از , محترم مومنی روحی
از روز پنج شنبه پنجم مرداد 1391 خورشیدی ، که فیلم مستند " از تهران تا قاهره " به نمایش در آمده است ؛ بر روی بیشتر رسانه های تصویری ، به ویژه بر روی صفحات ایرانیان در فیسبوک ، یک نسخه از این فیلم تاریخی ارزشمند دیده می شود . همگان در حد توان و حافظه و بضاعت فرهنگی و ادبی خودشان ، در این مورد به اظهاراتی پرداخته اند ؛ و راجع به دقایق گوناگون این فیلم سه ساعته ، دیدگاههای خودشان را ابراز نموده اند .
آنچه که به چشم من در سرتاسر این فیلم به یاد ماندنی ، بخصوص با توضیحاتی که شهبانوی گرامی می فرمودند می آمد و می دیدم ؛ سه پنجره بود که هر یک به وسعت همه ی ایران ، فراخ و گشاده به نظر می آمد !
دو تا از این سه پنجره در کنار هم قرار داشتند ، و یکی باقیمانده نیز در روبروی آن دو بود . در قاب روشن دو پنجره ای که در کنار یکدیگر و رو به همه تاریخ باز می شدند ؛ دو تن از بزرگترین شخصیت های معاصر در قرن حاضر دیده می شدند ؛ که با چهره های بشاش از دیدن رضایتمندی مردم ایران از ایشان ، و با قامتی رسا از همت والای خودشان ، و نیز با سربلندی افتخار آمیزی از اثرات مثبت حضور خویش در زمان زنده بودنشان ، به ما که مشغول دیدن آنها بودیم می نگریستند !
اما در قاب تیره پنجره سوم ، یک فرد با قامتی تکیده از فشار خطاهای جبران ناپذیر خودش ، و با چهره ای مکدر از عدم نارضایتی مردمانی که مشمول ظلم های متعدد وی گردیده بودند ؛ و نیز با گردنی آویخته از شرم دروغهائی که به مردم ایران گفت ، و از همان ابتدا با چنین روشی شروع به فریب دادن مردم کرد ؛ رو به تماشاچیان ایستاده بود !
دو پنجره ای که دو فرد سرافراز تاریخ معاصر را در میان خودشان داشتند ؛ با گلهای زیبائی که به رنگ و بوی عشق و سپاس مردم رنگین و معطر شده بودند جلوه می فروختند . ولی اطراف آن پنجره منفرد و عاری از گرمای محبت ، با خارهائی خوار کننده از خدعه و نیرنگ پوشانده شده بود ؛ و بوی متعفن نفرت را منتشر می ساخت !
درون آن دو پنجره که در کنار یکدیگر قرار داشتند ؛ روانشادان پادشاه فقید ایران محمد رضا شاه پهلوی ، و پرزیدنت انور سادات رئیس جمهور کشور مصر ، کتابهای قطوری از مردی و مردانگی و رفاقت مشفقانه را در منظر بینشگران جلوه گر می نمودند . اما درون آن دیگر پنجره ، چهره غضبناک و حالت انتقامجوی خمینی دجال و دروغگو ، نمایشی از خباثت و بد قلقی و ناجوانمردی و جنایت و ظلم را ، به همه تاریخ بشری ارائه می داد !
با آنکه به آن بهشت و جهنم آن دنیای دیگر ، که کتابهای مذهبی به آنها اشاره می کنند اعتقادی ندارم ؛ ولی آن سه پنجره در نظرم ، نمادهائی از بهشت و دوزخ حاضر در همین دنیای فانی را مجسم می ساختند ! شگفت آور بود که آن دو مکان موعود ، که یکی آکنده از آرامش و آسایش و بی نیازی ، و آن دیگری سرشار از سختی و زجر و شکنجه و ناکامی است ؛ چنین نزدیک و روبروی هم قرار داشتند !!
با کمی توجه و اندکی تفکر ، این شگفتی به یک امر عادی بدل می گردد ؛ چرا که فاصله میان عشق و نفرت ، مسیر میان خوبی و بدی ، تفاوت میان زشت و زیبا و تمامی تناقضاتی را که همگی ما در این جهان پهناور سراغ داریم ؛ فقط یک گام و یا یک لحظه ، و یا یک تصمیم مثبت یا منفی است !
بر همین اساس هم ، آن سه پنجره که دوتایشان سمبل خوب بودن و اندیشه ها و کردارها و گفتارهای نیکو داشتن ، و نیز میزان رضایتمندی مردمان از ساکنان در آنها را نمایندگی می نمودند ؛ و بهشت آسا تداعی کننده زیبائی ها در اذهان ما می شدند . و نیز در آن پنجره سوم ، که فردی یکه و تنها در میان خار و آتش خشم و غضب و نارضایتی مردم ، از ایستاده بود ؛ و آن دوزخ مجسم که مکافات همه ساکنان جهنم است را تجربه می نمود ؛ کسی که در حسرت ندامت از اعمال ضد بشری خودش ، مانند فردی که در یک جایگاه شوم ، در میان شعله های آتش تأسف از کردار ناپسند خویش می سوزد ؛ و هر لحظه می میرد و دوباره برای سوختن بعدی جان می گیرد !
برای ما که تماشاچیان آن فیلم فراموش نشدنی بودیم ؛ مستندی که نمایشی از حقایقی تاریخی را برایمان مطرح نمود ؛ دو نتیجه انکار نکردنی را برجا گذاشت . با آنکه از اعمال ناسپاسانه خودمان ، نسبت به شاهنشاه مهرورز میهن مان ، که جز خدمت به سرزمین مان نکرد ؛ بیش از پیش شرمسار شدیم ؛ ولی از سوئی دیگر نتیجه نسبتا مطلوبی را نیز به دست آوردیم !
اگر آن پنجره های روبروی یکدیگر را نمی دیدیم ؟ تا به این حد به تاریخ معاصر مملکت خویش پی نمی بردیم . به ویژه نسلی که پس از آن مهاجرت بزرگ " از تهران تا قاهره " به این دنیا آمده اند ؛ و جز شنیده هایشان از نسل پیش از خودشان ، داده های تاریخی گویائی را در اختیار ندارند ؛ بسیار حائز اهمیت است ، که به این واقعیات دسترسی بیابند و به وضوح ببینند و بشنوند که مرز وبوم آباء و اجدادی شان ، چه بوده است و اکنون چه شده ؟!
بدون تردید ، این درس بزرگی برای همگی ما خواهد بود ، که از این پس ، دست کم در این برهه تاریخی ، که تلاش همه ایرانیاران میهن پرست ، برنامه ریزی برای ایجاد تشکل های متحدانه با یکدیگر ، جهت رهائی سرزمین مان از چنگال این قوم جانی است . و می بینیم و می شنویم ، که در هر رسانه ای عده ای روشنفکرنما ، رشادت و عقلانیت مردم ایران را نادیده می گیرند ؛ و با رؤیای ساختن یک آینده مطلوب ( البته برای خودشان ) ! باز هم قصد فریب دادن ملت ایران را دارند ؛ باید با هوشیاری کامل به این سیاست پیشگان فریبکار نشان بدهیم ، که ایرانی آنقدر هوشمند است که از یک سوراخ دو بار گزیده نشود !
تابستان 2571 آریائی هلند
آنچه که به چشم من در سرتاسر این فیلم به یاد ماندنی ، بخصوص با توضیحاتی که شهبانوی گرامی می فرمودند می آمد و می دیدم ؛ سه پنجره بود که هر یک به وسعت همه ی ایران ، فراخ و گشاده به نظر می آمد !
دو تا از این سه پنجره در کنار هم قرار داشتند ، و یکی باقیمانده نیز در روبروی آن دو بود . در قاب روشن دو پنجره ای که در کنار یکدیگر و رو به همه تاریخ باز می شدند ؛ دو تن از بزرگترین شخصیت های معاصر در قرن حاضر دیده می شدند ؛ که با چهره های بشاش از دیدن رضایتمندی مردم ایران از ایشان ، و با قامتی رسا از همت والای خودشان ، و نیز با سربلندی افتخار آمیزی از اثرات مثبت حضور خویش در زمان زنده بودنشان ، به ما که مشغول دیدن آنها بودیم می نگریستند !
اما در قاب تیره پنجره سوم ، یک فرد با قامتی تکیده از فشار خطاهای جبران ناپذیر خودش ، و با چهره ای مکدر از عدم نارضایتی مردمانی که مشمول ظلم های متعدد وی گردیده بودند ؛ و نیز با گردنی آویخته از شرم دروغهائی که به مردم ایران گفت ، و از همان ابتدا با چنین روشی شروع به فریب دادن مردم کرد ؛ رو به تماشاچیان ایستاده بود !
دو پنجره ای که دو فرد سرافراز تاریخ معاصر را در میان خودشان داشتند ؛ با گلهای زیبائی که به رنگ و بوی عشق و سپاس مردم رنگین و معطر شده بودند جلوه می فروختند . ولی اطراف آن پنجره منفرد و عاری از گرمای محبت ، با خارهائی خوار کننده از خدعه و نیرنگ پوشانده شده بود ؛ و بوی متعفن نفرت را منتشر می ساخت !
درون آن دو پنجره که در کنار یکدیگر قرار داشتند ؛ روانشادان پادشاه فقید ایران محمد رضا شاه پهلوی ، و پرزیدنت انور سادات رئیس جمهور کشور مصر ، کتابهای قطوری از مردی و مردانگی و رفاقت مشفقانه را در منظر بینشگران جلوه گر می نمودند . اما درون آن دیگر پنجره ، چهره غضبناک و حالت انتقامجوی خمینی دجال و دروغگو ، نمایشی از خباثت و بد قلقی و ناجوانمردی و جنایت و ظلم را ، به همه تاریخ بشری ارائه می داد !
با آنکه به آن بهشت و جهنم آن دنیای دیگر ، که کتابهای مذهبی به آنها اشاره می کنند اعتقادی ندارم ؛ ولی آن سه پنجره در نظرم ، نمادهائی از بهشت و دوزخ حاضر در همین دنیای فانی را مجسم می ساختند ! شگفت آور بود که آن دو مکان موعود ، که یکی آکنده از آرامش و آسایش و بی نیازی ، و آن دیگری سرشار از سختی و زجر و شکنجه و ناکامی است ؛ چنین نزدیک و روبروی هم قرار داشتند !!
با کمی توجه و اندکی تفکر ، این شگفتی به یک امر عادی بدل می گردد ؛ چرا که فاصله میان عشق و نفرت ، مسیر میان خوبی و بدی ، تفاوت میان زشت و زیبا و تمامی تناقضاتی را که همگی ما در این جهان پهناور سراغ داریم ؛ فقط یک گام و یا یک لحظه ، و یا یک تصمیم مثبت یا منفی است !
بر همین اساس هم ، آن سه پنجره که دوتایشان سمبل خوب بودن و اندیشه ها و کردارها و گفتارهای نیکو داشتن ، و نیز میزان رضایتمندی مردمان از ساکنان در آنها را نمایندگی می نمودند ؛ و بهشت آسا تداعی کننده زیبائی ها در اذهان ما می شدند . و نیز در آن پنجره سوم ، که فردی یکه و تنها در میان خار و آتش خشم و غضب و نارضایتی مردم ، از ایستاده بود ؛ و آن دوزخ مجسم که مکافات همه ساکنان جهنم است را تجربه می نمود ؛ کسی که در حسرت ندامت از اعمال ضد بشری خودش ، مانند فردی که در یک جایگاه شوم ، در میان شعله های آتش تأسف از کردار ناپسند خویش می سوزد ؛ و هر لحظه می میرد و دوباره برای سوختن بعدی جان می گیرد !
برای ما که تماشاچیان آن فیلم فراموش نشدنی بودیم ؛ مستندی که نمایشی از حقایقی تاریخی را برایمان مطرح نمود ؛ دو نتیجه انکار نکردنی را برجا گذاشت . با آنکه از اعمال ناسپاسانه خودمان ، نسبت به شاهنشاه مهرورز میهن مان ، که جز خدمت به سرزمین مان نکرد ؛ بیش از پیش شرمسار شدیم ؛ ولی از سوئی دیگر نتیجه نسبتا مطلوبی را نیز به دست آوردیم !
اگر آن پنجره های روبروی یکدیگر را نمی دیدیم ؟ تا به این حد به تاریخ معاصر مملکت خویش پی نمی بردیم . به ویژه نسلی که پس از آن مهاجرت بزرگ " از تهران تا قاهره " به این دنیا آمده اند ؛ و جز شنیده هایشان از نسل پیش از خودشان ، داده های تاریخی گویائی را در اختیار ندارند ؛ بسیار حائز اهمیت است ، که به این واقعیات دسترسی بیابند و به وضوح ببینند و بشنوند که مرز وبوم آباء و اجدادی شان ، چه بوده است و اکنون چه شده ؟!
بدون تردید ، این درس بزرگی برای همگی ما خواهد بود ، که از این پس ، دست کم در این برهه تاریخی ، که تلاش همه ایرانیاران میهن پرست ، برنامه ریزی برای ایجاد تشکل های متحدانه با یکدیگر ، جهت رهائی سرزمین مان از چنگال این قوم جانی است . و می بینیم و می شنویم ، که در هر رسانه ای عده ای روشنفکرنما ، رشادت و عقلانیت مردم ایران را نادیده می گیرند ؛ و با رؤیای ساختن یک آینده مطلوب ( البته برای خودشان ) ! باز هم قصد فریب دادن ملت ایران را دارند ؛ باید با هوشیاری کامل به این سیاست پیشگان فریبکار نشان بدهیم ، که ایرانی آنقدر هوشمند است که از یک سوراخ دو بار گزیده نشود !
تابستان 2571 آریائی هلند
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)