۱۳۹۴ مرداد ۲۱, چهارشنبه

نقش پلیس در کشورهای مختلف دنیــــا


Police in USA
Snap7

Police in Iran 

+ کهریزک 

Snap10Police in England
Snap1Police in North Korea
Snap3Police in Russia
Snap8Police in BrazilSnap5Police in IndiaSnap2Police in Arab EmiratesSnap11Police in NetherlandSnap9Police in ChinaSnap14Police in SudanSnap13Police in TurkeySnap15Police in AzerbaijanSnap16Police in SwedenSnap12

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۵, جمعه

کنگره هزاره فردوسی به سال ۱۳۱۳ در دوران رضا شاه بزرگ و شخصیتهای شرکت کننده در آن !


یکی از رویدادهای مهم فرهنگی قرن بیستم، و مهم‌ترین کنگرهٔ علمی بود که در ایران معاصر برگزار شد. برخی مرگ ناجوانمردانه احمد کسروی را به دولت پهلوی نسبت میدهند ولی میبينيم که احمد کسروی در آن زمان از جمله ميهمانان و سرآمد های اين هزاره در باره فردوسی است. کسروی را آخوند ها و «اخوان المسلمين» می کشند.
ردیف اول (نشسته): حیدرعلی کمالی (ترکیه)، محمدتقی بهار، هانری ماسه (فرانسه)، عباس اقبال، عیسی صدیق، محمد آقااوغلو (آمریکا)، فرانکلین گونتر (آمریکا)، سباسستیان بک (آلمان).
ردیف دوم: جان درینک‌واتر (انگلستان)، عبدالوهاب عزام (مصر)، ژرژ کونتنو (فرانسه)، ابراهیم حکیمی، یوگنی برتلس (شوروی)، سفیر شوروی، حسن اسفندیاری، محمدعلی فروغی، خانم گدار، دستور نوشیروان (هند)، آرتور کریستنسن (دانمارک)، فریدریش زاره (آلمان)، عبدالحسین شیبانی، حسن پیرنیا.
ردیف سوم: مجتبی مینوی، ولی‌الله نصر، مهدی دیبا، حسن وحید دستگردی، میرزا یانس، بدیع‌الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، جمیل صدقی زهاوی (عراق)، صادق رضازاده شفق، محمد فؤاد کوپرولو (ترکیه)، ابوالقاسم اعتصام‌زاده، محمد نظام‌الدین، ادوارد دنیسن راس، آشیکاگا آتسوجی (ژاپن)، زین‌العابدین رهنما، آ. آ. بولوتنیکوف (شوروی)، محمدطاهر رضوی (هند)، غلامرضا رشید یاسمی.
ردیف چهارم: مایل تویسرکانی، احمد حامد صراف (عراق)، علی‌اصغر حکمت، یان ریپکا (چکسلواکی)، نصرالله فلسفی، محمد عشاق (هند)، آلکساندر فرایمان (شوروی)، سید عبد الکریم حسینی (حیدرآباد دکن ,هند)، عبدالعظیم قریب، علی نهاد بی (ترکیه)، شیخ‌الملک اورنگ، احمد بهمنیار، رحیم‌زاده صفوی.
ردیف پنجم: ژوزف هاکن (فرانسه)، جلال همایی، یوری نیکولایویچ مار (شوروی)، علی قویم، آلکساندر روماسکویچ (شوروی)، یوزف اوربلی (شوروی)، جمشید جی اونوالا (هند).
ردیف ششم: بهرام‌گور آنکلساریا (هند)، احمد کسروی، نصرالله تقوی، ولادیمیر مینورسکی (انگلستان)، عبدالحمید عبادی (مصر)، آنتونیو پاگلیارو (ایتالیا)، ملک کرم، ارنست کوهنل (آلمان)، عباس خلیلی، علی جواهرکلام، ال. آ. مایر (فلسطین).
در کنگرهٔ علمی هزارهٔ فردوسی بیش از چهل تن از خاورشناسان برجسته به نمایندگی از کشورهای خود حضور یافتند و به ارائه سخنرانیها و مقالات خود پرداختند، از جمله: بهرام‌گور آنکلساریا (هند)، جمشید جی اونوالا (از پارسیان هند)، یوگنی برتلس (از شوروی)، سباستیان بک (آلمان)، آنتونیو پاگلیارو (ایتالیا)، ادوارد دنیسن راس (انگلستان)، جمیل صدقی زهاوی (عراق)، یان ریپکا (چکسلواکی)، روماسکویچ (شوروی)، فریدریش زاره (آلمان)، عبدالحمید عبادی (مصر)، عبدالوهاب عزام (مصر)، فرایمان (شوروی)، فهیم بیر قدارویچ (یوگسلاوی)، آرتور کریستنسن (دانمارک)، ارنست کوهنل (آلمان)، کونتنو (فرانسه)، ژرژ مار (شوروی)، هانری ماسه (فرانسه)، سید عبد الکریم حسینی(حیدرآباد دکن ,هند)، ولادیمیر مینورسکی (انگلستان)، آشیکاگا آتسوجی (ژاپن)، محمد آقااوغلو (آمریکا)، جان درینک‌واتر (انگلستان)، ال. آ. مایر (فلسطین).
هزارهٔ فردوسی (یا جشن هزاره فردوسی)، مجموعهٔ آیین‌هایی بود که به مناسبت هزارمین سال میلاد فردوسی در سال ۱۳۱۳خورشیدی در تهران، طوس و دیگر شهرهای ایران برگزار شد. در کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی که نخستین اجتماع بزرگ علمی در ایران بود، ۴۰ تن از ایران‌شناسان برجسته از ۱۷ کشور و ۴۰ تن از دانشمندان و ادیبان ایرانی شرکت داشتند. به مدت ۵ روز از ۱۲ تا۱۶ مهر ۱۳۱۳ سخنرانی‌هایی در تالار دارالفنون در تهران ایراد گردید و تعدادی از آنها در کتاب هزارهٔ فردوسی به چاپ رسید.
نزدیک به چهل تن از ادیبان و دانشمندان ایرانی نیز شرکت‌کنندگان کنگره بودند، از جمله: ادیب‌السلطنهٔ سمیعی، اعتصام‌الملک، عباس اقبال آشتیانی، بدیع‌الزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، محمدتقی بهار، ابراهیم پورداود، محمدعلی تربیت، حکیم‌الملک، صادق رضازاده شفق، نصرالله فلسفی، عبدالعظیم قریب، احمد کسروی، مشیرالدوله پیرنیا، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، وحید دستگردی، جلال‌الدین همایی، رشید یاسمی.



به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۴ فروردین ۱۰, دوشنبه

همایش پشتیبانی از ورود زنان ایران به ورزشگاها در ایران / در بازی تیمهای ملی فوتبال ایران وسوئد



این همایش و نمایش باشکوه پرچم شیروخورشید ایران به همت و کوشش ستودنی بانوان میترا فتحیانپور . دریا صفائی و آقای آفشین افشین جم تدارک و اجرا شده  که همواره در صف مقدم  در کنار بانوان مبارز ایرانی برای احقاق آزادی و  حقوق از رفته شان در برابر حکومت ضد زن جانانه مبارزه میکنند .
*****
آغازسفری دیگر اینبار به سوئد 
  جلیقه هارا دوروز پیش دریافت کردم , جعبه ها را باز کردم و توی ساکهای یکبار
  مصرف گذاشتم و.....
  پیش بســــوی ورزشگاههـــــا !
  بخوب به مقصد رسیدم .








به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ اسفند ۲۱, پنجشنبه

بیسبت چهارم اسپند زادروزرضاه شاه بزرگ نجات دهنده ایران از تباهی فرخنده باد !



یکی از بزرگترین مردان ایرانزمین، که تاریخ سرفراز میهن مان، هیچگاه نام نامی او و خدمات بسیار شایسته اش به سرزمین اهورائی مان را، به وادی فراموشی نخواهد سپرد؛ نام سردار نمونه ای است، که با رشادت و دلاوری بی نظیر و خاص خودش، مام میهن اش را از ورطه تباهی نجات داد. نامی نیست مگر اعلیحضرت رضاشاه کبیر، سرسلسله حکومت ایرانساز پهلوی، نامی که تا ابدیت هستی بر تارک پیشانی دماوند، و بر سینه های گشاده و سر به فلک سائیده زاگرس و سهند و سبلان خواهد درخشید؛ و تا اعماق بستر آب های خلیج همیشه پارس، و بزرگترین دریاچه در جهان، دریای مازندران، و همه دشت های گسترده و با صفای سرزمین اهورائیان ثبت گردیده است. نام سردار دلاور ایرانزمین، یکی از بزرگترین سرمایه های تفاخر ایرانیان در سراسر این پهندشت روزگار است!
هنوز که هنوز است، بعد از سی و شش سال که از رخداد شوم انقلاب سیاه اسلامی در میهن مان می گذرد؛ بسیاری از مردم قدرشناس ایرانی، با احترام ویژه ای از نام سردار بزرگ سرزمین آباء و اجدادی خویش، پدر ایران نوین رضاشاه کبیر، با احترام  و ارادت ویژه ای از او یاد می کنند. هرچند که دشمنان رشد و ترقی در سرزمین ما، تلاش فراوانی می کنند، که تا به طور کلی همه خدمات بی شائبه و میهن پرستانه آن پادشاه نمونه و ایرانساز را بی بها جلوه بدهند. اما آنانی که در دوران حکومت وی در سنین کودکی و نوجوانی خویش بوده اند؛ خاطرات بسیار ارزشمندی از خدمات این مرد بزرگ تاریخ پر افتخار ایران را به یاد دارند؛ و همیشه با احترام ویژه ای ازتلاش های بی ریای او یاد می کنند. که هر یک از این خاطرات، به تنهائی می توانند؛ موضوع بسیار قابل اهمیتی، از چگونگی کشورداری رضاشاه کبیر را، به خصوص در آن شرایط بحرانی میان دو جنگ خانماسوز جهانی اول و دوم، که به ایران و ایرانی نمود را خاطرنشان می نمایند؛ تا آنها را نزد تمامی مردم میهن مان، حتی حضور سایر ملت های گیتی ارائه نمایند!
آنچه که آن مرد بزرگ در ایران آن روزگار به مرحله اجرا رساند؛ کارهای شایان توجه و خدمات برجسته ای بودند؛ که تا آن مقطع زمانی، هرگز فرد دیگری به انجام دادن آن خدمات ارزشمند و به یاد ماندنی نپرداخته بود. پردازش به تک تک عملکردهای بی نظیر آن رادمرد تاریخ ایرانزمین، توسط همگان و نزد افراد عادی جامعه زمان پادشاهی او، و حتی در اجتماع کنونی در ایران، هرگز میسر نبوده و نیست. شایسته است که همگی ما، به نسبت دانسته های خودمان در این رابطه، به بیان برخی از آن خدمات ارزنده بپردازیم؛ تا دست کم  در حد بضاعت خویش بتوانیم؛ آنچه را که در این خصوص شنیده یا دیده ایم، برای آگاه سازی کسانی که از آنها هیچ نمی دانند؛ به هم میهنان جوان و میانسال خویش منتقل نمائیم. هر چند که دشمنان قسم خورده خاندان بزرگ و ایرانساز پهلوی را خوش بیاید یا نیاید؟!
در شرایطی که او میهن آباء و اجدادی اش را، از چنگ پادشاهان مستبد و بی کفایت قجری رهانید؛ جز بدبختی و ادبار در سرزمین ما نبود. رضاشاه کبیر زمانی پادشاه میهن ما شد، که صدها مشکل غیر قابل حل شدن در ایران وجود داشت. بیماری های واگیردار میان ملت ایران فراوان بودند؛ و چنان به ایشان سرایت کرده بودند؛ که کوچکترین امیدی به پاکسازی جامعه از آن اپیدمی های بهداشتی و درمانی وجود نداشت. بی لیاقتی ها و عشرت طلبی های شاهان بی لیاقت و خوشگذران سلسله فاسد قاجار، از ایران بزرگ و ثروتمند و آکنده از بسیاری از نعمت های موجود در چرخه هستی، کشور مقروض به خارجی ها و وابسته به ایشان را ساخته بودند؛ که در هیچ زمینه ای توان اداره نمودن آن را نداشتند. بیش از هفتاد و پنج در صد از آحاد ملت بی سواد بودند؛ آثار جنگ جهانی دوم، با آنکه پادشاه مدبر میهن ما رضاشاه بزرگ، اعلام بی طرفی در جنگ نموده بود؛ بخش هائی از سرزمین ما را، تحت تأثیر مصائب ناشی از جنگ قرارداده بود. به همین واسطه، قسمت هائی از شمال و جنوب کشورمان محل سکونت نظامیان انگلیسی و روسی شده بودند. قحطی ناشی از جنگ نیز بر مردم مملکت  ما تاخته بود. راهزنان همه جاده های کشور را، محل یورش خویش به مسافران کرده بودند. سران قبیله های مختلف در سراسر کشورمان، در حال تدارک دیدن شرایط ملوک الطوایفی در ایران بودند. مملکت جز تعدادی از راههای صعب العبور خاکی و مالرو، هیچ امکانات دیگری برای جا به جائی مسافران و نیازمندان به سفر از جائی به جای دیگر را نداشت. بانک، مدرسه، دانشگاه، بیمارستان و هیچگونه امکانات آموزشی و بهداشتی در کشور نداشتیم. به برخی از ممالک دیگر بدهکار بودیم. درهیچ زمینه اقتصادی و کشاورزی و علمی، به حد خودکفائی نرسیده بودیم. و دهها و صدها نمونه دیگر از مشکلاتی، که درک واقعی از آن شرایط استثنائی و بحرانی را، نزد بیشتر ما غیرممکن می سازد و می نمایاند!
تمام موارد بالا، مسائلی بودند که آن مرد بزرگ را آزار می دادند. با پادشاهی مقتدرانه آن ابرمرد تاریخ ایرانزمین، آنچه که از نابسامانی در ایران بود؛ با همت مردانه او، جای خود شان را، به پیمودن مسیر ترقی و رشد همه جانبه در ایران دادند. تا جائی که در زمینه رسیدن به مدرنیته موجود در سراسر گیتی، ایران نیز فاصله چندانی با ممالکی دیگر در دنیا، که در حال پیشرفت و توسعه بودند نداشت!
دشمنان رشد و ترقی ملت ایران بدانند؛ هر چند که بکوشند، هرگز نخواهند توانست، ذهنیت دفتر به یاد ماندنی تاریخ این مرز و بوم کهن را، به نفع خویش تغییر بدهند؛ و بتوانند آنچه که در لابلای صفحات پر افتخار آن، از خدمات میهن پرستانه رضاشاه کبیر به ثبت رسانیده را، پاک نمایند و از عینیت آن بکاهند. حتی اگر با گماردن بزرگترین دشمنان او و خاندان بزرگ اش، بر سر قدرتی پوشالی، هیچگاه به این مهم نائل نخواهند گشت!
 چون همه ساله میهن پرستان زیادی هستند، که در زادروز افتخار آمیز آن مرد بزرگ، در بیست و چهارم اسپند هر سال، با ثبت نمودن آنچه که از خدمات فراموش ناشدنی وی در ذهن میهن پرستانه خویش دارند؛ تا همه این عملکردهای بی ریای آن یگانه تاریخ کهن میهن مان را، که از خدمات گرانقدر او حفظ نموده اند؛ به جوانان سرزمین اهورائی ایرانزمین انتقال بدهند!
" آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر جرئه ای باید چشید "
محترم مومنی
  
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ اسفند ۱۰, یکشنبه

پاسخ یک دختر آلمانی به آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی !

من یک دختر دانشجوی ۲۴ ساله آلمانی هستم که متن پیام شما به جوانان اروپا و آمریکای شمالی را خواندم و اولین پرسشی که در ذهنم طرح شد این بود که شما در این جهان که هستید و با چه حقی خود را موظف می بینید به جوانان آن هم تنها جوانان اروپا و آمریکای شمالی نامه بنویسید؟ آیا شما به عنوان یک مصلح دینی این کار را میکنید یا به عنوان رهبر مسلمین در جهان و یا به عنوان رهبر سیاسی جمهوری اسلامی؟
این از این جهت مهم است چون هر کدام از این مسئولیت ها و مقام ها با خود وظایف و تعهدات و پرسش هایی را همراه دارد که شما را موظف به پاسخ گویی به آن ها میکند. شما در ابتدای پیام تان مینویسید که وقایع فرانسه شما را متقاعد کرده است که این نامه را بنویسید چرا به جوانان اروپا و آمریکا چرا نه به آن تروریست های بزدلی که روز روشن یک عده روزنامه نگارغیر نظامی و غیر مسلح را به رگبار مسلسل بستند نامه نمی نویسید و نمی پرسید چرا این جنایات را مرتکب میشوند؟ اصلا شما کی هستید که میخواهید جوانان اروپا و آمریکا را هدایت کنید؟ شما چرا به جوانان کشور خودتان نامه نمی نویسید؟ شما انگار که دچار توهم هستید که شخصیتی ممتاز در جهان هستید؟
شما رهبر یک کشور فلاکت زده ای هستید که در آن در صد مهمی از مردمش زیر خط فقر زندگی میکنند، کشوری که در آن تن فروشی و فحشا بیداد میکند، اعتیاد دمار از روزگار جامعه در آورده است، کشوری که سراپایش را فساد و دزدی گرفته است و این فسادها و دزدی ها از بیت شما و کسانی که منصوب شما هستند شروع میشود، کشوری که بزرگترین زندان روزنامه نگاران لقب گرفته است، کشوری که در آن شهروندان از هر گونه حق آزادی بیان، آزادی ابراز عقیده، آزادی اعتراض در خیابان، آزادی لباس پوشیدن، آزادی استفاده از اینترنت، آزادی نوشتن و ده ها آزادی دیگر به دستور شخص شما محروم هستند، کشوری که پس از چین بیشترین شمار اعدام را دارد.. آن وقت شما آن قدر از خود راضی و متوهم هستید که به جای این که فکری برای حل مشکلات کشور خودتان و جوانان ایرانی بکنید دلتان به حال جوانان اروپایی و آمریکایی میسوزد!! شما آن قدر دچار توهم و وقیح هستید که پدران و مادران ما را متهم میکنید که حس حقیقت جویی شان ضعیف است و رهبران سیاسی و دولتمردان هم مارافریب میدهند
البته در مورد آخر شما به درستی قیاس به نفس میکنید، چون شما با انحصار صدها کانال رادیویی و تلویزیونی در داخل و خارج از کشور که هزینه اش را مردم ایران می پردازند شب و روز دروغ به خورد مردم میدهید بدون این که به هیچ کسی که با نظر شما موافق نباشد حق استفاده از رسانه ای را بدهید
بنابراین فکر میکنید در اروپا و آمریکا هم مثل ایران هست و مانند ایران همه چیز در انحصار چند صد نفر است. این نشان میدهد که شما نه تنها گرفتار توهم هستید بلکه اصلا کشورهای ما را نمی شناسید
آقای خامنه ای در اروپا و آمریکا دست کم در کشوری که من در آن متولد و بزرگ شده ام مثل ایران نیست. این جا رسانه ها منحصرا در اختیار قدرت مداران نیست. بلکه رسانه ها شب و روز ناظر کار قدرت مداران هستند و هرجا اشتباه کنند مچ آن ها را میگیرند. به همین دلیل اگر یک سیاست مداری دزدی کرد او را افشا میکنند و قوه قضاییه مستقلی هم وجود دارد که سیاست مدار خاطی را تعقیب و مجازات میکند اما در ایران شما این طور نیست
رسانه ها حق خبررسانی بی طرفانه ندارند و قوه قضاییه هم فرمانبر شما است. پس بر خلاف ادعای شما امکان فریب دادن مردم و جوانان از سوی سیاست مداران در اروپا در مقایسه با ایران و کشورتحت رهبری شما تقریبا صفر است. شما با این ادعا به جوانان مخاطب خودتان توهین هم میکنید چون ظاهرا آنان را مشتی احمق و نفهم تصور میکنید که سیاست مداران غرب آن ها را فریب میدهند و تنها منتظر یک «رهبرعاقل» یک کشور عقب مانده هستند که راه را به آن ها نشان بدهد. خیر آقای خامنه ای این طور نیست شما اقتصاد و رفاه اجتماعی اروپا و امریکا را نگاه کنید و با قدری فکر کردن می فهمید که نظام های اجتماعی خود بخود بوجود نیامده و خود کار هم نیستند بلکه نیاز به مدیرانی دارند که این نظام ها را طراحی و اداره کنند و کشورهای غربی و جوانان آن ها توانایی خلق و اداره این نظام های کار آمد را دارند. این چیزی که ظاهر ا در ایران و زیر رهبری شما وجود ندارد. نظام های سیاسی اجتماعی و اقتصادی در آمریکا و اروپا به رغم تما م ضعف هایی که میتوانند داشته باشند، کارآمد تر و انسان دوست تر از نظام جمهوری اسلامی است و به همین دلیل هم هست که این جمهوری اسلامی است که وابسته به نظام های اقتصادی و سیاسی اروپا و آمریکا ست و نه برعکس
من نمیخواهم بگویم نظام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ما کامل و بی نقص است اما به مراتب بهتر از نظام شماست چون در آن حقوق شهروندان تا اندازه ای رعایت میشود، یک رفاه نسبی برای شهروندان تامین است و کودکان خیابانی کارتون خواب نداریم. مجازات اعدام نداریم مجازات های وحشتناک قرون وسطایی مانند سنگسار زنان و قطع دست و پا نداریم. چرا فکر میکنید ما باید اعتقادات و مذهب شما را بشناسیم
ما اعتقادات و مذهب چینی ها، هندوها و خیلی دیگر از ادیان را هم نمی شناسیم همان طور که جوانان شما هم ادیان ما و دیگر را نمی شناسند و کمبودی هم احساس نمیکنند. ما به همین دین مسیح خودمان هم احتیاجی نداریم چه برسد به اسلام شما
من فکر میکنم شما و دیگر رهبران و سیاستمدارانی که این طور فکر میکنند از مرحله پرت و در عالم هپروت زندکی میکنند. انسان ها به دنیا نمی آیند که مذهب و خدا برای خود جستجو کنند و عبادت کنند انسان ها همانطور که در مورد شما هم جزاین نبوده از آمیزش مرد و زن که بعدها پدر و مادر میشوند شکل میگیرند و پس از به دنیا آمدن هم باید اول آموزش ببینند و بعد هم عقب کار و زندگی باشند. همه که مثل شما رهبر و قدرتمند نیستند که غم و درد زندگی را نداشته باشند و همه چی شان فراهم باشد و فقط مشکل مذهب و خداشون مانده باشه. نه
اون کودک کارتون خواب در تهران و یا آن دختر چهارده ساله که در قم تن فروشی میکند تا از گرسنگی تلف نشود به ریش شما و امثال شما میخندند. بنابراین جوان های اروپا هم بر خلاف توهم شما مشکل شان این نیست که گویا تصویر درستی از اسلام ندارند بلکه آن ها می خواهند در یک جامعه آزاد با حداقل کرامت انسانی و حقوق شهروندی زندگی کنند. تازه گیریم که حرف شما درست باشد و تصویری از اسلام نداشته باشند خوب نداشته باشند به شما چه ربطی دارد. شما اگر مصلح و آرام بخش به زندگی دیگران هستید بهتر است اول به درد میلیون ها جوان ایرانی برسید
بنابراین به نظر من شما سوراخ دعا رو گم کردید. من و میلیون ها جوان مانند من چه در اروپا و آمریکا چه در مصر و هند، ایران و ویتنام و چه در استرالیا و آرژانتین همه شان عقب یک زندگی آرام و بی دغدغه و خالی از اضطراب، ترور و زور هستند. زندگی ای که حداقل نیازهای آن ها را تامین کند و فکرشان این نیست که چه مذهبی و چه خدایی باید داشته باشند
چرا فکر میکنید من و میلیون ها جوان باید تصمیم گیری در باره زندگی و سرنوشت خود را به دست چند صد آخوند با میانگین سنی هشتاد سال، کسانی که نه دنیای مدرن امروز را میشناسند و نه از پیشرفت های علمی خبری دارند و نه شاید حتی یک بار هم محل سکونت خود را ترک کرده باشند، بسپارند؟ جناب آقای خامنه ای شما به ما اندرز میدهید که ما باید اسلام اصیل و اسلام قرآنی را بشناسیم و از فحوای پیام شما چنین برمی آید که شما پیام آورنده اسلام ناب هستید اما شما در پیام خودتان فریبکارانه در مورد اسلام ناب مورد نظرتان که گویا رهبران «فریبکار» ما آن را از ما پنهان میکنند سکوت میکنید! شما نمیگویید این اسلام ناب مورد نظر شما چیست و کجاست؟
آیا اسلامی که داعش میگوید است که به زنان تجاوز میکند و آنان را به عنوان برده میفروشد و یا اسلام حاکم در عربستان سعودی است که گردن زنی و نداشتن حق زنان حتی برای رانندگی امری قانونی است؟ آیا اسلام ناب مورد نظر شما بوکو حرام، طالبان و الشباب است که به نام اسلام به قتل و غارت، ربودن و تجاوز و خرید و فروش زنان دست میزنند یا نظام جمهوری اسلامی زیر رهبری شما که بوی تعفن فساد در آن، نا برابری، دروغ، دزدی، اعتیاد و فحشا از آن تمام کشور را فرا گرفته است؟ فسادی که شما خود حتی حدود دو ماه پیش در پیام به همایش مبارزه با فساد به ناتوانی تان اذعان کردید که کاری از دست شما ساخته نیست
چرا ساخته نیست برای این که فساد از بیت شما و از شخص شما شروع میشود. برای اینکه خوب میدانید که فرماندهان منصوب شما بزرگترین قاچاقچی ها هستند وبا در اختیار داشتن بندرها و فرودگاه های مخفی به قاچاق کالا و مواد مخدر مشغولند و به شما اگر هم به صورت پول نباشد حق السهم میدهند. چون به نام شما و به کام شما برای خود دستگاه های جاسوسی و زندان راه انداخته اند و تمام معترضین را شنود، بازداشت و شکنجه میکنند و شما هم کاملا در جریان هستید. بنابراین من ترجیح میدهم در همین نظامی که در آن آزادی و کرامت انسانی تا حدی – هرچند به نظر شما هم کم باشد- تضمین است زندگی کنم
در نظامی که اگر به خیابان بیابم و در مخالفت با مساله ای اعتراض خودم را به گوش دیگران برسانم، پلیس با وانت از روی من رد نمیشود، مرا دستگیر و به من تجاوز نمیکند، شکنجه نمیشوم و پای تلویزیون نباید توبه کنم. بنابراین من همین نظام خود مان که ممکن است هزار اشکال و نقص هم داشته باشد را بر نظام جمهوری اسلامی شما صد بار ترجیح میدهم و فکر میکنم میلیون ها جوان در سراسر دنیا و ایران هم همین نظر من را دارند. و من با این که اسلام مورد نظر شما را نمی شناسم هیچ کمبودی در زندگی احساس نمیکنم و اصلا علاقه ای هم به شناسایی مذهب مورد نظر شما ندارم. شما مدعی هستید که رهبران سیاسی ما، ما را از دست یابی به اسلام اصیل باز می دارند و در پیام خود به ما هشدار میدهید که اسیر پیشداوری نشویم
آقای خامنه ای من یک زنم و یک انسانم میخواهم خودم مالک تن خود باشم، حق انتخاب شغل، همسر و لباس داشته باشم، میخواهم حق داشته باشم مانند برادران هم سن و سال خودم به استادیوم های ورزشی بروم و تماشاچی ورزش باشم. من هیچ علاقه ای هم ندارم این قوانین و دستورات زن ستیز و ضد بشری حتی در ایران ادامه پیدا کند چه برسد به این که در اروپا حاکم شود
بنابراین مشکل من این نیست که اسلام ناب محمدی مورد نظر شما را نشناخته ام بلکه مشکل و دغدغه من این است که میلیون ها تن از خواهران و مادران من در ایران به نام اسلام به گروگان گرفته شده اند و با داغ و درفش مجبور به رعایت قوانین ضد انسانی و ضد بشری شده اند. نکته دیگری که در پیام تان به جوانان غرب سرکوفت میدهید این است که پدر بزرگ ها و پدر پدر بزرگ های این جوانان کشورهای دیگر را غارت کرده اند و دست به جنایات زیادی زده اند. حرف شما کاملا درست است اما شما مغلطه میکنید
چون اولا این تنها کشورهای غربی نبوده اند که کشورهای دیگر را غارت کردند و دست به جنایت و برده داری زدند. اگر شما به تاریخ ایران مراجعه کنید در آن جا هم به بسیاری از لشکرکشی ها و آتش سوزی ها و کشتار و غارت بر میخورید. حمله ایران به هند در زمان نادر شاه تنها یک نمونه است. بنابراین این واقعیت های تاریخی را نمیتوان انکار و فراموش کرد بلکه باید از آنان آموخت. به باور من کشورهای غربی در برخورد به گذشته خود بسیار صادقانه تر عمل کرده اند تا دیگران. در همین کشور من هفتاد سال است که در مورد جنایات هیتلر بحث و انتقاد از خود میشود. در آمریکا که برده داری در آن تا چند دهه پیش هم وجود داشت، امروز یک رنگین پوست رییس جمهور است
بنابراین دست مایه کردن اشتباهات و جنایات گذشته کشورهای غربی از سوی شما به باور من نه برای خدمت به پیش گیری از تکرار این جنایات است که فرار از پاسخ دادن به واقعیت ها و جنایاتی است که امروز به نام اسلام در جهان انجام میشود. واقعیت این است که از انقلاب به اصطلاح اسلامی در ایران در سال ۵۷ سی و چهار سال میگذرد و به رغم وعده های شما و دیگر قدرت مداران جمهوری اسلامی و به رغم صدها میلیارددلار درآمد های نفتی جمهوری اسلامی از لحاظ ناکارآمدی و ناهنجاری های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی (فساد فحشا، اعتیاد، سقوط اخلاقی، اقتصادی) یکی از بدترین نمونه در میان کشورهای سه قاره آفریقا آسیا و آمریکای جنوبی است. این ادعا نیست بلکه آمار و ارقام رسمی نهادهای جمهوری اسلامی خود این تصویر را مستند عرضه میکنند. آقای خامنه ای میدانید نقطه قوت غرب در کجاست؟
در حکومت قانون است. در کشور من قانون حاکم است هرچند ممکن است این قانون اشکالاتی هم داشته باشد اما قانون حاکم است و شهروندان حقوقی دارند که محترم شناحته شده اند و از سوی نهادهای قانونی حفظ میشوند. اما در کشور شما جمهوری اسلامی قانون حاکم نیست بلکه زور حاکم است شما حتی همین قوانین نیم بندی که در قانون اساسی خودتا ن تصویب کرده اید را هم رعایت نمیکنید. قانون حاکم در ایران زور و پول است. بنابراین اگر یک جو وجدان را در قضاوت دخالت بدهید و منصفانه قضاوت کنید می بینید که کشورهای غربی از شما خیلی جلوتر هستند حتی از نظر اخلاقی. بر خلاف کشور شما که در آن حتی سنی ها هم حق عبادت و داشتن مسجد ندارند و با افغانی های همزبان و هم مسلک شما رفتارهای ناشایست و غیر انسانی میشود، در کشورهای غربی همه اقلیت های مذهبی وقومی از جمله مسلمانان از آزادی های اجتماعی و عقیدتی برخوردارند و گروه های نژاد پرست و بیگانه ستیز تنها اقلیتی ناچیز از مردم این کشورها هستند
شما اگراین اعتقاد را دارید که مردم ایران آزادانه جمهوری اسلامی ای که شما رهبرش هستید را انتخاب کرده اند چرا از آزادی انتخابات و همه پرسی هراس دارید؟ چرا معترضین به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ را این چنین وحشیانه و خونبار سرکوب و قلع و قمع کردید و رهبران جنبش سبز را بدون هیچ مجوز قانونی و رای دادگاه به حصر کشیده اید. آقای خامنه ای کاخ شیشه ای که شما برای خود ساخته اید بسیار شکننده تر از کاخ شیشه ای غربی هاست که شما به آن سنگ پراکنی و کینه توزی میکنید. این اندرز را از من یک جوان بی ادعای غربی بپذیرید که هیچ دیکتاتور و جنایتکاری در تاریخ از مکافات جنایات خود جان سالم بدر نبرده است. به خود آیید و پیش از آن که دیر شده باشد به ارزش های انسانی و کرامت انسان ها احترام بگذارید من امید آن روزی را دارم که مردم با لیاقت و با هوش ایران موفق شوند عاملان بدبختی، فقر، عقب ماندگی صنعتی و اقتصادی، فروپاشی اخلاقی و پایمال کنندگان کرامت و حقوق انسانی را در محکمه ای عادلانه بسزای اعمال خود برسانند. به امید آن روز. یاسمن ک. بیست و پنجم ژانویه ۲۰۱۵
یاسمین ک
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

دانش آموزان میهن پرست، اکنون وقت حمایت شما از معلمان خودتان است!


از. محترم مومنی روحی

معلمان شریف ایرانی، روز یکشنبه دهم اسفند 1393 خورشیدی، در اعتراض به دولت یازدهم، که برای بودجه سال آینده کشور، در صد بسیار کمی از ازدیاد حقوق برای معلمان را در نظر گرفته است؛ در تهران و در چند استان دیگر کشور از جمله استان های خوزستان، کردستان، هرمزگان، لرستان، خراسان رضوی، فارس و قزوین، به تجمعی در حال سکوت قیام نموده اند. آنها که آموزگاران و دبیران و کادر دفتری مدارس کشور در مقاطع مختلف تحصیلی می باشند؛ با استدلال به تبعیضی که دولت برای اختصاص بودجه سال آینده، میان کارکنان دولت و نظامیان اعمال نموده اعتراض دارند. که صدالبته حق هم با ایشان است!
در اوایل سال جاری خورشیدی، که حسن روحانی لایحه بودجه سال آتی را به مجلس شورای اسلامی تقدیم نمود؛ بعد از انتشار ریز مفاد تغییرات بودجه سال بعد نسبت به سال جاری، چنان تبعیض آمیز بود؛ که گوئی این عمل(بها ندادن به اهمیت حضور فرهنگیان در کشور، و اختصاص دادن کمترین بخش بودجه دولتی به صنف فرهنگیان، جهت ازدیاد حقوق ماهیانه ایشان) به گونه عمدی به انجام رسیده است. و قصد تنظیم کنندگان این برنامه اقتصادی برای سال مالی آینده در کشور، کم اهمیت جلوه دادن زحمات این قشر زحمتکش ایران است!
در حالی که بودجه سال آینده برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حدود تا 50%  دارای رشد می باشد؛ اختصاص دادن چهارده درصد اضافه شدن بودجه سالیانه به حقوق فرهنگیان، چنان به نظر رساند، که یک تابلوی نقاشی گرانبها را، در کنار یک تکه فلز بی مقدار، که هیچ اثر هنری هم بر روی آن نیست قرار بدهند؛ و این دو را با یکدیگر مقایسه نمایند. حال آنکه، در بخش میزان اهمیت نقش معلمان در جامعه، مرتبه و اثر وجودی ایشان و کاری که انجام می دهند؛ در چنان والائی خاصی قرار دارد، که هرگز نمی توان ایشان را، با گروهی که از داخل قهوه خانه ها و سر چهارراه های چاله میدان و امثال آن، از درون لات خانه های کمیته های اسلامی که در اوان این تیره روزی ملت ایران تشکیل شده بودند. در کنار همدیگر جمع شدند؛ و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل دادند. مقایسه نمود و میان ایشان به یک مخرج مشترک قابل توجه دست یافت!
اگر این زحمت کشان میهن مان نباشند؛ اگر مساعی بی دریغ و صمیمانه معلمان میهن مان، نسبت به دانش آموزان ایران نباشد؛ کدام دانش آموزی می تواند، در المپیادهای علمی بین المللی، به مدارجی عالی که تا کنون رسیده اند دست بیابد؟ اکنون که در این برهه زمانی، معلمان ایران به چنین اعتراضی برخاسته اند؛ بر عهده جامعه دانش آموزان ایرانی است، که آنها نیز دلاورانه، به جمع معلمان خویش بپیوندند؛ و با اعلام حضورشان در این تظاهرات سکوت آسا، از این قشر زحمتکش، از معلمان بی ریای مدارس شان پشتیبانی کنند؛ و شرایط حمایت از ایشان، و همراهی با این سمبول های مقاومت را، به سران حکومت آخوندی نشان بدهند. که تا همه به ویژه مسؤلان رژیم آخوندی بدانند؛ که معلمان ایرانی تنها و بی یاور نیستند!
حدود سی و اندی سال پیش، یکی از اساتیدی که دو درس " برنامه ریزی آموزش و پرورش " و " جامعه شناسی " را برای ما تدریس می نمود. پیشنهاد جالبی به ما داد. او مایل بود که دانشجویان کلاس وی، یکی از تلخ ترین خاطرات زندگی خودشان را برای بقیه کنفرانس بدهند. یکی از همکلاسی های ما، که مردی جوان و علاقمند به حرفه معلمی به نظر می آمد؛ هنگام بیان نمودن تلخ ترین تجربه زندگی خویش برای استاد و همکلاسی ها، به نکته ای اشاره کرد، که هنوز به یاد آوردن آن مرا غمگین می سازد!
دوست مان که دبیر یکی از مدارس راهنمائی و تحصیلی در یکی از مناطق جنوبی شهر تهران بود؛ ماجرای محزون کننده خودش را چنین تعریف می نمود: " هرگز نتوانسته ام، میان درآمد و مخارج زندگی ام تعادلی منطقی ایجاد نمایم. از شروع به این کار تا کنون، ناچارم که وقت آزاد خودم را، به کار دیگری که درآمدی برای من داشته باشد بگذرانم. از اینرو، وقتی از مدرسه به خانه باز می گردم؛ یکی دو ساعتی را با خانواده ام هستم؛ سپس یکی دو ساعت هم استراحت کوتاهی می کنم؛ و بعد در انتهای شب، برای حاضر شدن در کار دوم خودم از خانه خارج می شوم. "!
ابتدا تصور کردم که شبها در یک بیمارستان یا درمانگاهی کار می کند. ولی توضیحات بعدی وی مرا از اشتباه خارج ساخت. او ادامه داد و گفت: " شبها از ساعت یازده تا شش بامداد، در کارخانه ای که در حومه تهران است کار می کنم. شغل من در آنجا نگهبانی از کارخانه در نیمه شب است. شغل سخت و طاقتفرسائی، که همه انرژی مرا به خودش اختصاص می دهد؛ و برای فعالیت های دیگرم، ناگزیرم که تحت فشار باشم؛ تا بتوانم مسؤلیت هایم را به خوبی انجام بدهم. " !
از آنجائی که حقوق همین شغل بسیار سخت شبانه هم، کمک چندانی به من نمی کند؛ گاهی اوقات در بین راه که به خانه می روم، تا خودم را برای حضور در مدرسه آماده کنم؛ مسافرانی را که در انتظار تاکسی ایستاده اند؛ و مسیرشان به راه من هم می خورد؛ را سوار می کنم، تا از این طریق نیز درآمدی داشته باشم. که تا بتوانم کمی از خواسته های همسر و فرزندانم را برای ایشان تأمین نمایم. " !
" یک روز که پس از بی خوابی شبانه در کارخانه مورد نظر، سوار اتومبیلم شدم که برای تعویض لباسم به خانه ام بروم؛ در میانه راه، صدای مسافری به گوشم خورد که می گفت: " مستقیم .... " ، ترمز کردم که او را هم به مقصدی که داشت برسانم. وقتی که به آرامی گفت، آقا ممنونم همینجا پیاده می شوم؛ بعد ادامه داد: " چقدر شد؟ " ، ضمن گفتن < پنج تومان >، رویم را به طرف عقب برگرداندم که کرایه اش را از او بگیرم؛ دیدن چهره یکی از دانش آموزان کلاسم، که همان مسافر اتومبیل من بود؛ مانند یک " شوک الکتریکی " وجودم را لرزاند. و شرمی که در آن لحظه بر من غلبه نمود؛ همه رخساره ام را از عرق شرم خیس کرد!
دانشجوی همکلاسی ما، این خاطره را، تلخ ترین یادمانده های خودش می دانست. در اوائل این حکومت ننگین، یک کارمند صفرکیلومتر حزب اللهی، با عنوان " امور تربیتی " در میان کادر مدارس کشور حضور داشت(بیشتر برای جاسوسی نمودن میان همکاران، و گزارش کارها و سخنان آنها به حراست وزارتخانه). اما اکنون، تعداد این کارمندان(جاسوسان)، به سه تن رسیده است. یک معلم امور تربیتی، یک پیشنماز و یک مبلغ مذهبی در مدارس کشور در میان کادر اصلی هر واحد آموزشی می باشند. حقوق ماهیانه هر یک از این سه تن، به اندازه معاون رئیس مدرسه است. حال آنکه معلمان دیگر، با اینکه در شرایط شغلی سخت تری نسبت به این سه نفر می باشند؛ ولی حقوق ماهیانه ایشان، با مدیران و معاون های ایشان قابل مقایسه نیست. چه رسد با حقوق کارمندانی مانند امور تربیتی، پیشنماز و مبلغ مذهبی، که غیر از حقوق ماهیانه خودشان، از دهها منبع دیگر هم کسب درآمد می کنند!
" تو اگر برخیزی، من اگر برخیزم، همه بر می خیزند
تو اگر بنشینی، من اگر بنشینم، چه کسی برخیزد؟!

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ بهمن ۲۱, سه‌شنبه

22 بهمن 57 روزی که ملتـــــی روی جنازه خودش رقصید !


از آن روز ببعد دنبال گمشده ای گشته ایم که هرگز آن را باز نیافته ایم. آن گمشده، یک زندگی ساده بوده با تمام مشخصات متعارف که انسان میلیون ها سال آن را تجربه کرده است و این خواسته متعارف را با ورود فرشته و پیروزی انقلاب!! کذایی از کف دادیم !
سحرگاه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هلهله شادمانی جمعیت بزرگی از مردم در رسانه ها انعکاس داشت و گریه های سوزناک جمعیت بزرگ دیگری که دیده نمی شد، بی صدا بود. صداهای گریه ما به کوه می خورد و بازتاب آن به سینه ما می کوفت. هنوز چنین است.رسانه های جهان دوربین های خود را روی سنگفرش خیابان ها می کارند و پشت به مردمی دارند که هنوز بی صدا گریه می کنند. آن چه از مطبوعات آزاد غرب نصیب ما شد، این بود که رقص و پایکوبی پیروزی انقلاب را که بعدها شد "دهه فجر "به جهان گزارش دادند، اما درهای بسته را که پشت آنها ایرانیان از گریه به هق و هق افتاده بودند، را نکوبیدند. هنوز چنین است. شاید اگر در می کوفتند راه شان نمی دادیم. می ترسیدیم از آن امواج مهیب که از جا کنده شده بود.



زمان به ما آموخت که روز پیروزی انقلاب ، بستری بوده است برای زایش طالبان و داعش. انقلاب !! ما شالوده را گذاشت. ستمگری را قانونمند کرد. به دروغ قانون و اخلاق را چنان در هم تنید تا هر چه می خواهد بکشد و شکنجه بدهد و سانسور کند و روزنامه نگار دستگیر کند و روزنامه تعطیل کند و به سلیقه شخصی و باندی و جناحی، قانون را متناسب با مرام داعشی خود، تفسیر کند.


به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ بهمن ۲۰, دوشنبه

سپندار مزگان روز پیوند های ناگسستنی ، روز مهر ، روز زمین و روز سپاس از زنان خجسته باد !


   حكيم توس در اين باره در شاهنامه چنين آورده است:

سپندارمذ پاسبان تو باد 
         ز خرداد روشن روان تو باد           

طبق سالنامه زرتشتى، روز پنجم از ماه اسفند که روز اسفند نام دارد و بنابر تقويم امروزى، ۲۹ بهمن ماه، روز سپاسدارى از جايگاه زنان و مادران است كه مظهر مهر و پاكى و فروتنى هستند. اين جشن مربوط به امشاسپند۱ سپندارمذ۲ است كه حامى زنان درستكار و پارسا است. از اين رو ماه اسفند و به خصوص اين روز (سپندارمذ) جشن زنان بوده و در اين روز مردان به زنان هديه مى دادند. اين روز متعلق به سپندارمذ يا سپنته آرمئيتى است و چون نام روز و نام ماه با هم موافق مى شوند، جشن مى گيرند. اين فرشته در عالم مينوى نماد عشق، محبت، تواضع، بردبارى، جانبازى و فداكارى است و در جهان مادى پاسبان و حامى زنان نيك و پارسا است و تمام خوشى هاى روى زمين در دست اوست. اين فرشته گذشته از پاسبانى زنان پارسا نگهبان و حامى زمين هم است. اين جشن را به دليل نزديكى كشت و كار و فصل بهار به نام «برزگران» نيز مى گويند. در آيين زرتشت، به دليل برخى ويژگى هاى مشترك زمين با زن همچون آفرينندگى و زايندگى، اين روز به نام «زن و زمين» نام گرفته است.

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ بهمن ۵, یکشنبه

ترور در پاریس؛ هر آنکه باد بکارد بناچار طوفان درو خواهد کرد / شیرین طبیب زاده


شیرین طبیب زاده  / 
حادثۀ تروریستی پاریس دردفترمجلۀ شارلی ابدو که منجر به قتل عده ای و مجروح شدن عده ای دیگرازکارکنان این مجله گردید و سایرترورها در اینجا و آنجای پاریس، یکبار دیگر تلنگری بود به اعصاب اروپائیان بخوابی عمیق فرو رفته که با همۀ زنگهای خطرسالها و ماههای اخیر همچنان اصرار داشته اند و دارند که، انشاله گربه است. همچنان با هر حادثه ای از این دست چند روزی سرگرم شده و احیانا شاخ و شانه ای کشیده اند و تمام شده است تا حادثۀ بعدی. غافل از اینکه این رشته سر دراز دارد و اسلامی رادیکال، توسط متعصب ترین جوانان مسلمان که برای دفاع از ناموس اسلام حاضر بهر گونه جنایت و در عین حال ریسک شخصی هستند، درسرزمینهایشان عملا و علنا ریشه ای دوانده است سخت محکم و گسترده . سلولهای مرگی که یافتنشان آسان نیست، اسلام رادیکالی که هستی جهان باصطلاح متمدن و هر آنچه بآن تعلق دارد را با استفاده از لوازمی که دموکراسی این کشورها در اختیارشان میگذارد، هدف قرار داده است. این حوادث متاسفانه و بگمان من، تنها نوک کوه یخ عظیم وهولناکی هستند که حرکت آن ممکنست روزی هستی این قارۀ بی نظیر ( که میشود آنرا موزۀ تاریخ جهان نامید ) را به خطر بیاندازد.

همه میدانیم که آزادی بیان و آزادی مطبوعات هیچگاه از مقوله های قابل فهم برای مذهبیون رادیکال اسلامی نبوده است. از آن روزی که خمینی سلمان رشدی را بدلیل نوشتن آیه های شیطانی مهدور الدم اعلام کرد و در فتوائی دستور قتل او را صادر نمود ( اگر چه که خوشبختانه این فرمان بقتل در مورد او با وجو د تعیین جایزه برای سر او در همین یکی دوسال گذشته توسط جانشینان خمینی ، تا به امروز به نتیجه دلخواه ملایان تهران نرسید ه است ) اما بهرحال تقاصش را هیتاشی ایگاراشی مترجم ژاپنی کتاب، ناشری نروژی، ناشری ایتالیائی، وون گوگ فیلمساز هلندی مدتی بعد دادند. درهمان روزها جمعیتی هیستریک در ترکیه برای یافتن و قتل عزیز نسین مترجم کتاب به زبان ترکی به خیابانها ریختند و هزاران نسخه از کتاب را سوزاندند و سی و هفت نفر در این حادثه قتل عام شدند. در پاکستان و بنگلادش بهمین ترتیب و درنقاط دیگر. اما جهان متمدن خیلی بسادگی از همۀ این جنایتها گذشت والبته تنها در حمایت از سلمان رشدی روابط انگلستان با جمهوری اسلامی ظاهرا برای مدتی دچار تشنج گردید.

اما ابتدای این بیداری اسلام رادیکال بازهم به عقب تر برمیگردد به فاجعه ای که هر ایرانی آنرا با گوشت و پوست خود در این سی واندی سال لمس کرده است و داغ آن بر جسم و جان هر ایرانی که به انسانیت و حیثیت و کرامت انسانی معتقد است ، حک شده است. خلق هیولائی که خود اروپا و امریکا در آن سهمی عظیم داشته اند. داستان از آنجائی شروع میشود که ملائی گمنام توسط همین کشورها بصورت یک ناجی آسمانی وفرشتۀ نجات بچنان شهرتی می رسد که دیگر فلک جلو دارش نیست.

فرانسه بایستی آنگاه که این موجود دروغگوی تشنۀ انتقام سیه دل را در زیر درخت سیب به الوهیت می رساند و آنگاه که ماری را این چنین مستانه می پروراند بفکر عواقب آن نیز بود. آنهمه بوق و کرنا، آنهمه گارد و اسکورت، شهرکوچکی در زیر تسلط او و یارانش قرارگرفت. دسته دسته دست بوسان و پابوسان او با دست و دلبازی فرانسویها در رفت و آمد مدام بودند، خارجیها نیز مانند خود ایرانیان مسخ شده ، اورا باوج رساندند و سرانجام در یک هواپیمای فرانسوی، تکیه داده بر بازوان یک خلبان فرانسوی برای به آتش کشیدن جان و مال مردمانی قدوم نامبارکش بایران رسید و هموطنان همیشه در صحنه وبی خرد و دهن بینمان نیز خوشبختانه هیچ کم نیاوردند و نقش کریه او را در ماه دیدند و موی پیامبر بعنوان معجزۀ امام تازه خلق شده ازلابلای اوراق قرآن سر در آورد و بسیاری شخصا آنرا دیدند!

طبعا گفتن از قصۀ غصه های پرتاب شدن ملتی و مردمی، بلطف جهان آزاد و بهمت خود هموطنان، بجهنمی هولناک شاید در این هیاهوی تراژیک حتی انسانی نباشد، چرا که بسیاری از کشته شدگان حوادث پاریس کمترین دخالتی درسیه روزی ایرانیان نداشته اند که بسیاری از آنان حتی جان در راه آزادی بطور اعم و آزادی بیان بطور اخص داده اند. طبیعی است گردانندگان مجله شارون ابدو و دیگران در اینمورد گناهی نداشتند و ندارند - و هیچ ایرانی مصیبت کشیده و زخم خورده ای نیز از این اتفاقات خوشحال نمیشود- اما شوربختانه رسم روزگار چنین است؛ گنه را گو کند گوساله پیچد.

آن روزهائی که دسته دسته نظامیان شجاع و میهن پرست ما و صاحب منصبان عالیرتبه و خدمتگذارمان و پاسبانان و سربازان و زنان ومردان ما را بدستور خمینی یا به جوخه های اعدام می سپردند و یا در خیابانها شقه می کردند، صدائی به طرفداری از این بیگناهان از جهان متمدن شنیده نشد وبرعکس روشنفکران فرانسوی و صاحب نامان امریکائی همچنان در رسای خمینی قلمفرسائی و سخنوری کردند، بعضا حتی او را از قدیسین دانستند. فرانسه می بایستی آنزمانی که خبرنگارش در سلول زندان بجای مصاحبه، امیرعباس هویدا را محاکمه میکرد از شرم بر خود می پیچید.

در همۀ آنسالهای وحشتی که بدستور رژیم دهها ایرانی وطن پرست و آواره را در خیابانهای شهرهای اروپائی بیرحمانه به قتل میرساندند ویا در خانه هایشان گاه مثله میکردند، دولتهای اروپائی بدلیل ارتباطات اقتصادی که با جمهوری اسلامی داشتند همه را نادیده میگرفتند و حتی قاتلان را خود فراری میدادند. شاهزاده شهریارشفیق، ژنرال اویسی، شرافکندیها، برومندها، بختیارها، فرخزادها، وووو نمونه های این بی انصافیهای جهان متمدن هستند. جهانی که حاضر است وجدانش را به دلار و یورو بفروشد، حقیقتا جهان ترسناکی است.

و امروز سایه های پر و بال این هیولا تا دورتر ها، آنطرف دریاها به همانجائی رسیده است که در زیر درخت سیبش رشد و نمو کرد و کم کمک قصد دارد نفس را در سینه های انسانهای آندیارها نیز خفه کند. شاید کتابی که میشل ولبک که یکروز پیش از فاجعۀ پاریس به بازار آمد پر هم بد نگفته باشد. کتاب میشل ولبک بنام " تسلیم " که هنوز ببازار نیامده جنحال بپاکرد.
آن گونه که هفته نامۀ لوپوان چاپ فرانسه در مورد این کتاب مینویسد در این کتاب نویسنده مجسم میکند که در سال دو هزار و بیست و دو رژیمی اسلامی بر فرانسه حاکم و شخصی بنام محمد بن عباس رهبری این کشور را بعهده گرفته است و دانشگاه سوربن به دانشگاهی اسلامی تبدیل شده و برای تدریس در این دانشگاه باید حتما مسلمان بود، همۀ قوانین اسلامی است و تدریس قرآن جزو دروس اجباری است. لوپوان می افزاید نگاه نویسنده باین مسئله نگاهی ساده لوحانه به اسلام و اسلام گرائی نیست بلکه خواننده را با پرسشهائی روبرو میکند آزار دهنده مثلا فرض کنید که اسلامی کردن فرانسه با مزایای زیادی همراه باشد و مثلا پولهای عربستان بکشور سرازیر شود و به بحرانهای اقتصادی بسیاری پایان دهد. حقوق آموزگاران به لطف کشورهای ثروتمند کنارۀ خلیج فارس چند برابر شود، نا آرامیهای حومه های شهرها فروکش کنند و کمک به خانواده های کم در آمد بمقدار زیاد افزونی یابد. آیا این شدنی است؟ لوپوان به طنز اضافه میکند که " این رمان ممکنست خوانندۀ فرانسوی را حتی تشویق به پذیرفتن اسلام کند بالاخص که تنها با ایراد چند کلمه براحتی میتوان مسلمان شد! "

مسئله بظاهر بنظربیشتر بیک شوخی می ماند و یا تراوشات مغزی پریشان و مجنون. درحال حاضر شایدچنین چیزی بنظر بعید بیاید اما با پی گیری روند خزندۀ جنبشهای اسلامی در اروپا و در سراسر جهان، آنهم از نوع رادیکال آن در این سالها، و ریشه دواندن آن بصورت تصاعدی در همه جا، بحقیقت پیوستن این خواب آشفته و تخیلی چندان هم بعید نیست.

و جهان آزاد نشسته است و نظاره میکند وبرای زمانی شوکه میشود ولی بازهم از آنجا که هنوز هم کاملا درک آنرا ندارد که عمق فاجعه پی ببرد و به ریشه ها بپردازد، با این مشکل مانند تروریسم موضعی و موقتی روبرومیشود وتصورش را هم نمی کند که ممکنست این ساده نگری منتهی به فاجعه ای بس عظیم ترگردد. مسئله با " من شارلی" هستم قابل حل نیست، با شمع روشن کردن و یک دقیقه سکوت کردن نیزنمیتوان باین معضل پاسخ داد، شوربختانه اروپا بایستی منتظرجنایاتی بس تکان دهنده تر از اینها باشد و عکس العملهای آنان که بشدت از هرچه اسلام است منزجر شده اند و نمونه های آنرا همین امروز نیز میتوان در کوچه و خیابانهای شهرهای اروپا دید و از عاقبتش ترسید.

اما در میان همۀ اینها، ما ایرانیان نیز همچنان در خم یک کوچه مانده ایم و مبهوت به این پدیدۀ شوم سوغات دیگران اما پیاده شده بدست خودمان در کشورمان مینگریم وحیرانیم وسخت در انتظاری بی عمل که این نرمش قهرمانانۀ ملایان و کرنش ساده دلانۀ آقای اباما به بهانۀ صلح دوستی چه دسته گل تازه ای برایمان بارمغان خواهد آورد.....
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed