۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

بخشی از خدمات رضا شاه بزرگ بنیانگذار ایران نوین درعرض 16 سال سلطنت وی بر ایران



ايجاد صنايع دخانيات داخلي در سال 1316
راه اندازی اولین كارخانة قند و شكردر 1309 (اولین کارخانه در 1274 تأسیس گردیده بود اما بعد از 3 سال با فشار کمپانی های خارجی بسته شد)
تأسیس اولین كارخانة سيمان در  1312 در نزدیکی شهر ری با ظرفیت 100 تن در روز

تأسیس اولین کارخانة آردسازی در سال 1299
تأسیس اولین کارخانة بافندگی نخ و ابریشم در سال 1304
تاسيس موزه ملي ايران در سال 1316
تأسیس انجمن ملی تربیت بدنی (خاستگاه سازمان تربیت بدنی کل کشور) در سال 1313
تأسیس استادیوم امجدیه تهران (شهید شیرودی فعلی) در سال 1313
امکان استفادة همگانی از تلفن (در سال 1302 شمسی قراردادی برای احداث خطوط تلفنی زیرزمینی با شرکت زیمنس و هالسکه منعقد شد و سه سال بعد در آبان ماه 1305 شمسی تلفن خودکار جدید بر روی 2300 رشته کابل در مرکز اکباتان آماده بهره‌برداری شدمرکز تلفن اکباتان در سال 1316 شمسی به 6000 شماره تلفن رسید)

حمایت واقعی از تولید، کار و سرمایة ایرانی (افزایش تعداد شرکتهای صنعتی ایرانی از 93 شرکت در سال1310 به 1835 شرکت در سال 1320)
توسعة صنایع دیگر: 8  كارخانه چرم­سازی، كارخانه­ های جورابِ  كش­بافی، كبریت­سازی، آهن­سازی، ریخته­ گری، نجاری، كیسه و حریر بافی رشت، بطری­سازی، كمپوت و مربا­سازی خراسان، كارخانه پنبه اصفهان، كارخانه تهیه تراورس و كارخانه قیر اندود كردن تراورس،  كنف، کارخانة تولید صابون و روغن­كشی

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

تصاویـــری از آرامگاه خداوند سخن فردوسی تـــوسـی


 بنام خداوند جان و خرد »»«»«« کـزین برتر اندیشـه برنگذرد 

0000 Bikalak.com عکس های آرامگاه فردوسی
0000 Bikalak.com عکس های آرامگاه فردوسی
0000 Bikalak.com عکس های آرامگاه فردوسی
0000 Bikalak.com عکس های آرامگاه فردوسی
0000 Bikalak.com عکس های آرامگاه فردوسی
0000 Bikalak.com عکس های آرامگاه فردوسی
0000 Bikalak.com عکس های آرامگاه فردوسی
0000 Bikalak.com عکس های آرامگاه فردوسی
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

نامه سرگشاده شاهزاده رضا پهلوی به وزیر خارجه کانادا دهم سپتامبر ۲۰۱۲ / از محترم مومنی روحی



هزاران درود بر شهریار عزیز میهنمان شاهزاده رضا پهلوی که از سوی ملت بزرگ سرزمینش ، از عملکرد منطقی دولت فدرال کانادا تقدیر نموده اند . خواندن متن این نامه سرگشاده ، نکته بسیار مهمی را در مقابل نظر خواننده آن مطرح می سازد . و آن این است که شهر
یار سرفراز میهنم ، حتی حکومت متحجر اسلامی را قابل نمی داند که نام منفور آنها را < جمهوری اسلامی > بنویسد و بر زبان بیاورد ؛ و با نامیدن این اشغالگران سلطه جو به عنوان < رژیم ایران > ناقابل بودن این ددمنشان جنایتکار را بیش از پیش به رخشان می کشد . امید که به زودی سایه مهر گستر ایشان ، در نقش کسی که حق پادشاهی اش بر سرزمین ما ، از لحظه تولد خجسته اش اثبات شده بود ؛ همه ایران و ایرانیان را در بر بگیرد . پاینده ایران جاوید شاه


نامه سرگشاده شاهزاده رضا پهلوی به وزیر خارجه کانادا
دهم سپتامبر ۲۰۱۲

عالیجناب جان برد
وزیرامورخارجه کانادا

آقای برد عزیز،

من تصمیم اخیر دولت شما مبنی بر قطع روابط با جمهوری اسلامی ایران را تحسین می کنم. مدت زمانی طولانی است که رژیم اعمال ددمنشانه برعلیه شهروندان خود مرتکب می شود و مبادرت به اقدامات شرورانه در منطقه می کند که تبعاتی نیز داشته است. تصمیم کانادا برای ایستادگی در برابر رژیم حاکم بر ایران هم شجاعانه و هم درست است. من باور دارم که سایر کشورها نیز منش کانادا را پیروی خواهند کرد.


در اوایل سال جاری، من گزارشی تقدیم شورای امنیت سازمان ملل و ICC نمودم که شامل جزییات نقض مستمر و شرم آور حقوق بشر توسط رژیم حاکم بر ایران – در داخل و ماورای مرزهای ایران می باشد. واقعیت تلخ و ثابت شده ای است که در رسانه ها توسط سازمان های مدافع حقوق بشردر طی این سال ها به کرات مطرح شده است؛ ولی، متاسفانه، رژیم حاکم برایــران چالش ناپذیــر و روز به روز گستـاخ تر می شود.


قطع روابط دیپلماتیک با ایران زمینه یک فرصت جدید را برای روشنگری در مورد نادیده گرفتن مستمر قطعنامه های سازمان ملل و نقض حقوق بشر توسط رژیم حاکم را میسر می سازد. هرچه رژیم منزوی تر شود، و هر چه تحریم های اقتصادی رژیم را متزلزل تر نماید، امید به برخاستن ملت ایران برای رها کردن خود از چنگال این رژیم تمامیت خواه افزایش می یابد.


خواست موجه و برحق ایرانیان توقف کامل نقض حقوق بشر، آزادی زندانیـان سیاسی و انتخابات آزاد می باشد که امیدوارند که جامعه جهانی خواست آنان را نادیده نگیرد و در مبارزه آنان را تنها نگذارد. کانادا همبستگی خود را با بهترین روشی نشان داده است، و برای این اقدام من از سوی هم میهنانم از شما سپاسگزاری می نمایم.


با احترام شایسته

رضا پهلوی
منبع: سایت شاهزاده رضا پهلویhttp://www.rezapahlavi.org/details_article.php?persian&article=616


به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

چه کسانی بر سر سفره مردم ایران نشسته اند ؟



از  محترم مومنی روحی 

زمانی که هیچ کسی در دنیا چیزی به عنوان مهمانی دادن و پذیرائی کردن را نمی دانست ؛ مردمان ایرانزمین از درویش تا دولتمند ، به میهمان نوازی شهره بودند . از چوپانی که سحرگاه هنگام خارج شدن از خانه اش در روستا ، کمی نان و پنیر برای ناهارش همراه خویش به صحرا می برد ؛ تا تاجری که در هجره اش در بازار ، همه روزه لذیذ ترین ناهارها را ، از بهترین رستورانهای نزدیک هجره اش برایش می آوردند ؛ حاضربودند آنچه را که برای خوردن داشتند با دیگران تقسیم کرده و با مردم دیگر مصرف بکنند .
ولی در این دوره از عمر میهنمان ، مردمان ایران در چنان شرایط بدی اسیر شده اند ؛ که مرد بیکار در خانه بچه داری می کند ؛ تا همسر جوانش برای تأمین هزینه خانه ، نجابت و پاکدامنی خودش را به حراج بگذارد ! پدر معتاد کنار بساط اعتیادش چرت می زند ؛ پسر کوچک و نابالغش ، در خرابه های شهر به جمع آوری شکسته های آهن آلات و چدن ، و یا لوازم پلاستیکی دور انداخته شده می پردازد ؛ تا اواخر روز ، گاریچه ای را که با آن آشغالهای جمع آوری شده انباشته است ؛ با هزار بدبختی و سختی ، با همان جثه کوچکش در خیابانها و کوچه های شهر با خودش بکشد و تا خارج از شهر نزد کارگاه های ریخته گری و امثال اینها ببرد و بفروشد . شاید از این طریق پر رنج و محنت ، بتواند مبلغی پول به دست مادر بیچاره اش برساند ؛ که او به وسیله آن شام و ناهاری ساده را برای خانواده اش تدارک ببیند !
در صورتی که غیر از زحمات جسمانی برای این گونه از کودکان ، صدها خطر روانی هم ایشان را تهدید می کند . پسرکان نوباوه زیبا و ظریف ، که نامردان روزگار که در محیط اطرافشان حضور دارند ؛ با کمال تأسف تعدادشان هم زیادتر شده است ؛ به بهانه های گوناگون از این کودکان معصوم سوء استفاده های جسمی و  جنسی هم می کنند ؛ و لطمات روحی شدیدی را به این بی نوایان وارد می آورند . شرم و ننگ بر توی پدر ، که با افسون و نیرنگ حاکمان کنونی کشورت ، خودت را به دام اعتیاد انداخته ای ، و تن لشت را در خانه ولو کرده ای ، و زن و فرزندانت را به این پیسی و رنج و زحمت گرفتار ساخته ای !
یعنی همان کاری را می کنی ، که جمهوری منفور اسلامی ، حاکمیت فاسد و جنایتکار کنونی در سرزمینت ، به طور عمد برایت به وجود آورده ، تا تو را از حمیت مردانگی و غیرت انسانی ات ساقط بکند . سپس خودش با خیال راحت همه دارائی تو و امثال تو در میهنت را ، به تاراج ببرد و خویشتن را فربه تر هم بسازد !
 آیا سزاوار است که از پول همین ملت زجر کشیده ایرانی ، به دبیرکل سازمان ملل متحد ، به آقای بان کی مون ، از سوی رهبر قدرت پرست این انقلاب لعنتی ، و دیگر مسؤلان این رژیم خودکامه ، قالیچه ابریشمی با بافت تصویری از شمایل بان کی مون را هدیه بدهند ؟ در حالی که به وضوح حالت باج داده شدن آن اثر هنری ایران به او کاملا مشخص و آشکار است ؟
البته از قبل قول دادن چنین هدایائی ، و گرداندن ایشان در همه ایران ، و بهترین پذیرائی ها را به او و دیگر شرکت کنندگان در اجلاس جنبش غیر متعهد ها ، که با هزینه های میلیاردی در تهران برگزار می گردد را داده بوده اند . چون اگر با این وعده ها میهمانهای اجلاس را دعوت نمی کردند ؟ همین سی درصد نیز پاسخ مثبت به دعوت آخوندها را نمی دادند و نمی پذیرفتند که در این نشست ها حضوربیابند !
تا به حال این اندیشه در میان ما رواج داشت ، که ملتی هستیم ساده انگار و زودباور ، ولی انگار این دو صفت نه چندان خوب ، بلکه بد و زیانبار ، در میان نسل بشر در این گیتی گستردگی فراوانی را یافته است . فردی که از طریق مراجع قانونی بین المللی ، حکم دستگیری اش به همه جهان صادر گردیده است ؛ به راحتی در این اجلاس حاضور می یابد ؛ و در میان جمعی که یکی از آنان دبیرکل سازمان ملل متحد نیز هست می نشیند ؛ و همگی شان به خاطر نمی آورند ، که این فرد ( عمر البشیر ) باید طبق آن حکم ، در هر کجای دنیا که دیده ببشود ، دستگیر شده و به مراکز مربوطه تحویل داده بشود !
این یعنی چه ؟ یعنی خودشان قانون می گذارند و خودشان هم به نفی قانون خویش می پردازند . اگر غیر از این بود ؟ چرا نباید در این اجلاس ، نه فقط ازحضور او جلوگیری می نمودند ؛ بلکه فورا دستور دستگیری وی را صادر نموده و به مرحله اجرا هم می گذاشتند !
" چراغی که به خانه رواست ، به مسجد حرام است . " ! حتی اگر دلیل بسیار موجهی هم وجود داشته باشد ؛ هزینه کردن میلیاردها تومان جهت برگزاری این اجلاس چه چیزی را به اثبات می رساند ؟ قرار دادن عکس دو سه متری خامنه ای جنایتکار در سالن برگزاری این نشست چه معنائی خواهد داشت ؟ منفی بافانی که به برگزاری جشن بزرگ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در ایران ، که به همت و دستور پادشاه فقید در تخت جمشید برگزار گردید انتقاد می کنند ؛ باید با دیدن این عکس چند متری جلاد جمهوری اسلامی در این اجلاس ، از رفتار و گفتار خودشان نسبت به محمدرضاشاه پهلوی خجالت بکشند !
در آن جشن بزرگ ملی ، که هدف اصلی پادشاه ایران ، نشان دادن عظمت باستانی سرزمین ما به سران سایر ملل جهان بود ؛ کسی به یاد نمی آورد ، که چنین عکس بزرگی از محمدرضا شاه پهلوی روانشاد درهیچ کجای تخت جمشید ، به دیواری آویخته بوده ، و یا در محل برپائی آن جشن ، در معرض دید مدعوین قرار داده باشد !
آخوند یک لا قبای دیروز ، و میلیاردر صاحب جلال امروز ، به جائی رسیده که عکس چند متری اش را ، در انظار سران دیگر ملل دنیا می گذارد ؛ اما با آن عمامه دومنی که بر سرگذاشته است ، یک جو عقل ندارد که در یک مجمع عمومی ، به طور چنین علنی که در گفتارش وجود داشت ؛ ابلهانه به کشورهایئ که تا به حال پرخاش می کرده اند ؛ در انظار هم ترازان خودشان ، بخصوص نزد دبیرکل سازمان ملل متحد به بدگوئی کردن از آنان برخیزد ؛ و همان سخنان قبلی را ، که سی سال است خطاب به اسرائیل و آمریکا می گویند تکرار بکند !
شاید هم خیالش از بابت بان کی مون آسوده بوده ، که با دادن آن هدیه بی نظیر و بسیار گرانبها ، که قبلا به آقای دبیرکل سازمان ملل متحد قولش را داده و او را خریده بوده اند ؛ با خیالی راحت هر چه که دل تنگش می خواسته را گفت و از خوان گسترده ملت در عذاب نشسته ایران ، که خودشان سفره اش خالی شده ، شکم یک مشت مفت خور بی خاصیت و کم ارزش را پر می کنند . از دارائی ملت ایران سوء استفاده می نمایند ، که خودشان را حاتم طائی جلوه بدهند !
تابستان 2571 آریائی

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

گفتا ز که نالیم ؟ از ماست که بر ماست


تعدادی از دوستان عزیزمان ، که عاشقان صمیمی ایران و ایرانی می باشند ؛ به شدت از دفتر و دستک راه انداختن جریانات مشکوک ، که در ظاهر مقاصد مثبتی را پیگیری می نمایند ؛ اما در باطن اهداف و نیت های شوم ایران ستیزانه ای را دنبال می کنند ؛ و در این راستا ، جلوی پیشرفت کردن ایده های اشخاصی را ، که دلسوزانه برای مام میهنشان می کوشند را می گیرند ؛ دچار نگرانی و اضطراب شدید نموده است . که البته حق هم دارند .
چرا که در جای جای این دنیای پهناور ، بسیارند ایرانیانی که برای سرنوشت و آینده کشور و هموطنان خویش ، به هراس افتاده اند ؛ و با دیدن اینهمه دیدگاههای گوناگون ، سررشته کارهای اصلی از دستشان خارج گشته ، تا حدودی نیز در این باره به سردرگمی هم رسیده اند .
راه دور نروید ، به همین فیسبوک توجه کنید ، که فقط در ارتباط با ابراز پشتیبانی از اهداف میهن پرستانه شهریار ایرانزمین ، شاهزاده رضا پهلوی ، چندین صفحه متفاوت و با نامهای مختلف را گشوده اند !
البته هر چه که تعداد طرفداران و هواداران ایشان بیشتر باشند ؛ بدیهی است که تعداد پشتیبانان فعالیت ها و نتایج عملکردهای ایشان نیز بیشتر خواهند شد . اما منطقی تر این است ، که همه این بزرگواران،  زیر چتر یک نام به کوششهای خویش می پرداختند ؛ نه آنکه نام یک صفحه " طرفداران شاهزاده رضا پهلوی " باشد ؛ و صفحه دیگر " هواداران راستین شاهزاده رضا پهلوی " نامگذاری شده باشد !!
دوستان عزیز ، وقتی کسی از فردی هواداری می کند ، و طرفدار وی می باشد ؛ راستین و غیر راستین که ندارد ! آدمی یا چیزی را قبول دارد و یا ندارد ؛ وقتی هم که آنرا پذیرفت ، و همه اهدافش را پسندید ، و به طرفداری کردن از او برخاست ؛ درک مسأله زیاد مبهم نیست ، که آیا در تصمیمش راستین است یا خیر ؟!
یکی از دلائلی که متأسفانه در طول سه سال اخیر ، موجب گشته که نگارنده تعداد زیادی از دوستان فیسبوکی خودم را از دست بدهم ؛ همین مسأله نگشودن صفحه ای اختصاصی ، جهت طرفداری کردن از ایشان بوده است ! آنانی که مرا می شناسند و دست کم از طریق دل نوشته هایم با افکار من آشنائی دارند ؛ به درستی می دانند که من با تک تک سلولهایم ، به شهریار میهنم عشق می ورزم و به همه برنامه های ایشان ، برای آزاد سازی خانه ی پدری ام ، اعتقادی راسخ داشته و دارم و خواهم داشت . برخی از دوستان ، بارها برایم یادداشت فرستاده اند ، که ایکس و ایگرگ به بدگوئی از تو مشغولند ؛ و به دیگران توصیه می کنند که نامشان را از لیست دوستان تو خارج بکنند !
البته هیچ اشکالی ندارد ، دلیلی هم موجود نیست که همه ما را قبول داشته باشند ؛ اما شرف و وجدان و انسانیت کجا رفته است ؟ چرا با کوچکترین دلخوری که از یک نفر به دست می آید ؛ به او نسبت های ناخوشآیند و غیر صحیح را بدهیم ؛ و ضمن راندن ایشان از خودمان ، موجب بشویم که همان یک فردی هم که عاشقانه در تلاش بود تا در راه آزاد سازی سرزمینش ، در حد توان خودش اهتمام بورزد و بکوشد ؛ را ناامید ساخته و به انزوا بکشانیم ؟!
این سخن را برای خودم نمی گویم ، زیرا خوشبختانه هنوز نزدیک به هفتصد نفر از اشخاص پاک و بی ریا و میهن پرست ، در فهرست نام دوستان من در فیسبوک وجود دارند . این را از آن باب می نگارم ، که حقیقت تلخی در دلش نهفته است !
حدود بیست سال پیش که خود را تبعید کردم و به دیار غربت مهاجرت نمودم ؛ نزدیک به شش سال ازعمرم را ، در کمپ های مختلف پناهندگی گذراندم . همواره مشاهده می کردم که در آن اردوگاههای پناهندگان ، اکثر ملیت های مختلف ، همیشه با هم می باشند و مانند سدی محکم و استوار ، به حمایت نمودن از یکدیگر می پردازند . اما متأسفانه ایرانیان درون آن مراکز ، از همدیگر می گریختند و مانند بیگانگان با یکدیگر رفتار می کردند !
 روزی از یک هم کمپی افغان مطلبی را شنیدم ، که حقیقتی محض و بسیار تلخ بود . او به ما می گفت : " ما افغانی ها درون کشورمان با هم دشمنی می کنیم ؛ اما در خارج از افغانستان یار و یاور یکدیگریم . ولی شما ایرانی ها ، درون کشورتان هر کاری که از دستتان بر بیاید برای هموطنان خودتان انجام می دهید ؛ اما در خارج از ایران ، دشمنان خونی همدیگر می شوید ؛ و گاهی نیز از پشت به یکدیگر خنجر هم می زنید . " !
البته شنیدن این مطلب ، آنهم از زبان فردی که هم میهن شما نیست ، بسیار دردناک و شرم آور است ؛ اما حقیقت همیشه تلخ است و دیگران آنرا یا نمی پذیرند ، یا اگر هم قبولش بکنند ، با هزار دلیل و بهانه در خنثی نمودن آن از هیچ کوششی فرو گذاری نمی نمایند !
آنچه که مسلم است ، ایرانیان اصیل و پاکنهاد ، در هر کجای گیتی هم که باشند ؛ به سرنوشت ملک و ملت خویش بسیار علاقمند هستند ؛ و نهایت تلاششان این است که در مسیر زندگی شان ، برای سرفرازی و اعتلای میهنشان بکوشند . ولی فراموش نکنیم ، که در این جاده سنگلاخ و پر خطر ، افراد بیگانه ای هم حضور دارند ؛ که همه سعی خودشان را بکار می برند ، تا میان ما فاصله ایجاد بکنند . هدفشان نیز این است که تا ما فریب ایشان را بخوریم ؛ و از نیمه ی راه ، دست از پیمودن بقیه آن مسیر برداریم ؛ و با بی توجهی به آرمانهای سازنده ای که داریم ، کارمان را به ثمر نرسانده  رهایش بکنیم  ؛ و در این رهگذر به دشمنان خودمان که با مأموریت های اهریمنی ، به سراغ ما می آیند که فریبمان بدهند ؛ فرصت بدهیم که جهت رسیدن به مقاصد شومشان ، چندین گام از ما جلوتر هم باشند !
تابستان 2571 آریائی هلند
محترم  مومنی  روحی

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

وجه تشابه فروپاشی حزب کمونیست شوروی و سرنگونی حکومت فاسد اسلامی


از  , محترم  مومنی روحی .
وجه تشابه فروپاشی حزب کمونیست شوروی و سرنگونی حکومت فاسد اسلامی

رویداد شکل گیری حزب کمونیست در کشور شوروی سابق ، که خمیرمایه اصلی اش بیداد فقر در جامعه آنروز روسها بود ؛ و نیز میزان ناامیدی از شرایط موجود در میان روشنفکرانی که از سیستم حاکمیت آن کشور به شدت نارضایتی داشتند ؛ و تلاش می کردند که به هر وسیله ای که بتوانند تغییر چشمگیری در حکومت به وجود بیاورند ؛ و به اصطلاح خودشان ، طبقه کارگر و کشاورز کشورشان را که در وضعیت بسیار نامناسبی بودند ، از یوغ نابسامانی هائی که دولتمردان آن موقع شوروی برای شهروندان خویش به وجود آورده بودند نجات بدهند ؛ چون نسبت به حاکمیت نمی توانستند و جرأت اعتراض را نیز نداشتند ؛ دیواری از دیوار خدا را کوتاه تر ندیدند و شروع کردند به نفی نمودن او از آفرینش چرخه هستی ، و بانی بودن خدا برای آفرینش این جهان !
موقع به وجود آمدن هر دیدگاه جدیدی در میان مردمان گیتی ، عده ای از آنها که اشتیاق زیادی هم به مطرح نمودن خودشان به عنوان اعضای روشنفکر در جامعه شان دارند ؛ معمولا بیش از دیگران به پیگیری نگرشهای جدید می کوشند و موضوعات به اصطلاح فلسفی را نیز ، به آن دیدگاهها می افزایند و اینگونه خویشتن را در میان طبقه مورد نظر جای می دهند !
 در میان جامعه آنروز کشور شوروی ، فیلسوفانی حقیقی هم بودند ؛ که با نگارش و انتشار دیدگاههای خودشان در رابطه با نفی پروردگار و نقش او در ایجاد چرخه هستی ، با توسل به برخی از آثار دانشمندان ، به ویژه عالمانی که در حیطه مسائل مربوط به طبیعت و مواد سازنده آن اطلاعات گسترده ای داشتند ؛ در پندارهای خود علت آفرینش هستی را از همان مواد مطرح کردند و همه چیز را به منابع طبیعی متصل ساختند !
 عقاید افرادی مانند مارکس و هگل ، که در نوشتارهای ایشان ، بدون اشاره به هر دلیل روشنی از آن فلسفه و دیدگاه جدید سخن می گفتند ؛ مواردی بودند که موجبات ناامیدتر شدن آن به اصطلاح روشنفکران فراهم می ساختند . تا جائی که حتی سیاستمداران نیز به جرگه آنان پیوستند ؛ و با استفاده از آن طیف در حال تحول ، و نیز از شرایط موجود در کشورشان ، پای دو محور اساسی و مهم حزب کمونیست شوروی ، لنین و استالین را نیز به میدان کشیدند ؛ و یکی از قدرتمند ترین احزاب سیاسی جهان را پایه گذاری نمودند !
از آنجائی که خصلت چنین پدیده هائی در دنیای سیاست ، گسترش دادن دامنه های آن به دیگر مردمان و کشورهای آنهاست ؛ سران حزب کمونیست شوروی سوسیالیستی هم ، از مقوله کوتاهی ننمودند و با سرعت به رواج دادن دیدگاههای خودشان و شایع کردن آن در میان دیگران کوشیدند !
کشورهای زیادی از اروپای شرقی را به دام افسون کمونیست کشیدند ؛ به آن نیز اکتفا نکردند و در همه نقاط جهان اعم از آسیا و آمریکا و جهات شمال و مغرب و جنوب اروپا نیز رخنه کردند . بیشترین موج این بحران سیاسی ، در قاره آسیا به ویژه در مناطق خاور دور و خاور میانه رسید ؛ شوربختانه عده ای از جوانان و دانشجویان ایران را نیز اغوا نمودند و به حزب خودشان جذب کرده و از آنان سوء استفاده های سیاسی زیادی نیز کردند !
همین جوانان و دانشجویان ، که اهم وقت خویش را جهت رساندن پیام سران حزب کمونیست شوروی مصرف می ساختند ؛ گاه و بیگاه در هر موقعیتی که دست می داد ، به تبلیغ برای حزبشان می پرداختند ؛ و برای جذب نیروهای جوان ، بخصوص از میان دانشجویان و کارگران تلاش بیشتری را می نمودند !
رخنه های موذیانه همان کمونیست های صادراتی هم بود ؛ که زمینه های تغییر حکومت در ایران را پایه گذاری کردند و با توجه به تعصبات دینی مردم ایران ، گروههای مارکسیست های اسلامی را به جان مردم ساده انگار ما انداختند !
کم کم زمینه های لازم برای رسیدن به اهداف شومشان را ، آماده می کردند که در سال 1973 میلادی ، با نطقی که شاهنشاه فقید در ارتباط با محدود کردن دست کنسرسیوم از دامان نفت ایران بیان نمود ؛ و اولتیماتومی که در این زمینه به آنان داد و تأکید نمود که از سال 1979 دیگر به چشم آبی ها اجازه بهره مندی از مواهب نفت ایران را نخواهد داد ؛ همه چیز دست به دست یکدیگر دادند و دیگر کشورهای قدرتمند در جهان را نیز بر آن داشتند تا سدی مانند پادشاه ایران را ، از سر راهشان بردارند ، و دست نشانده های خویش را در ایران به حاکمیت برسانند ، که تا ابد بتوانند از این موهبت گرانبها ، که در ایران به فراوانی وجود داشت سود ببرند !
 پس از شورش خونین سال 57 که انقلاب سیاه اسلامی را در ایران به وجود آورد ؛ غربی ها که به وضوح از میزان دلبستگی روسها به داشتن نفوذ در ایران آگاهی داشتند ؛ برای تضعیف کردن ایشان در عرصه سیاست جهانی ، مقدمات فروپاشی این حزب را فراهم ساختند !
به یاد می آوریم که در آن برهه تاریخی ، روبل روسیه چقدر تنزل کرده بود ؛ و در هیچ کجای دنیا دارای ارزش نبود . در اثر همین مورد نیز ، وقتی این کشور به بحران اقتصادی رسید ، دیگر نتوانست خود را از بن بست های اقتصادی و سیاسی موجود در کشورشان برهاند ؛ تا آنکه سرانجام حزب کمونیست شوروی سوسیالیستی ، از مرتبه قدرت در آنجا سقوط نمود !
این موضوع ، دقیقا در شرایط کنونی حکومت ملاها در ایران حضوری آشکار دارد . به گونه ای که همه می بینیم و می شنویم ؛ ریال ایران از آن اقتدار ارزشی که قبلا و در حکومت پهلوی داشت بسیار تنزل کرده و در عرصه های اقتصادی گیتی ، کوچکترین ارزشی ندارد ؛ بلکه روز به روز هم از حیطه اعتبار ساقط می گردد و به کاغذ پاره ای شباهت یافته است ، که فقط در میان کشور و در بین مردم می تواند به گردش خودش ادامه بدهد !
و .... این همان وجه اشتراکی است که میان فرو پاشی حزب کمونیست روسها ، و سرنگونی قریب الوقوع حکومت آخوندی در ایران می باشد ؛ وبه ملت شریف ایران ، بشارت سقوط اشغالگران را می دهد . امری که بیش از سه دهه متوالی ، آرامش و آسایش را از میان مردم ما محو نموده ، و دست یابی به این وقوع آزادی بخش را ، از آرمانهای والای ایشان ساخته است . باشد که به زودی دوباره ، چهره میهنمان را ، از هر چه که رنگ اسارت به آن بخشیده ، پاک و مبرا ببینیم .
تابستان 2571 آریائی هلند
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

درد نا آگاهی فرهنگی رنج امامزاده داشتن را صد چندان می کند
از , محترم مومنی روحی!
در حادثه جانگداز زلزله آذربایجان ، حقیقت دردناکی که تلخ تر از میوه درخت " زقّوم " در دوزخ است ؛ را بیش از پیش نزد ما آشکار ساخت ، و چهره پلید تحجر دینی و عقب ماندگی فرهنگی را ، بر همگان نمایاند ! زخم کهنه ای را که هزار و چهار صد سال است تاولهای عفونی و دردناکش را بر جسم و جانمان داریم تجدید نمود !
در میان همه خبرهای رسیده در ارتباط با زلزله آذربایجان ، موضوع وفور امامزاده ها و کمبود و حتی نبود مراکز بهداشتی و درمانی در اکثر روستاها ، نظرات بیشتری را به خودش جلب  نموده است !
اگر بخواهیم صادقانه قضاوت کنیم ؟ در مورد امامزاده ها نه تنها مسؤلان مملکتی ، بلکه خود مردم هم مقصرند . وقتی امروز ( پنج شنبه 26 مرداد 1391 ) خامنه ای جنایتکار، بالاخره بعد از پنج روز که از این رخداد ویرانگر می گذرد ؛ خودش را از پای منقل نجات داد ، و برای بازدید از مناطق وقوع زلزله به محل حادثه رفته و از سه دهکده کاملا مخروبه دیدن نموده است ؛ بی خردان چاپلوس و نوکر صفت ، جلوی پایش و برای سلامتی اش گاو و گوسفند قربانی کرده اند !! از وجود همین مردم است که این امامزاده ها ساخته شده اند ؛ که تا مشتی نادان به زیارتشان بروند ، و مشتی رند و شارلاتان ، با در آمدهای این اماکن متعلق به شیاطین ، امورات زندگی شان را ، که نذورات داخل ضریح مطهر !!!!!  امامزاده ها تأمین می نمایند بگذرانند !

چرا همین مردم ، که با اصرار برای بر پا کردن امامزاده و تکیه های عزاداری می کوشند ؛ و با هر امکاناتی که دارند برای ساختن و نگهداری آنها تلاش می کنند ؛ به فکر سلامتی خودشان نبوده اند و با اصرار و پیگیری از دولتیان درخواست احداث یک درمانگاه ساده را نیز نکرده اند ؟!

دلیلش آشکار است ، چون هر وقت بیمار شده اند ، برای بهبودی مریضی شان ، بیش از پزشک و دارو به امامزاده ای که آیا درونش چیزی باشد یا نباشد ایمان داشته اند ! به همین دلیل هم به آنجا می رفته اند و به ضریح امامزاده ها دخیل می بستند تا شفایشان را بگیرند !

 این اماکن ظاهری اند و نابخردی و خرافه آنها را ایجاد نموده اند . روزی یک فردی که از دست طلبکارهایش به یک روستای دور دست گریخته بود ، می رود نزد متولی امامزاده آنجا و می گوید: "  من گرسنه و بیکارم ، می خواهم در اینجا کار بکنم . " پیرمرد متولی امامزاده هم می گوید: " من پیر شده ام و به کسی نیاز دارم که هر روز از چشمه پائین کوه برود آب بیاورد . " گویا امامزاده این ماجرا در بالای کوه بوده است . مرد فراری می گوید: " من اینجا می مانم و هر روز می روم آب می آورم . "

آن مرد همه روزه الاغ متولی امامزاده را بر می داشته و به پائین کوه می رفته و آب می آورده است . یک روز الاغ در اثر حادثه ای که بی مبالاتی مرد موجب آن بوده می میرد ؛ مرد خجالت می کشد که بدون الاغ به نزد پیرمرد برگردد .

همه روزه ، افراد زیادی از دهات اطراف به آن امامزاده می رفتند تا هم زیارت بکنند ؛ و هم نذری های خودشان را درون ضریح آن بریزند . مرد فراری که این را می دانسته ، همانجا الاغ را درون زمین چال می کند و منتظر می ماند . وقتی می بیند که از دور چند نفر می آیند که تا به زیارت امامزاده بالای کوه بروند ؛ شروع می کند بر سر قبر الاغ گریه و شیون کردن ؛ مردم می رسند و می پرسند چرا گریه می کنی ؟ می گوید در اینجا خوابم برده بود ، در خواب دیدم که در همینجا یک امامزاده مدفون است ؛ گریه می کنم که هیچ وسیله ای برای تزئین اینجا ندارم . سپس آن نادانهای بی خرد ، از دهات اطراف وسیله می آورند و به سرعت حرم و ضریح امامزاده جدید را برپا می کنند !

آن متولی پیر می بیند که از شاگردش خبری نشده ، فکر می کند که وی خر او را دزدیده و فرار کرده است . ولی با تعجب متوجه می شود ، که دیگر از زوار فراوان امامزاده هم هیچ خبری نیست !

 یک روز از مسافری که از آنجا می گذشته می شنود ؛ که در پائین کوه ، یک امامزاده جدید به یک نفر خوابنما شده ، مردم هم برایش گنبد و بارگاه درست کرده اند ؛ و چون خیلی زودتر از امامزاده قدیمی حاجت های مردم را برآورده می کند !!!!! مردم به زیارت او می روند و کسی تا بالای کوه و نزد این امامزاده نمی آید !

پیرمرد متولی که کنجکاوی اش تحریک شده بود ، خودش به پائین کوه می رود تا موضوع را بررسی کند .

وقتی به پائین کوه می رسد ، امامزاده جدید و شاگردش را که متولی آنجا بوده را می بیند . می پرسد موضوع چیست ؟ مرد ماجرا را برای او تعریف می کند ؛ پیرمرد می خندد و می گوید ، صدایش را در نیاور ، که آن امامزاده بالای کوه هم بابای همین الاغه بود که من چالش کردم . و تا حالا زندگی ام را با درآمدش می چرخاندم

آری هم میهن عزیز ، اینگونه بوده ماجرای امامزاده های فراوانی که در مملکت ما وجود دارند ! یکی دیگر از دلائل وجود اینهمه اماکن اینچنینی در ایران ، ولیعهد شدن امام رضا نزد مأمون عباسی بوده است . وقتی او ( امام رضا ) از طرف مأمون حکم ولایتعهدی او را دریافت می کند ؛ قاصدهایش را به عراق و عربستان می فرستد ، تا به همه اقوامش بگویند که .... چه نشسته اید ؛ امام هشتم ولیعهد مأمون شده ، شما هم به ایران بیائید و در اینجا زندگی کنید !

مأمون هم که توسط جاسوسانش از ماجرا با خبر شده بود ؛ به آنها دستور می دهد که درتمامی معابری که از طرف عراق و عربستان به ایران ختم می شده اند ؛ در انتظار اقوام رضا بایستند و آنها را بکشند !

فامیلهای امام رضا هم که پیغام وی را دریافت کرده بودند ؛ با تعجیل و بدون صرف وقت به سوی ایران مهاجرت می کنند ؛ و به سرنوشتی که مأمون برایشان در نظر گرفته بوده مبتلا می شوند . ولی در میان آنها ، تعدادی شان که زرنگ تر بوده اند ، توانسته اند از دست جلادان مأمون بگریزند و به جای جای ایران پناه ببرند !

به همین دلیل شما در یک ده کوره هم یک امامزاده می بینید . عقل سلیم حکم می کند که انسان کمی هم بیندیشد ؛ کسانی که زادگاهشان مکه و مدینه و شهرهای عراق بوده ؛ چگونه سر از ایران در آورده بودند و در روستاهائی که جاده های مالروی آنجا نیز قابل استفاده نبوده اند سر أورده اند ؟!

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

تابستان 2571 آریائی هلند

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

از تهران تا قاهره سه پنجره بیاد ماندنی را درمقابل دیدگانم گشود

از ,  محترم مومنی روحی
از روز پنج شنبه پنجم مرداد 1391 خورشیدی ، که فیلم مستند " از تهران تا قاهره " به نمایش در آمده است ؛ بر روی بیشتر رسانه های تصویری ، به ویژه بر روی صفحات ایرانیان در فیسبوک ، یک نسخه از این فیلم تاریخی ارزشمند دیده می شود . همگان در حد توان و حافظه و بضاعت فرهنگی و ادبی خودشان ، در این مورد به اظهاراتی پرداخته اند ؛ و راجع به دقایق گوناگون این فیلم سه ساعته ، دیدگاههای خودشان را ابراز نموده اند .
آنچه که به چشم من در سرتاسر این فیلم به یاد ماندنی ، بخصوص با توضیحاتی که شهبانوی گرامی می فرمودند می آمد و می دیدم ؛ سه پنجره بود که هر یک به وسعت همه ی ایران ، فراخ و گشاده به نظر می آمد !
دو تا از این سه پنجره در کنار هم قرار داشتند ، و یکی باقیمانده نیز در روبروی آن دو بود . در قاب روشن دو پنجره ای که در کنار یکدیگر و رو به همه تاریخ باز می شدند ؛ دو تن از بزرگترین شخصیت های معاصر در قرن حاضر دیده می شدند ؛ که با چهره های بشاش از دیدن رضایتمندی مردم ایران از ایشان ، و با قامتی رسا از همت والای خودشان ، و نیز با سربلندی افتخار آمیزی از اثرات مثبت حضور خویش در زمان زنده بودنشان ، به ما که مشغول دیدن آنها بودیم می نگریستند !
اما در قاب تیره پنجره سوم ، یک فرد با قامتی تکیده از فشار خطاهای جبران ناپذیر خودش ، و با چهره ای مکدر از عدم نارضایتی مردمانی که مشمول ظلم های متعدد وی گردیده بودند ؛ و نیز با گردنی آویخته از شرم دروغهائی که به مردم ایران گفت ، و از همان ابتدا با چنین روشی شروع به فریب دادن مردم کرد ؛ رو به تماشاچیان ایستاده بود !
دو پنجره ای که دو فرد سرافراز تاریخ معاصر را در میان خودشان داشتند ؛ با گلهای زیبائی که به رنگ و بوی عشق و سپاس مردم رنگین و معطر شده بودند جلوه می فروختند . ولی اطراف آن پنجره منفرد و عاری از گرمای محبت ، با خارهائی خوار کننده از خدعه و نیرنگ پوشانده شده بود ؛ و بوی متعفن نفرت را منتشر می ساخت !
درون آن دو پنجره که در کنار یکدیگر قرار داشتند ؛ روانشادان پادشاه فقید ایران محمد رضا شاه پهلوی ، و پرزیدنت انور سادات رئیس جمهور کشور مصر ، کتابهای قطوری از مردی و مردانگی و رفاقت مشفقانه را در منظر بینشگران جلوه گر می نمودند . اما درون آن دیگر پنجره ، چهره غضبناک و حالت انتقامجوی خمینی دجال و دروغگو ، نمایشی از خباثت و بد قلقی و ناجوانمردی و جنایت و ظلم را ، به همه تاریخ بشری ارائه می داد !

با آنکه به آن بهشت و جهنم آن دنیای دیگر ، که کتابهای مذهبی به آنها اشاره می کنند اعتقادی ندارم ؛ ولی آن سه پنجره در نظرم ، نمادهائی از بهشت و دوزخ حاضر در همین دنیای فانی را مجسم می ساختند ! شگفت آور بود که آن دو مکان موعود ، که یکی آکنده از آرامش و آسایش و بی نیازی ، و آن دیگری سرشار از سختی و زجر و شکنجه و ناکامی است ؛ چنین نزدیک و روبروی هم قرار داشتند !!

با کمی توجه و اندکی تفکر ، این شگفتی به یک امر عادی بدل می گردد ؛ چرا که فاصله میان عشق و نفرت ، مسیر میان خوبی و بدی ، تفاوت میان زشت و زیبا و تمامی تناقضاتی را که همگی ما در این جهان پهناور سراغ داریم ؛ فقط یک گام و یا یک لحظه ، و یا یک تصمیم مثبت یا منفی است !

بر همین اساس هم ، آن سه پنجره که دوتایشان سمبل خوب بودن و اندیشه ها و کردارها و گفتارهای نیکو داشتن ، و نیز میزان رضایتمندی مردمان از ساکنان در آنها را نمایندگی می نمودند ؛ و بهشت آسا تداعی کننده زیبائی ها در اذهان ما می شدند . و نیز در آن پنجره سوم ، که فردی یکه و تنها در میان خار و آتش خشم و غضب و نارضایتی مردم ، از ایستاده بود ؛ و آن دوزخ مجسم که مکافات همه ساکنان جهنم است را تجربه می نمود ؛ کسی که در حسرت ندامت از اعمال ضد بشری خودش ، مانند فردی که در یک جایگاه شوم ، در میان شعله های آتش تأسف از کردار ناپسند خویش می سوزد ؛ و هر لحظه می میرد و دوباره برای سوختن بعدی جان می گیرد !
  برای ما که تماشاچیان آن فیلم فراموش نشدنی بودیم ؛ مستندی که نمایشی از حقایقی تاریخی را برایمان مطرح نمود ؛ دو نتیجه انکار نکردنی را برجا گذاشت . با آنکه از اعمال ناسپاسانه خودمان ، نسبت به شاهنشاه مهرورز میهن مان ، که جز خدمت به سرزمین مان نکرد ؛ بیش از پیش شرمسار شدیم ؛ ولی از سوئی دیگر نتیجه نسبتا مطلوبی را نیز به دست آوردیم !
اگر آن پنجره های روبروی یکدیگر را نمی دیدیم ؟ تا به این حد به تاریخ معاصر مملکت خویش پی نمی بردیم . به ویژه نسلی که پس از آن مهاجرت بزرگ " از تهران تا قاهره " به این دنیا آمده اند ؛ و جز شنیده هایشان از نسل پیش از خودشان ، داده های تاریخی گویائی را در اختیار ندارند ؛ بسیار حائز اهمیت است ، که به این واقعیات دسترسی بیابند و به وضوح ببینند و بشنوند که مرز وبوم آباء و اجدادی شان ، چه بوده است و اکنون چه شده ؟!
بدون تردید ، این درس بزرگی برای همگی ما خواهد بود ، که از این پس ، دست کم در این برهه تاریخی ، که تلاش همه ایرانیاران میهن پرست ، برنامه ریزی برای ایجاد تشکل های متحدانه با یکدیگر ، جهت رهائی سرزمین مان از چنگال این قوم جانی است . و می بینیم و می شنویم ، که در هر رسانه ای عده ای روشنفکرنما ، رشادت و عقلانیت مردم ایران را نادیده می گیرند ؛ و با رؤیای ساختن یک آینده مطلوب ( البته برای خودشان ) ! باز هم قصد فریب دادن ملت ایران را دارند ؛ باید با هوشیاری کامل به این سیاست پیشگان فریبکار نشان بدهیم ، که ایرانی آنقدر هوشمند است که از یک سوراخ دو بار گزیده نشود !
تابستان 2571 آریائی هلند
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

ظاهرا در ایران بخور بخور زیاد است !
از ,  محترم مومنی روحی 

بعد از خبرهای دزدیهای چندین میلیارد تومانی ، باز هم یک خبر دیگر مبنی بر سرقت پانزده میلیارد تومان از بنیاد شهید در همه جا پراکنده شده است !

این خبر شنونده اش را هیچ تکانی نمی دهد که تا بر او شوک وارد نماید ؛ چرا که دیگر به اندازه کافی چشم و گوش مردم ایران از شنیدن چنین گزارشهائی پر شده ، و همگان می دانند که آخوند گدای دیروزی ، و حاکم بی آبرو و دزد و رند و شارلاتان و کلاهبردار امروزی ، دیگر به صرفش نیست که با روضه خواندن و رمالی و دعانویسی و سرکتاب باز کردن و اینگونه خزئبلات خرافی ، که هدیه دین مبین اسلام ناب محمدی به ملت ایران است ؛ نمی تواند امورات زندگی اش را بگذراند ! بلکه جناب ایشان و سایر هم مرامان وی ، و بقیه پیروان چاپلوس شان ، که صرفا به خاطر منافع شخصی دنباله رو آخوند و اسلام و انقلابش شده اند ؛ فقط با چند میلیارد تومان ناقابل ! چشم و دل همیشه حریص شان سیر می شود !
هر که به چنین کارهائی دست بزند ، حتی اگر در هیبت و کسوت آخوند هم نباشد ؛ به خاطر آنکه در این حکومت و با این نابکاران برای آزار دادن ملت ایران ، و چپاول دارائی های ملی ایشان همکاری دارد ؛ و نیز در ارگانهای حساسی که نقش تعیین کننده ای در این رژیم  را دارند دارای مشاغل کلیدی باشد ؛ و از موجود کثیفی چون آخوند پیروی بکند ؛ مانند خود اوست و تمام کارهایش هم به حساب این جمهوری بی تمدن و بی لیاقت گذاشته خواهد شد !
روزنامه خراسان ، از کشف اختلاس 15 میلیارد تومانی در " بنیاد شهید " خبر داده است ! این روزنامه نوشته ، که در پی تجسس مأموران سازمان بازرسی کل کشور در امور مالی بنیاد شهید ، آشکار شد که یکی از مدیران با سابقه این بنیاد ، متهم است که با سندسازی و تقلب ، مبلغ پانزده میلیارد تومان را به جیب زده است !
روزنامه خراسان از مدیر متهم به اختلاس پانزده میلیارد تومانی از بنیاد شهید نام نبرده ؛ اما نوشته که این اختلاس هنگامی آشکار شد ، که مأموران تجسس سازمان بازرسی کل کشور ، هنگام تجسس به نکته مهمی پی برده بوده اند . و این نکته مهم از این قرار است ، در حالی که مبلغ بدهکاری بنیاد شهید به شرکت بیمه ، پنج میلیارد تومان بوده ؛ این مدیر مبلغ 9 میلیارد تومان به حساب  شرکت بیمه واریز کرده است ! اما ردیابی های مأموران سازمان فاش کردند ، که آقای مدیر بنیاد شهید ، بعد از مدتی پس از واریز نمودن 9 میلیارد تومان به شرکت بیمه ، با اعلام این که به دلیل اشتباه از سوی خزانه داری و حسابداری بنیاد شهید ، چهار میلیارد تومان بیشتر به حساب این شرکت بیمه واریز شده است ؛ از مدیران آن شرکت خواسته است ، که مبلغ اضافه پرداخت شده ( چهار میلیارد تومان ) را ، به شماره حسابی که او اعلام می کند واریز شود !
این روزنامه به نقل از سازمان بازرسی کل ایران نوشته : " این تنها مورد اختلاس این مدیر بنیاد شهید نبود ؛ و او با شگردهای گوناگون توانسته بود مبلغ پانزده میلیارد تومان از سرمایه بنیاد شهید را ، به نام خانواده های شاهد و ایثارگران ، از صندوق بیت المال خارج کند ؛ و با این پول تا به حال چندین باب خانه خریداری کرده است . " !
همچنین این روزنامه نوشته ، در حالی که هنوز این پرونده در مرحله تحقیقات بود ، این مدیر بنیاد شهید از تحت نظر بودن خود مطلع شده است ؛ وی با گروهی از مأموران پرونده تماس گرفته ، و به آنان وعده یک و نیم میلیارد تومان رشوه را داده است ؛ و طی ملاقاتی صوری در پارک لاله تهران ، مبلغ رشوه را نیز پرداخت کرده ، و بعد از آن بازداشت شده است . اکنون هم  این پرونده در شعبه دوم دادسرای تهران در حال رسیدگی است !
قضیه اینگونه دزدیها در مملکت ما ، البته بیشتر بعد از استقرار این قوم فاسد و جانی در ایران ، موضوع تازه و جدیدی نیست ؛ اما اهمیت آن در این است که اگر در دیگر حکومتها که بر خود مارک پر طمطراق دینداری و خداپرستی را نزده اند ؛ چنین اعمالی صورت بگریند ؟ حساب آنها با حساب اینها که مدام دم از خدا و پیغمبر می زنند جداست . اینها به اندازه یک ارزن نسبت به وضعیت آشفته مالی مردم ایران ، نسبت اوضاع نگران کننده کارگران بیکار شده و خانواده های آنان ، نسبت به کسانی که بیمارشان روی دستشان مانده و به خاطر نداشتن مبلغ پیش پرداخت به بیمارستان ، نمی توانند وی را بستری نموده و بیماری اش را درمان بکنند ؛ و به  دلیل صدها مورد مشابه دیگر که هم اکنون مردم ایران با آنها دست به گریبان هستند کوچکترین حس مسؤلیتی را ندارند !
البته اگر واقع بین باشیم ، طبیعی است که این عرب تباران اجنبی ، به ایرانیان اصیل و پاک سرشت ، کوچکترین احساس مسؤلیت نداشته باشند و پول و طلا و دیگر دارائی های ملت ایران را ، برای هم خونان عرب خودشان هزینه بکنند !
در نظر گرفتن سرانه مادی برای مردم لبنان و فلسطین ، ارسال طلاهای ایران به عراق برای تزئین گنبد هائی که مرده های درون آن حرمها خودشان خاک شده اند ؛ و حالا باید بارگاهشان از سرمایه های مردم ایران طلا اندود بگردد ؛ ساختن پالایشگاه برای کشوری همچون ونزوئلا ، که خودش بر روی اقیانوس نفت قرار دارد ! پرداخت نمودن حقوق ده میلیون تومانی در ماه ، به استاندارانی که در استان محل انجام وظیفه آنها ، صد هزار بیکار وجود دارند و معلوم نیست زندگی شان را چگونه می گذرانند ؟ باج دادن های سیاسی ( البته با پولهای مردم ایران ) به همسایگانی که نیازی به مساعدتهای دولت و حکومت ایران ندارند ؛ و نمونه های مشابه دیگر ، اعمالی هستند که حاکمیت خودمحور و دولت نادان و سایر مقامات نفع پرست این جمهوری عقب مانده ، برای بقای رژیم منحوسشان در ایران  به انجام می رسانند !

دزدی هائی که با این مبالغ بالا صورت می گیرند ، دلائل محکمی بر اثبات این حقیقت آشکارند ، که مسؤلان رژیم آخوندی و دولتمردان این جمهوری پلید ، کاملا پی برده اند که در فاصله بسیار کوتاهی ، باید کاخهای طلائی رؤیاهایشان را ترک کنند و از ایران بگریزند . به همین دلیل هم ، تا می توانند در حال کشف نمودن راههائی برای تضمین نمودن آینده هایشان می باشند !
بر همین اساس باید مردم رشید سرزمین ما ، هر چه زودتر با یک قیام ملی و کارساز ، حق این نامردمان را کف دستهایشان بگذارند ؛ و آنها را از اوج عزتی قلابی که برای خود و حکومتشان تدارک دیده اند ؛ به حضیض ذلت و خفت بکشانند و میهن شان را از وجود شوم این جنایتکاران و غارتگران پاک بسازند . چرا که " جلوی ضرر را از هر کجا که بگیریم منفعت است " !

تابستان 2571 آریائی هلند



به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

خدا خسته نیست ما کم حوصله شده ایم !



از محترم مومنی روحی .
شما اگر به موجودیت خدا هم کوچکترین اعتقادی نداشته باشید ؟ باید بدانید که بالاخره شما اگر هیچ چیزی نباشید ، مجموعه ای از یک انرژی کامل می باشید ؛ که از انرژیهای دیگری پدید آمده اید . بر همین اساس باید اذعان نمود ، که آن انرژیهای دیگر نیز خودشان از یک منبع وسیع و بزرگی از یک انرژی کامل تر تولید شده اند ؛ پس فرض کنید که آن منبع بزرگ و وسیع از انرژی را خدا بنامید . در این صورت شما نیز از همان منبع به وجود آمده اید 
انتظار مخلوق از خالقش چیست ؟ بدون تردید همه چیز ، پس چرا در بیشتر مواقع ، او پاسخ درخواستهای آدمیانی را که به او محتاجند را نمی دهد ؟ و یا اگر بدهد بسیار طول می کشد ؟!
انسانها در بیشتر مواقع خواسته های گوناگونی از آفریدگارشان دارند ؛ انتظارشان هم این است که خیلی سریع به همه آرمانهایشان برسند ؛ و خدا همه راهها را برای رسیدن ایشان به سرمنزل مقصود ، برایشان هموار بکند !
اما بسیاری از این آرزومندان نمی دانند ، که برآورده شدن نیازهای ایشان و همه آدمیان دیگر ، مانند بقیه موارد زندگی آنان ، دارای فرمولهای خاصی است که باید توجه دقیق و عمیقی به آنها داشته باشیم !
تصور بکنید که شما دچار بیماری آنژین بشوید و گلویتان حسابی چرک کرده باشد ؛ در این صورت اگر از پزشک خودتان درخواست یک پرس خوراک چرب ، و یا یک ظرف ترشی بکنید او به شما چه خواهد گفت ؟ طبیعی است که دکتر شما هرگز اجازه ندهد ، که شما با داشتن آن بیماری چنین خوراکی های چرب و ترشی را بخورید ؛ و یک آنژین ساده را تبدیل به عفونی شدن همه بدنتان بنمائید !
چیزهائی هم که ما انسانها از خدایمان می طلبیم ، اگر برآورده نشوند ؟ حکایت همان بیماری و کاسه ترشی است ! یعنی برآورده شدن آن خواسته ها مسائلی هستند که برای شما زیانبار خواهند بود ؛ و چون شما به این امر واقف نیستید می پندارید که خدا در حق شما ظلم نموده است !
بدیهی است که باید ابتدا چرک گلویتان خشک بشود ، و دوران نقاهت را نیز سپری بکنید ؛ آنگاه با خیال راحت با هر وعده از خوراکهای روزانه تان ، اگر مایل بودید ترشی هم بخورید .
در بعضی از موارد هم نیازهای ما برآورده می شوند اما ما متوجه تحقق آنها نمی گردیم ! نگوئید : " ما که چیزی ندیدیم ، کی چنین شده که ما نفهمیدیم ؟ " ما آدمها آنقدر در زیاده طلبی هایمان غرقه هستیم ، که بسیاری از حقایق موجود در زندگی مان را یا نادیده می گیریم ؛ یا اگر آنها را ببینیم ، می پنداریم که تمام آن موفقیت های ناب را خود ما برای خویشتن تدارک دیده و به ثمر رسانده ایم !
فرض کنید در یک هواپیما سوار هستید و از جائی به جای دیگر در پروازید ؛ یکباره خلبان یا میهماندار آن هواپیما از طریق بلندگو اعلام می کند ، که برای هواپیما مشکل فنی پیش آمده ، و همگی تان در شرایط اضطراری می باشید ؛ آنها با توصیه به شما جهت حفظ خونسردی تان ، مراتب کارهائی را که باید انجام بدهید را برای شما توضیح می دهند . این توضیحات به جای آنکه شما را آرام بکنند ؛ بر نگرانی شما می افزایند . طبق معمول وقتی ما آدمها دچار مشکل می شویم ، به یادمان می آید که خدائی هم هست و می توان از او یاری خواست !
در چنین صورتی دست به دامان او می شوید و شروع می کنید به دعا کردن و یاری طلبیدن از خدایتان ! سرانجام با مساعی کارکنان هواپیما و تلاشهای خلبان آن ، وی قادر می شود که با همه آن مشکلات ، هواپیما را صحیح و سالم و به آرامی بر روی یک باند از نزدیک ترین فرودگاههای قابل دسترس فرود بیاورد .
آنگاه با نهایت افتخار و خوشحالی دوباره از طریق همان بلندگوهای داخل هواپیما ، به شما و سایر مسافران که تقریبا در حالت شوک به سر می برید ؛ بشارت می دهد که می توانید به آرامی از هواپیما خارج شده و نفسی تازه بکنید .
سپس شما که تمام آن لحظات آکنده از دلهره را با دعا کردن و استمداد جستن از خدایتان ، وی را به کمک می طلبیدید ؛ کاملا فراموش می کنید که این مهم را چه بسا هم او برایتان تحقق بخشیده است ؛ ولی شما کاملا فراموش نموده اید و همین که از هواپیما خارج می گردید ؛ از خلبان و همکاران او به فراوانی سپاسگزاری می نمائید ؛ و به آنها برای چنین کار بزرگی تبریک می گوئید . حسابی آنها را مورد تمجید و تأیید خویش قرار می دهید . در حالی که با بیان یک جمله کوچک ، یک تشکر خشک و خالی هم از خدایتان نمی کنید ؛ و همیشه از او طلبکارید !
شاید که حق با شما باشد که ازخالقتان طلبکار باشید ؛ چرا که او شما را به وجود آورده و باید برایتان تا جائی که به مصلحت شما باشد همه کاری را انجام بدهد . اما آیا من و شما به عنوان موجودی که اینهمه امکانات را از او گرفته و می گیریم  ؛ هیچ وظیفه ای در باره وی نداریم ؟ اگر هم داریم کی باید به آنها عمل بکنیم ؟!
هنگامی هم که در یک رابطه ما از خدایمان سپاسگزاری می کنیم ، مفهومش آنست که به مزیت های مهمی دست یافته ایم ، که برایمان شکی باقی نمی گذارند که آنها را خالقمان به ما داده است . در چنین صورتی زحمت می کشیم و همچنان طلبکارانه می گوئیم : " خدایا شکرت " !
نه خدا به شکرگزاری ما محتاج است ، و نه با ناسپاسی های ما ، از رزق و روزی که به ما می دهد کم می گذارد ! ولی ما باید بدانیم که چنین عملی ، یک روش تربیتی برای خودسازی است . اگر هم تاکنون در بسیاری از مراحل زندگی مان دچار ناکامی هائی شده ایم ؟ مشکل از جانب خود ماست و خدا خسته نشده است !
استاد بزرگواری داشتیم که یک روز در هفته ، در جلسات خصوصی درس ایشان ، روشهای خودسازی را از آن استاد ارجمند می آموختیم . نمی دانم هنوز در قید حیاتند یا دار فانی را وداع گفته اند ؟ ایشان دکتر ابراهیم خواجه نوری بودند که اتفاقا هفته ای یک روز هم در رادیو ایران آن زمان ، اصولی از روانشناسی را به شنوندگان خود آموزش می دادند و در تهذیب اخلاق مردم نقش بسزائی را ایفا می نمودند .
دکتر ابراهیم خواجه نوری همواره توصیه شان این بود که مانند مردمان ناسپاس نباشید ؛ اگر چه همه ما ناخواسته به این جهان هستی وارد شده ایم ؛ اما اگر به وظایفی که زندگی مدنی بر ما می نهد عمل نکنیم ؟ با سایر حیوانات در چرخه آفرینش هیچ تفاوتی نداریم !
در این رابطه کاملا حق با ایشان بود ؛ زیرا ما آدمها موجوداتی هستیم که صفات خوب و بدمان فراوانند ؛ در حوصله این نوشتار نمی گنجد که از تمامی صفات مورد نظر سخن بگوئیم . اما یکی از صفت های بد آدمی که بی صبری و کم تحملی اوست را مثال می زنیم .
در اثر همین عدم بردباری ما ، فراموش می کنیم که هر چیزی برای آماده مصرف شدن ، نیاز به وقت کافی و زمان لازم را دارد . به طور مثال ما ایرانی های خوش خوراک ، بخوبی می دانیم که خوراکی هایمان که برای ناهار و شاممان آماده می کنیم ؛ تا خوب جا نیفتند قابل خوردن نیستند . پس آشی که هنوز جا نیفتاده ، نه تنها خوردنش مفید نخواهد بود ؛ بلکه موجب دل درد و نفخ شکم هم خواهد شد !
رسیدن ما به خواسته هایمان نیز ، اموری نیستند که فورا تحقق بیابند و ما را به امیدها و آرزوهایمان برسانند . در میان ما ایرانیان که عاشق سرزمینمان هستیم ، آرمان بسیار بزرگی مشترک می باشد و همگی مان برای رسیدن به آن انتظار می کشیم و برخی از ما حوصله کافی برای به سر رسیدن این انتظار را نداریم !
این آرمان والا ، رهائی میهنمان از چنگال آخوندهای نالایق ، و آزاد شدن هم میهنان درون مرزهای کشورمان ، از دست دژخیمان این حکومت منفور و عاری از رعایت قوانین بشردوستانه است . به همین دلیل هم آرزو می کنیم که هر چه سریع تر به این خواسته مان برسیم .
بسیار خوب ، خیلی هم عالی است و باید که چنین امری با جدیت کامل پیگیری بشود و حاصل گردد ؛ اما اگر در این رابطه ، عده ای سودجو با علم به خواسته های ما جهت نجات میهنمان گام پیش بگذارند و بخواهند که به ما کمک نمایند ( البته کمک های آنها برای خودشان است که تا ابد از شیره جان آن ملک اهورائی به رگهای زیاده طلب خودشان خون حیات بخش جاری بکنند ؛ و برای همیشه از ملت نجیب ایران طلبکار باقی بمانند . ) به همین خاطر هم ما نباید در این مقوله عجول باشیم و به هوای بیرون راندن آخوندهای جنایتکار از میهنمان ، خودمان را از چاله در بیاوریم و به درون چاه بیندازیم !
برای ما در شرایط کنونی ، بهترین راه توجه به رهنمودهای شهریار میهنمان است ؛ که با درایت کامل بر همه چیز اشراف دارند و با بینش کامل نه تنها بر این امر ، بلکه بر امور بسیاری که عقل ما مردمان عادی کشش تشخیص آن را ندارد هم بخوبی واقفند .
رهائی ایران از یوغ اسارت آخوند شیاد و اشغالگر ، نیاز به برنامه ریزی های مدبرانه و انجام یافتن این برنامه ها بگونه ای باید باشد ؛ که اجازه ندهیم بدنه میهنمان را تکه تکه بکنند و به بهانه نجات ایران از وجود و حضور این جمهوری پلید اسلامی در ایران ، تمامیت ارضی آنرا به خطر بیندازند !
اکنون که به لطف همان کردگار عظیم ، کارهای مورد نظر ما جهت رهائی ایران و ایرانی از یوغ آخوند ، در مرحله ای است که همگی مان بر آنیم تا از وجود شاهزاده عزیزمان که بدون تردید شهریار عزیز ما هستند و با افتخار به راهبری های ایشان معتقدیم ؛ باید پروانه هائی باشیم که پیرامون چنین شمع فروزانی بگردیم و با تقسیم نمودن گرمای عشق میهن پرستانه ایشان و خودمان به ایران ، در صدد یافتن بهترین راهها باشیم . پیش از آنکه هر کشور زیاده طلبی ، به خودش حق بدهد که علیه سرزمین ما به آنجا لشگرکشی نماید !!
تابستان 2571 آریائی هلند
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

هیچگاه تا به این حد حقوق زنان ایرانی پایمال نشده بود !


از بانو محترم مومنی روحی
 در جامعه کنونی ایران آخوند زده ، که مانند خوره ( جزام ) به جان ملک و ملت ما افتاده اند و روزگار ایران و ایرانی را تباه ساخته اند ؛ کلیه آحاد ملت در جبر حاکمیت این رژیم قشری و عقب مانده بدوی ، در فشارهای گوناگون اجتماعی به سر می برند . اما در مورد زنان جامعه ما موضوع بیش از بقیه جای نگرانی دارد . زن اصل و اساس در یک پایگاه خانوادگی است ؛ او باید به خاطر مسؤلیت های سخت و مهمی که در این پایگاه بر عهده اش گذارده شده است ؛ بتواند با کمال آسودگی خیال ، و با افکار باز و تدبیرزنانه خویش ، به اداره امور مربوط به خانه و همسر و فرزندانش بپردازد ؛ اگر قرار باشد  خود او که باید وجودش مانند شمعی فروزان ، به کاشانه شان نور و مهر و گرمای عشق و عاطفه را بتاباند ؛ دچار مشکلات مختلفی باشد ، چگونه خواهد توانست به مسؤلیت های مهمی که دارد بپردازد ؛ و به رتق و فتق اوضاع خانه و خانواده بکوشد ؟!

زن ، که ایفا کننده نقشهای متعددی در خانواده است ، بیش از دیگر اعضای آن ، به آرامش خیال و آسایش فکر نیازمند است . اما با وجود چنین حاکمان زن ستیزی که در میهنمان حضور دارند ؛ نه تنها آرامش و آسایشی برای او باقی نمانده است ؛ بلکه به سبب همین نابسامانی فردی او ، تأثیرات بد عدم آرامش وی ، بر روی زندگانی و موقعیت دیگر اعضای خانواده او نیز ، نفوذ خواهند نمود و مرد او و فرزندانش نیز دچار مشکلات عدیده ای خواهند گردید !
یک زن ، اگر فقط خانه دار باشد و در بیرون از خانه دارای یک شغل اجتماعی نباشد ؛ باید نقشهای متفاوتی مانند : آشپزی برای اعضای خانواده و میهمانها ، آموزگاری برای فرزندان دانش آموز که نیاز به کمک فکری برای انجام دادن تکالیف منزل را دارند ، آفریدن فضای سالم و شاد برای تأمین آسایش فکری اعضای خانواده اش ، رسیدگی به امور اقتصادی خانه برای صرفه جوئی و دقت در صحیح خرج نمودن حقوق ماهیانه و درآمدهای همسرش ، مراعات پاکیزگی خانه و نظافت کلی هر چه که مورد استفاده همگی شان قرار می گیرد ، کارشناسی نوع سالم و مفید بودن مواد خوراکی که برای مصرف فرزندان و همسر و میهمانان و خودش درنظر می گیرد ، دانستن نکات مربوط به بهداشت و اصول پایه در کمکهای اولیه جهت پیشگیری از گسترش اتفاق ناگواری که برای یکی از اعضا پیش بیاید ، مشاورت با همسرش در همه مسائلی که مرد خانه نیاز به مشورت نمودن با کسی را داشته باشد ، مسؤلیت رسیدگی به امور تحصیلی فرزندان و مراجعه منظم به مدارس آنها جهت آگاهی از مسائل ایشان در رابطه با درس و اخلاق شان ، گاهی هم اگر بلد باشد انجام دادن کارهای خیاطی و باغبانی منزل ، داشتن یک دبیرخانه داخلی جهت بایگانی نامه های اداری و مهمی که باید برای زمان نیاز آرشیو بشوند ، خرید روزانه و هفتگی که یکی از مهمترین نقشهای اوست ، به اضافه کارهای کوچکتری مثل اطوکشی و تغییر دکوراسیون خانه و شستشوی لباسها و نظیف نگه داشتن وسایل خواب و بردن و برگرداندن بچه ها به مطب دکتر و یا کتابخانه و پارک و امثال اینها ؛ و بسیاری موارد دیگر که من اکنون به خاطر نمی آورم ؛ وظایف مستمر یک زن خانه دار ایرانی است !
حال اگر این موجود ، زنی کارمند باشد و بایستی در امور اقتصادی خانه نیز نقشی اساسی را ایفا بکند ؛ و در خارج از خانه اشتغال بیابد و برای امور مالی کمکی به همسرش بنماید ؛ باید با قرار دادن یک دوربین مدار بسته در خانه او ، به کارهائی که وی باید بعد از برگشتن از کارش در خارج از منزل به انجام برساند توجه کرد !
در چنین شرایطی او دیگر تنها یک  انسان نیست ، بلکه ماشینی با سرعت زیاد است ؛ که باید برای انجام دادن تمام اموراتی که یک زن خانه دار بر عهده اش می باشد ؛ به خاطر کمبود وقت ، تند تند بدود و کارهایش را تمام بکند !

زنی با این شرایط می گفت : " من زن و انسان نیستم ، بلکه یک اسب چاپارم ، که از صبح تا غروب در خارج از خانه ام ، و از غروب تا نیمه های شب در داخل آن می دوم . " ! - زنانی نیز هستند که با مشکلات اقتصادی در خانواده مواجه اند ؛ اما به دلائلی نمی توانند که در خارج از خانه کار بکنند ( شوهرشان راضی نیست ، تحصیلاتشان کافی نیست ، یا عدم میل شخصی ) ، به آنها اجازه نداده است که در خارج از محیط خانه اش کار بکند . اینها برای کمک کردن به همسرانشان در امور مالی ، در همان خانه هایشان به کارهائی مانند آرایشگری و خیاطی برای دیگران می پردازند . اینها نیز همان شرایط سخت زنان کارمند را باید متحمل بشوند . در غیر این صورت نخواهند توانستند آنهمه مسؤلیت سنگین را انجام بدهند !
موارد و مسائل بالا ، در رابطه با زنان عادی کشورمان است ؛ زنانی هم هستند که دارای مشاغل مهم اجتماعی می باشند ، و فعالیت هایشان نقش کلیدی در محل کار و اجتماع ایشان دارند . در همین رابطه هم هست که برخی از اینها ، به خاطر سخت گیریهای دولت و قوانینی که حکومت بر آنها تحمیل نموده ؛ مشکلات فوق العاده ای را نیز پیدا می کنند .  آنگاه که دولت یک سیستم حکومتی ، نتواند برای حل نمودن چنین مسائلی در زندگی افراد جامعه ، به ویژه در مورد زنان آن کمکی به ایشان بنماید ؛ اگر این دولت ناتوان از حکومت فاسدی مانند جمهوری جنایت پیشه اسلامی باشد ؟ زنان شهروند در کشوری با چنین حاکمیتی ، کارشان به جائی خواهد رسید ، که نهاد عفو بین الملل سازمان ملل متحد ، جهت  وضعیت موجود برای زنان در ایران ، اظهار نگرانی بکند !
به گزارش عفو بین الملل که برای کمیسیون وضعیت زنان در سازمان ملل ارسال نموده ؛ زنان ایران ، از جمله فعالان سیاسی و اقلیت های مذهبی در ایران ، مورد آزار و اذیت فراوانی قرار می گیرند و زندانی می شوند . این گزارش به آن خاطر که حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی ، در مقابل روند مسالمت آمیز و آزادیخواهانه زنان مبارز ایران ، با دستگیری و زندانی کردن آنها ، و ایجاد نابسامانی در زمینه های زندگی و شغلی ایشان ، دست به عملیات تلافی جویانه می زند ؛ و با اقدامات سختگیرانه این حکومت جلاد ، علیه زنان فعال جامعه ، که هدفشان جز دفاع از حقوق خویش مانند آزادی بیان و حضور در گردهمآئی های صلح جویانه و آزادی طلبانه چیز دیگری نیست ؛ بخصوص اگر آنها گرایشهای فرقه ای خاص و باورهای مذهبی ویژه ای داشته باشند ؟ مورد بدترین و سخت ترین تلافی ها از سوی چنین حکومت سفاک و جنایتکار و شقاوت پیشه ای قرار می گیرند !

چند روز پیش ، ویدئوی کوتاهی از یک منظره دلخراش از ملاقات یک مادر زندانی با فرزندانش ، در سایت های مختلف پارسی زبان ، مورد بازدید کاربران آن سایتها قرار گرفت ؛ که قلب هر بیننده سنگدلی را نیز متألم می ساخت ؛ چه رسد به آنانی که حساسیت بیشتری دارند ، و این زن بی گناه ، و این فعال برجسته حقوق بشری در جامعه کنونی ایران را بخوبی می شناسند !
صحنه غم انگیز این فیلم ، از ملاقات یک زن زندانی با فرزندانش بود ؛ که در کابین ملاقات زندان انجام می شد ، و فیلم مورد نظر هم از پشت شیشه های این کابین گرفته شده بود ؛ این فیلم که بینندگان زیادی را به خودش اختصاص داد ؛ از دیدار نسرین ستوده وکیل مدافع سرشناس و شجاع میهنمان با فرزندانش بود ؛ او که به دلیل فعالیت هایش در دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و عقیدتی ، و نجات دادن کودکان محکوم به اعدام ، باید به حکم قاضی دادگاه بی قانون جمهوری زجرآور اسلامی ، شش سال از عمر مفیدش را که همواره در خدمت نیازمندان بکار برده را ، در زندان این رژیم اهریمنی به سر ببرد ؛ و هر از چند گاهی از پشت شیشه های این کابین لعنتی ضخیم و غیر واضح ، با دو فرزند نازنین خودش ملاقات داشته باشد !
زنان زندانی دیگری هم هستند ، که آنها نیز از فرزندانشان دور می باشند ؛ و ایشان هم چنین شرایط سوزناکی را متحمل می شوند ؛ ولی زنان زندانی خاصی هم می باشند ، که زندان آنها محل زندگی شان در میان اعضای خانواده شان است ! این زنان که ناچار شده اند با مردانی که دوست نمی داشته اند ؛ بنا برتصمیم پدرها و مادرهایشان تن به ازدواج با آنها بدهند و با آنان زندگی بکنند ؛ یکی از بدترین انواع اوضاع نابسامان در زندگی یک زن را تجربه می کنند . آنها شبانه روز در محلی به سر می برند ، که زندانبان آنجا ( شوهرهایشان ) به خاطر پی بردن به عدم مهر همسرشان به خود ، دچار احساس انتقامجوئی می گردند ؛ و با آن زن بینوا با بدترین شرایط ممکن رفتار می نمایند . اما اینگونه زندانیان بدبخت ، که نه وکیلی دارند و نه می توانند به دلیل فرهنگ خاص خانوادگی شان ، لب به اعتراض باز بکنند ؛ در اثر رفتار خشونت آمیز همسران خویش نسبت به ایشان ، دردناکی زندان برایشان چندین برابر می گردد ؛ و شب و روزشان در شرایطی می گذرد ، که بعضی از این زنان ، چنانچه گاهی در بخش حوادث روزنامه ها انتشار می یابند ؛ دست به خودسوزی و یا خودکشی با انواع دیگر آن می زنند !
آیا زن و موجودیت انسانی او ، مسأله ای پیش پا افتاده است که این حکومت عصر حجری و زن ستیز ، با آنان چنین رفتارهائی را می کند ؟ باز موضوع در ارتباط با نسرین ستوده ، کمی ملایم تر است ؛ چون او خودش به قانون اشراف دارد ، و در بیشتر مواقع نمی گذارد که حقش بیش از این ضایع بشود . اما زنان زندانی دیگری هم می باشند ، که نه سواد زیادی دارند ، و نه به لحاظ مالی ، وضعیت خود و خانواده شان مناسب است ؛ و نه می دانند که چگونه باید برای گرفتن حق خویش از این ستمکاران اقدام بکنند ؟
 بر چنین زنانی که دستشان به هیچ کجا بند نیست ، و تنها یاورشان آفریدگار هستی است ؛ از سوی جنایتکاران رژیم آخوندی بیش از بقیه ظلم و تعدی می شود !
عده ای از بانوان میهن ما ، که نه زندانی می باشند و نه فعالیت سیاسی دارند ؛ و نه مانند برخی دیگر به دنبال درد سر می گردند ؛ به ایشان هم ستمهایئ وارد آمده و می آید که حد و اندازه ندارد . اینها مادران و همسران بعضی از زندانیان هستند ؛ که جرمشان وابستگی به یک زندانی است . وقتی برای ملاقات با عزیز زندانی شان به درب شکننجه گاه جمهوری اسلامی می روند ؛ نگهبانان جلوی ورودی آنجا ، چنان اهانت هائی به این زنان بیچاره می کنند که حساب ندارد . اما آنها ناچارند که به خاطر ملاقاتی چند دقیقه ای با عزیز زندانی شان ، تمام آن توهین ها را تحمل بکنند و دم هم نزنند !
اینها عاشقانی هستند که سران روانپاک این جمهوری منفور ، نمی توانند درک بکنند . یک زن که دختر یا پسرش درون زندان آخوندها اسیر می باشد ، مادری  بیچاره است که از خواب و خوراک افتاده ، و جز به فکر فرزند در بند خویش نیست . تنها کاری که کمی از درد او را التیام می دهد ، همان ملاقات های چند دقیقه ای با اوست . اما مأموران بدون قلب و احساس این  حکومت بدنام و سیاهدل ، به جای کمک کردن به یک مادر ، با بدترین رفتارهای تحقیر کننده با وی برخورد می کنند و دشنامش می دهند !
آن سوی دیگر ، جلوی همان درب ورودی زندان ضحاک زمان ، بانوئی دیگر مغموم و متفکر ایستاده است ؛ همه شان منتظرند ، تا درب کوچک و کوتاه جلوی زندان باز بشود ؛ و یکی از زندانبانان بی مروت آنجا بیرون بیاید ، و با پرخاش و بی احترامی ، پس از آنکه چند لیچار بی ادبانه را ، با لحنی غیر محترمانه ، بار آنها نمود ؛ به ایشان اولتیماتوم بدهد ، و آنان را به رعایت سکوت در حریم زندان دعوتشان بکند . آنگاه نگاهش را به سوی یکی از آنها بیندازد ، و با کنایه به او بگوید : " آبجی ، خواهر ، اسم زندونیت چیه ؟ " وقتی هم که زن بینوا به تصور آنکه مرد می خواهد کمکی به او بکند ؛ هزارتا دعا به جان آن زندانبان نامرد و نکبت  می کند ، با شرم و به آرامی نام فرزند یا همسر زندانی اش را می گوید . باز همان مردک بی ادب می پرسد : " شازده تون پسرته یا شوهرته ؟ " که زن باز با همان متانت و لحن آرام و خجالتی خودش ، پاسخ آن ناانسان را می دهد !
" به کدام ملت است این
به کدام مذهب است این
بکشند عاشقی را
که تو عاشقم چرائی ؟!
تابستان 2571 آریائی هلند

به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Risheha :: Cloob :: Oyax :: Yahoo Buzz :: Reddit :: Digg :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Email To: :: Subscribe to Feed