آنچه روشن است، طرح غصبی و تجاوزگرانه خمينی به منظور نابودی فرهنگ و ارزش های ملی و غارت ثروت ملی با همکاری های همه جانبه غربی ها و براساس گفتاری که احسان نراقی در سمپوزيسيوم شيراز ايراد کرد و نوشته های ملعونی علی شريعتی با همراهی همه جانبه رسانه های اسراييلی، انگليسی و آمريکایی در سال 1979 ملتی را از عرش به فرش کشاند.
پدر بزرگ خمينی يکی از جاسوسان کمپانی هند شرقی انگليس بود
کمپانی هند شرقی انگليس در آغاز برای اينکه بتواند به تنظيم برنامه هائی موثر، دقيق و ويژه برای هر منطقه از کشور وسيع ايران توفيق يابد مسلما قبل از هر چيز ميبايست اطلاعات نسبتا کاملی از نحوه زندگی مردم و مخصوصا خصوصيات اخلاقی و رفتاری حکمرانان و متنفذين آن محل و دشمنی ها واختلافات خانوادگی و عشيره ای که بينشان وجود دارد کسب نمايند و تا آنجا که سوابق و اسناد شهادت می دهند اين قبيل اطلاعات کاملا ضروری و مفيد غالبا توسط جاسوسانی کسب شده است که اکثرا در لباس درويشی و بنام درويش يا سيد هندی به نقاط مختلف ايران اعزام شده بوده اند. بطوريکه شواهد و اسناد موجود نشان می دهد سيد احمد هندی پدر بزرگ خمينی يکی از اين جاسوس های کمپانی هند شرقی بوده که در دوران محمد شاه قاجار در کسوت درويشی و به نام سيد هندی به سرزمين بختياری اعزام شده بوده است تا اطلاعات مهم و مورد نياز کمپانی هند شرقی را کسب و برای آن کمپانی ارسال دارد تا در تنظيم برنامه نهائی شورش بختياری ها مورد استفاده قرار گيرند. پدر روح الله خمينی به نام سيد مصطفی هندی نيز در انجمن اخوت (که تشکيلاتی فراماسونی داشته و ظاهرا به صورت خانقاه دراويش فعاليت می کرده است) عضويت داشته و به احتمال قوی اداره شعبه ای از آن در استان اصفهان را که تعدادی از خوانين بختياری نیز در آن عضويت داشته اند عهده دار بوده است-
نام اصلی علی شريعتی، علی مزينانی است که در روستای مزينان از توابع سبزوار استان خراسان زاده شده. بنيان حکومت اسلامی بر پايه انديشه های مخرب احسان نراقی وهمچنين علی شريعتی گذاشته شد.
انديشه مخرب نابودکردن فرهنگ وسنت و تاريخ ايران، همواره و به ويژه ازهنگامه پيدايش نفت در مسجد سليمان، توسط انگليسی ها رواج داشته است. انديشه برقراری يک رژيم اسلامی توسط انگليسی ها همواره از زمان صفويان که نخستين فرستاده انگليسی در دربار صفويه نفوذ داده شد جريان داشته.
پس از آن در سال 1320 با گماردن نواب صفوی، خليل طهماسبی، مظفر ذوالقدر، محمد بخارایی و شماری از طلبه های قم و خراسان برای کشتن افراد در سرلوحه برنامه های فراماسونی به سرکردگی حسن البنا رهبر «اخوان المسلمين» بوده است.
از اين کشتار ها قتل ميرزا علی اصغرخان اتابک، احمد کسروی، سپهبد رزم آرا، حسنعلی منصور، عبد الحسين هژير، وعبدالحميد زنگنه می باشد. چندين تيراندازی بی اثر همانند حمله به شاهنشاه در دانشگاه و کاخ مرمر. جالب توجه آنکه مصدق و حسين فاطمی از پيش با ارتباطی که از راه فراماسونی با اخوان المسلمين داشته اند از طرح بيشتر قتل ها و ترور های نامبرده بالا باخبر بوده اند وهرگز اقدامی نکرده که هيچ مشوق آنان نيز بوده اند.
تعصب و باور چه ها که نمی کند
«تعصب» يا باور ويا اعتقاد داشتن افراطی به چيزی که در آن عقل و خرد دخالتی ندارد، چيزی است که در نوشته های «علی شريعتی» با شدت دنبال میشود. وی تعصب را بزرگترين وقوی ترين حافظ وجودی ملت اسلام میداند و از آن راه به سنت و فرهنگ ملی وتاريخ چندين هزار ساله ايران حمله ور می شود. اين جماعت درعين حال که خودشان به سياست فراماسونی-مذهبی انگلستان وابسته اند مردم را از رفتن به سوی «غرب» که منظورشان «آمريکا» است برحذر میدارند. همين حرفی که خمينی و دست نشانده های او تا هاشمی رسما جانی، حسن روحانی؛ احمدی نژاد و خود علی خامنه ای يا هريک از دست اندرکاران رژيم اسلامی مرتب تکرار میکنند.
امامت را ناشی از «الله» می دانند وبراساس آيه های مکرر قرآن «امام ودر بالاترين مقام آيت الله العظمی» را بالاترين مقام وعاری از عامليت خارجی میدانند ولی در اصل همين «آيت الله ها» به فرموده های انگلستان وروسيه که از دوران قاجار در فيضيه های ايرانی نفوذ بسياری کرده اند گوش می دهند.
حسن فريدون روحانی يکی از رهروان اخوان المسلمين ويکی از طرفداران آموزش های علی شريعتی و از جمله وابستگان به انگلستان است. از اينرو نخستين باردر نطق حسن فريدون (که بعدا روحانی شد) برای بار نخست خمينی بنام «امام» معرفی می شود.
حسن روحانی کيست
حسن روحانی از جمله رهروان راه خمينی است وتلاش دارد به «دوران طلایی» «امام امتی که اورا پرستيده است» برسد.
در عصر آن پدر و پسر وپيش از آنان در عصر ولايت ترکمانان قاجار سخن از هزار فاميل در ميان بود، ... (نوشته را با نام هایی همانند نصرت الدوله و مستوفی ميرزا ودوستعلی معير الممالک وعلاء السلطنه، فريدن جم، فخرالدوله ... مزين میکند تا نيش و توهين ديگری به دوران شاهنشاهی پهلوی داشته باشد، و ادامه میدهد) ...
نواده نايب امام زمان ولی فقيه اول، سيد حسين عليه ظلم، بپا خاست و در عراق فرياد زد ووو نواده ديگرش با سيد حسن خاتمی بيعت کرد، و پسر آن ديگری حسن فريدون که هم روحانی بود و هم عنوان دکتری داشت ودبير شورای امنيت ملی، در نامه ای هنگام خودکشی (معلوم نشد خودکشی بود يا سربه نيست) ياد آور می شود «از حکومت شما، از دروغهای شما، از فساد شما، از مذهب شما، از تزوير و نفاق وتقيه شما متنفرم، ننگ دارم که در چنين محيطی زندگی کنم و هرروز مجبور شوم به دوستان به دروغ بگويم پدر من از جنس اينها نيست وته دلش با ملت است، در حليکه حقيقت جز اين است ووقتی شما را می بينم که دست خامنه ای را می بوسيد حالم به هم میخورد..» ... «درجمع 400 فاميلی که رهبران وپايوران اصلی اين نظام هستند حتی يکيشان فرزندی تربيت نکرد که مصدر خدمتی شود و نام و اعتبار والد معظم را حفظ کند يا بر آن بيافزاد...»
به اين ترتيب عليرضا نوريزاده است که «روحانی» را «دکتر» می کند.
ملت اصلاح ناپذير
ملت ايران 11 دوره افتضاح بنام انتصابات که اصلا در قاموس قرآن و داده های قرآن نيست واصولا نمی توان دولت اسلامی بود و «جمهوری راه انداخت»، زيرا در نظر «الله» (بنده هایی که او مدعی خلقتشان است) اختياری از خود ندارند و به استناد آيه چهارم از سوره ابراهيم که در مکه از سوی محمد بيان شده است، (ما هيچ رسولی در ميان قومی نفرستاديم، مگر به زبان قوم خودش سخن گويد واحکام الهی را بيان کند. آنگاه هرکه را خواهد به ضلالت واميگذارد وهرکه را خواهد هدايت میکند، او خدای مقتدر دانا است) «بنده های خدا» اختياری از خود برای انتخاب ويا انتصاب ندارند و الله است که تعيين کننده می باشد. بنابراين تمام سی و پنج سال تقلب رژيم آشکار و به اين روشنی نتوانسته در ملت «اسلام زده» تغييری بدهد وهنوز هم در انتخابات ساختگی ودروغين شرکت میکنند.
با اينکار اجازه میدهند تا ستم، غارتگری، جنايت، قصاص و اعدام برآنان جاری باشد، ما در دوران تاريخ با وجود يورشی همانند مغلولان هرگز همانند يورش تازيان در «قادسيه اول» و در يورش دوم «قادسيه دوم 1979» چنين ننگی وچنين سيلی نخورده ايم وبا اين همه بازهم با نابخردی تمام تسليم آخوند می شويم. روضه خوانی با عمامه سفيد را بر جان ومال و ناموس و کشور وفرهنگ سه هزار ساله خود مسلط می کنيم و برای اينکار هم به خيابان ها آمده شادی و پايکوبی میکنيم.
زخم های 1400 ساله را نمک می پاشيم...
چه کسی مقصر است؟
جوانان به استناد فيلم و عکس های دوران يورش وشورش 1979 کسانی بودند که گول خوردند ورژيم خمينی را ثابت و وارد کردند، امروز هم که 70 درصد جمعيت ايران را جوانان تشکيل میدهند وبيشتر دانشگاه رفته، با اينترنت و کتاب ورساله های جهانی ارتباط دارند به نادرستی از پدران خود گله دارند که اين چه بلایی بود برسر ما آورديد، خود نابخردانه به حسن روحانی می پيوندند و جنايت های اورا سرپوش گذاشته و دست نشاندگی انگلستان را بار ديگر با ذلت می پذيرند.
شعور در راستای نابخردی.
آنانی که به صندوق رژيم رای ريختند وبا کلفت کردن صدا مدعی شعورند ولی پاسخ های از اين دست میدهند چه بايد گفت:
1- از احمدی نژاد متنفر بودم، ميخواستم رژيم عوض شود!!
2- برای اينکه وضع بهتر بشود!!
3- بهترين کانديدا همين شخص بود!!
4- ما به جمهوری اسلامی رای داديم!!
5- هرکسی بايد رای بدهد، دموکراسی يعنی همين رای دادن!!
6- از ميان بدترين ها به بد رای دادم!
غافل از اينکه تمام کانديدا ها به رژيم اسلامی و به قانون اساسی رژيم اسلامی و به اصول ولايت فقيه پايبند هستند و سياستی را دنبال میکنند که «امام» آنان ديکته میکند.
در فرتور زير مشخص است هرگونه رای در صندوق رژيم اسلامی رای اعتماد به رژيم اسلامی است.
به سفارش خمينی هم عمل نمی شود
خميمی همانند صد ها قول ديگری که داده بود قول داده بود، «روحانيون نبايد رييس جمهور شوند» اگر شمارش کنيد خامنه ای، رسما جانی، خاتمی و اين وابسته به انگلستان چهارمين رييس جمهوری دستار به سر است که مردم به او رای داده اند.
بيشتر ايرانيان، از جمله آنانی که «جمهوريت خواهی» را نوعی دموکراسی گمان میکنند، بر اين باروند که تنها رای دادن است که دموکراسی برقرار میکند، تنها هنگام رای دادن است که به حساب می آيند و أدم حساب می شوند.
به همه چيز رژيم اعتراض دارند ولی چون هنگام رای دادن اجازه دارند مويشان را نشان بدهند و عشوه گری کنند شش کيلومتر صف گوسپندی می بندند، شناسنامه دست ميگيرند. تا بحال ديده نشده است کسی که رای نداده به خاطر رای ندادن در جایی دچار مشکل شده باشد، چرا اين مردم گوسپند وار با رای خود به رژيم اعتبار میدهند پرسشی است که با شعور عاميانه مواجه خواهد شد.
زشت تر و کريه تر آنکه مشتی در بيرون از کشور با روسری به سفارتخانه های رژيم رفته رای داده اند... اينان چه استدالی به مشروعيت دادن به رژيم را دارند؟.
هررای به منظور تا کمر دلا شدن وبوسيدن دست خاينين به کشور است:
روحانی (حسن فريدون روحانی) که هرگز دکترا نگرفته است ولی اصرار دارد اورا دکتر روحانی بخوانند، همسری انگليسی داشته است، و بند نافش به انگلستان بسته است. او امروز در جايگاه رييس جمهور است- هنوز نه به دار است ونه به بار ونه هنوز به تخت نشسته است، ولی مشتی متملق دستبوسی را رواج داده اند.
حسن فريدون که پس از استقرار رژيم اسلامی نامش را به نام همسر ايرانی اش «روحانی» تغييرداده در 12 نوامبر 1948 (1327) دنيا آمده است. او از سال 1999 در مجلس خبرگان بوده است. در سال 1991 در کنار اکبر هاشمی رسما جانی (بهرمانی) عضو شورای مصلحت نظام بوده است.
در سال 1989 عضو شورایعالی امنيت ملی رژيم اسلامی بوده است. در سال 1992 تا 2005 به رياست مرکز پژوهش استراتژی منصوب شده است. او همچنين دو دوره معاون سخنگوی طويله اسلامی بوده است.
در مذاکرات اتمی گذشته، رييس هييت مذاکره کننده بوده است.
او قول داده است اقتصاد کشور را سامان بدهد و روابط متزلزل با کشور های ديگر را سرو سامان بدهد.
او اصلا در قريه سرخه در نزديکی سمنان دنيا آمده است. خانواده او از مخالفين شاه بوده اند. طلبگی را از سال 1960 آغاز کرده است در سال 1961 به قم رفته است. از شاگردان محمد رضا گلپايگانی و مرتضی حائری و فاضل لنکرانی بوده است.
در سال 1969 در دانشگاه تهران برای دريافت مدرک در حقوق ثبت نام کرده و تا سال 1972 در دانشگاه بوده است. پس از آن به دانشگاه کالدونين گلاسکو انگلستان رفته است و از همان زمان ارتباط های او با انگليسی ها آغاز شده است. مدعی است که تز خود را در باره حقوق مدنی و قانون اساسی اسلامی با توجه به جامعه وفرهنگ ايران نوشته است.
در فيلم تبليغاتی خود را «دکتر» معرفی کرده است ولی اثری از تز پذيرفته شده او ويا ثبت شده در دانشگاه گلاسکو بدست نمی آيد. او پس از سرکار آمدن رژيم اسلامی نام خود را از «فريدون» به «روحانی» تغيير داده است ومدعی است تز او بنام فريدون و در دانشگاهی که پيش از ادغام دو کالج کويين و دانشگاه پلی تکنيک گلاسکو بوجود آمده بوده است... (يعنی کشک) نوشته شده است. بهر حال دانشگاه گلاسکو نمی تواند چنين مدرکی را تاييد کند وشاهدی برای آن بيابد.
مدعی است انگليسی، آلمانی، فرانسه ، روسی و عربی را میداند.
شايع است در دوران تحصيل در انگلستان با زنی انگليسی ازدواج کرده است و از او فرزندی هم دارد. وگاهی به بهانه سرکشی به زن و فرزند پيشين خود به انگلستان میرود تا با اربابان انگليسی خود در تماس بوده باشد.
ولی در شرح حال خودش می نويسد، مادرش هنوز در سمنان زندگی میکند و در سال 1969 با نعيمه روحانی ازدواج کرده است دو فرزند پسر و دوفرزند دختر دارد که پسر نخست او بنام حسين در سال 1992 خودکشی کرده است. – معلوم نيست خودکشی بوده يا با نظرات پدرش مخالف بوده و بارژيم اشکال داشته وسربه نيست شده است.
اين عامل انگلستان پوشش خوبی از رسانه های انگليسی برای خوش جلوه کردن میگيرد.
اگر رژيم بر ملت ايران مسلط است و «سوارش» شده دليلش نادانی و تعبد است.
از ماست که برماست.
ح-ک
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)