است.)

مگر کومونيست‌ها، در شوروی، برای رسيدن به حکومت کشتار نکرده‌اند؟

{شايد بايد اين 30 و40 ميليون آدم را، که کومونيست‌ها کشته‌اند، بخشيد و فراموش کرد. پيشتاز اين بابا هم اُن يارو پونسی بوده که می‌گفت جنايات اسلامی را بايد بخشيد ولی فراموش نکرد. (تا همه يادشان باشد و در اطاعت و عبادت کوتاهی نکنند)}.

نشانه‌هايی از دروغوندی و فريبکاری اين منجی:

آيا او جايی را در جهان يا در تاريخ اسلام می‌شناسد که کرامت و عدالت اسلامی به جز اين باشد که حکومت اسلامی در ايران پياده کرده است؟

آيا در زمان رسول الله، سرکردگان و پيشوايان اسلام بهتر از اين حکومت عدالت و کرامت داشته‌اند؟

آيا عدالت الهی، که در قرآن به آن پرداخته شده است، به جز گردن زدن، دست و پا بريدن، تازيانه زدن و در آتش سوختن است؟

آيا در شريعت اسلام هميشه زنان برای تن فروشی به کار نمی‌روند؟

آيا سن زن فروشی در اسلام زير 12 سال نيست؟

آيا بنيان گذاران اسلام، تنها با کشتار دگرانديشان، اسلام را گسترش نداده‌اند؟

آيا احکام جهاد در اسلام برای کشتار و غارت دگرانديشان نيستند؟

آيا آخوندی، که او را روحانی می‌خواند، هيچگاه سخنی راست بر زبان رانده است که برای فريب مردم نباشد؟

آيا "لا اله الا الله" که بنياد اين عدالت و کرامت است يک دروغ و پشتوانه‌ای اين دروغ شمشير جهادگران نيست؟


اگر هم اين ته مانده منجی، تا پيش از شورش 57 از آدمکشی در اسلام نشنيده بوده است دستکم پس از آشگار شدن ِ کرامت ِ آيات عظما، در آتش زدن سينما رکس آبادان، بايستی به عدالت و کرامت اسلام پی ‌برده باشد.

شايد هم او، در آن زمان، روزنامه‌های حکومت اسلامی را نخوانده است. آيا وجدان ِ اين خودباخته از کشتارهايی که قضات شرع ِ مقدس اسلام، در نخستين سالهای حکومت، بر اساس احکام ِ شرع انجام ‌داده‌اند، آزرده نشده است؟

اين اسلامداران در آن زمان برای نجات اسلام آدم کشته‌اند و در اين زمان می‌خواهند برای نجات ِ ته مانده‌ی اسلام  ايران و ايرانی را به جمع ِ دينمداران بسپارند. (برنامه‌ای که در عراق و افغانستان پياده شده است)

اين است که ايشان ناگهان، پس از 33 سال خون ريزی، فهميده است که آنها ضرر کردند، آنها شکست خوردند، آنها مردود شدند. چون مردمان تا اين اندازه هم نادان نبودند که آخوندها بتوانند زهر ِ عدالت ِ اسلامی را به جهانيان بخورانند. 

آنچه را که او، در اين نمايش، بازگو می‌کند چيزهای تازه‌ای نيستند که کسی آنها را نشنيده و به آنها آگاهی نداشته باشد. پرسش:

آيا کسی در ايران وجود دارد که از آدمکشی‌های حکومت اسلامی آگاهی نيافته باشد؟

پاسخ: همه‌ی مردم ايران می‌دانند که حکومت اسلامی هزاران جوان را کشتار کرده است و هنوز هم در هر زمانی که خشمگين بشود آدم می‌کشد.

اسلام از دروغ سرشته شده است. فريب، دروغ، غارت و ايجاد ترس هم از ويژگی‌هايی هستند که اسلام از آنها پا گرفته است.

مسلمانان با ايمان و عالم به شريعت می‌دانند که کردار ِ حکومت بر پايه‌ی شرع مقدس اسلام است. رسول الله و امامان ِ شيعه هم برای کشتارهايی که کرده‌اند، از سوی مسلمانان، ستايش می‌شوند و از سوی اسلامزدگان هم نکوهش نمی‌شوند.

مسلمانان ايرانی هم، که اين ستمها بر آنها وارد آمده‌اند، بر اين پندارند که کشتار ِ برخی از اين جوانان شرعی نبوده و آخوندها به نا حق خون آنها را ريخته‌اند. ( گر نه، زمين را ازخون ِ کافران رنگين ساختن حکمی قرآنی است)

هيچ کدام، از اين مسلمانان، کشتار ِ اسلامی را محکوم نکرده‌اند و هرگز هم از کشتار ِ نامسلمانان (کافران) شرمند نشده‌اند. از آن روی برخی از اين مسلمانان از کشتار ِ حکومت اسلامی رنجيده‌اند که آنها اين دگرانديشان را کافر نمی‌دانند. گرنه مسلمانان کشتن کافران را وظيفه‌ی خود می‌ دانند و با فرياد الله اکبر سر می‌برند.

اين عزادار، که هنوز ايران را غنيمت اسلام می‌پندارد، پيشنهاد می‌کند که بايد بخشی از اين طعمه را به سنی‌ها و بهايی‌ها و کومونيست‌ها واگذار کنند.

اين خودباخته هنوز معيار زيستن و معيار کشورداری را در عقيده‌های پوسيده‌ می‌پندارد. او زشتی‌ها و پسماندگی‌های شريعت را به حکومت اسلامی بند می‌کند و آنها را از اسلام جدا می‌سازد. او مردمان ايران را، با گرايش‌های اعتقادی، از يکديگر جدا می‌کند.

او انسان ِ آزاده و آزادانديشی را در انسان نمی‌شناسد و بنا براين خواهان است که ايرانيان، بند شده به عقيده‌هايشان، به دينمداران ِ آن عقيده‌ها واگذار بشوند.

مگر ايرانيان گوسپند و گاو يا شتر هستند که بايد هر بخشی را به شبانی سپرد که آنها سزاوارهستند؟

او که، اشک تمساح می‌ريزد، به اين انديشه راه نيافته که ايران از آن ِ مردمان ايران است نه از آن ِ دينمداران ِ برده ساز و برده فروش.

مردمان ايران، هزاران سال پيش آن که جهادگران عرب، الله را، برای کشتار و غارت، خلق کنند، آنها سامان کشورآرايی را در جهان بنيان گذارده‌اند. آنها با فرهنگ ِ باشکوه ِ خود هيچ نيازی به احکام پسمانده‌ی چادرنشينان بيابانگرد ندارند.

البته رنجی نيست، اين کس با عقيده‌ی پستی که دارد کوشش کند که ته مانده‌ی اسلام را نجات دهد و در اين راه به فريبکاری و دروغوندی بپردازد و بسياری از ساده پنداران هم او را ستايش کنند.

آزردگی‌یِ من از کسانی است که، آنها خود را آزادانديش و ميهن پرور می‌پندارند، تا کنون هم بسيار شماری از اين اسلامفروشان ديده و سخنان آنها را شنيده‌اند. ولی هنوز زبان دروغوندان و منجی‌های اسلامفروش را ياد نگرفته‌اند.

مردو آناهيد

دريافت بازتاب از ديدگاه خوانند گان:   MarduAnahid@yahoo.de

مردو آناهيد
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed