از . محترم مومنی روحی
پرانتز ( ) که در اصل یک اصطلاح ریاضی است ، گاهی اوقات در بخشهائی از نگارش یک متن نیز مورد استفاده قرار می گیرد ؛ و آن در زمانی است که نگارنده آن متن ، در رابطه با جمله قبل از آن علامت ( پرانتز ) بخواهد توضیح مختصری در رابطه با موضوع بحث بدهد . دو رنگ آبی و سیاه را به عمد برای بیان مقصودی که در این نوشتار دارم برگزیده ام . پرانتز آبی مورد نظر من را هیچوقت نمی توانیم کاملا ببندیم ؛ همانطوری که دو آبی بسیار بزرگ طبیعت ( آسمان و دریا ها ) را هم ، که در این جهان پهناور در مقابل یکدیگر شکل یک پرانتز آبی را برای ما مجسم می کنند ؛ هرگز نمی توانیم به هم وصل نموده و آن را به طور کامل ببندیم . اما پرانتز سیاه را ، با منظوری که من از آن دارم ، می توانیم و باید که برای همیشه آنرا ببندیم و از صحنه روزگار خارج بسازیم !
البته برای این هدف بسیار بزرگ ، یک شرط انکار ناپذیر هم وجود دارد ؛ و آن این است که برای بستن چنین پرانتز سیاه مخوفی ، همگی با هم به طور بسیار جدی و صمیمی ، مصمم و یکدل و یک جهت باشیم .
در حکومت پادشاهان سرافراز پهلوی ، پرانتز آبی ما با آغاز سلطنت رادمردی از تبار خورشید و گرمای عشق به ایران ، با ورود رضاشاه کبیر به صحنه سیاسی کشورمان گشوده شد ؛ و به وسعت آسمان آبی و همه اقیانوسهای گیتی ، دروازه های پیشروی ملک و ملت به سوی بهترین های موجود در جهان را به روی ما گشود .
بعد از سیاست بازیهای کشورهائی که نمی خواستند ایران همانند خودشان ، و چه بسا سریعتر از آنان مسیر ترقی به سوی یک زندگی مدرن را بپیماید ؛ آن پادشاه دلسوز میهن ما را ، با تمام ابهت و عظمتی که داشت ؛ به ترک نمودن ایران به سوی جزیره آفریقائی موریس واداشتند . که در حقیقت نوعی تبعید اجباری و غیر قانونی ، برای خارج کردن آن پادشاه میهن دوست ، از مرز و بومی بود که بدخواهان سرزمین ما ، برای آن شاهنشاه عظیم الشأن تدبیر نموده بودند !
پس از مهاجرت رضاشاه کبیر به جزیره موریس ، در بحرانی ترین مراحلی که ایران با وقوع جنگ دوم جهانی تجربه می نمود ؛ در شهریور 1320 ، شاهنشاه فقید ایران محمدرضا شاه پهلوی ، که بسیار جوان هم بود ؛ می بایست عنان اختیار کشور را در دست بگیرد . در همان سال نیز بود که آن نشست بزرگ تاریخی ( کنفرانس تهران ) با شرکت سران سه کشور بزرگ دنیا ( پرزیدنت روزولت از آمریکا ، وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیای کبیر ، و جوزف استالین از کشور شوروی سابق ، روسیه کنونی ) در تهران تشکیل گردید .
تهران مملو از خبرنگاران بین المللی ، و صد البته جاسوسان آلمان نازی شده بود . سرگرد اریک زیگفرید ، که یک افسر زبده آلمانی بود ؛ چندین سال بعد از خاتمه جنگ ، از جاسوسی خودش در آن روزها در تهران ، بخصوص از مسائل مربوط به نشست معروف کنفرانس تهران ، کتاب بسیار جالبی را نوشته و منتشر کرده بود . این کتاب که با عنوان " مأموریت در تهران " به رشته تحریر در آمده بود ؛ از لحظه به لحظه کارهای جاسوسی این افسر آلمانی می گوید ؛ از حضورش به عنوان باغبان در آن محلی که کنفرانس برگزار می گردید ؛ و از نفوذش به داخل سالنی که کنفرانس در آن تشکیل می شد ؛ و نیز از تهیه میکروفیلم هائی که از تمام مدارک روی میز کنفرانس آماده کرده و با خودش به آلمان برده بود ؛ و از گزارش کامل و مبسوطی ، که از محتوای مباحث و مطالب ردّ و بدل شده در میان آن سه سییاستمدار بزرگ تهیه نموده بود ؛ بخشهای بسیار جالب کتاب مزبور را تشکیل می دادند !
هنگامی که من آن کتاب را خواندم ، در سنین نوجوانی ام ( سیزده – چهارده ساله ) بودم . در آن زمان نمی توانستم به جریانات آن جاسوسی بزرگ ، و کنه آن رویدادهائی که در آن سالها به وقوع پیوسته بودند ؛ و نیز نیات پلید آنانی که همیشه چشم طمع به میهنم را داشتند دریابم . محمدرضاشاه جوان ، در آن سالهای پر حادثه ، که خطرات بسیار بزرگی ایرانمان را تهدید می کردند ؛ در شرایطی که دو جهت شمالی و جنوبی کشورمان ، استانهای بزرگ گیلان و مازندران در شمال ، و استانهای بندرعباس و بوشهر و خوزستان در جنوب میهنمان ، در اشغال دو کشور انگلیس و روسیه بودند ؛ اگر پادشاه جوان ایرانزمین ، حتی کمی سستی و نابخردی به خرج می داد ؟ بقیه استانهای مملکتمان نیز به تصرف و اشغال دیگر کشورهای اروپائی ، مثل آلمان و فرانسه در می آمدند ؛ و اکنون از آن ایران بزرگ هیچ اثری وجود نداشت و دشمنان تکه و پاره اش کرده بودند ؛ کوچکترین خبری نبود و هر بخش از سرزمینمان ، به یکی از آن زیاده طلبان تعلق یافته بود !
این پرانتز پرافتخار آبی آسمانی و آبی دریائی را ، که من در سقف و زمین ایرانم می بینم ؛ به لحاظ توجهات خاص اهورای ایرانزمین ، و همچنین دقت نظر و کاردانی و هوشیاری آن پادشاه میهن پرست ، همچنان در اختیار داریم و باز نیز خواهیم داشت . هرگز هم به دست و با هدف هیچ کشور و هیچ سیاستمداری بسته و بی اعتبار نخواهد شد !
از یک پرانتز سیاه هم نام بردم ، این نقش تیره و ننگ آور ، حکومت سیاه رژیم متحجر آخوندی است ؛ که بیش از سه دهه متوالی بر ما و بر سرزمینمان چیره گشته و سلطه یافته ؛ و با حمایت های پنهانی دشمنان ما ، آنرا به اشغال خویش درآورده است . همین خود یکی از ترفندهای همان بدخواهان خارجی ایران است ؛ که همواره تلاش می کنند تا این کشور را از چنگ ما و همه هم میهنانمان دربیاورند ؛ تا به نعمتهای فراوانی که در آن نهفته است دست بیابند !
نوکرهای تازی شان هم ، در این رابطه ، با باج کلانی که خمینی خرفت و انتقامجوی هندی زاده ، که از آمریکائیان گرفت ؛ تا شاه را از زادگاهش ایران خارج کند ، و خودش یک حکومت بدوی و قرون وسطائی را در کشور به اشغال در آمده ما بنیانگذاری بنماید ؛ کار را برای دشمنان میهنمان سهل و آسان نمود . تا جائی که آنها توانستند ، با بر روی کار آوردن حکومت عقب مانده و واپسگرای اسلامی در ایران ، نتیجه زحمات پنجاه ساله آن دو پادشاه بزرگ میهنمان را دستخوش ویرانی کنند ؛ و دلهای ایرانیاران را به غم و افکارشان را به پریشانی مبتلا نمایند !
اما همانطوری که می دانیم ، " درب خانه هرگز بر روی یک پاشنه نمی چرخد . " ! چرا که سعی دشمنان ریز و درشت ایران ، برای به قهقراء سوق دادن ایران و ایرانی ، و به غارت بردن اموال ملی ایشان ، و در نتیجه تصرف و تسلط بر این سرزمین باستانی و خطه ی حقیقی اهورائیان یکتاپرست ، هرگز به سرانجام نخواهد رسید ؛ چون دلاوران ایرانی ، به رهبری شهریار جوانبخت شان رضاشاه دوم پهلوی سوم ، در اتحادی چشمگیر و آخوندبرانداز ، و برباد دهنده کاخ پوشالی قدرت زوال پذیر حاکمیت خودکامه جمهوری ننگین اسلامی ، خواهند توانست این پرانتز سیاه و شوم را برای همیشه تاریخ ، با خفت و خواری که حقشان هم هست ؛ با پیروزی بر حکومت تازیان ضد ایرانی ببندند و به گورستان تاریخ تحویل بدهند !
تا از این پس و در این رهگذر ، هیچ دست نشانده ابله دیگری ، به خودش اجازه ندهد که به نوکری یک یا چند دشمن قسم خورده خارجی ایران و ایرانی برخیزد ؛ و باری دیگر سرزمین ما را به اشغال ظاهری خودش ، و باطنی اربابش در بیاورد !
این پرانتز سیاه و شوم و خواری آور را ، با یکدلی و همیاری همه میهن پرستان ایرانی خواهیم بست ؛ و با پیروزی بر اهریمنان جمهوری پلید اسلامی ، آنرا به زباله دان تاریخ خواهیم انداخت . تا ...... پرانتز همیشه آبی و ماندنی سرزمین کهن و سرفرازمان را ، عمری جاودانه و افتخاری سرفرازانه ببخشیم . پاینده ایران اهورائی ، جاوید پادشاه سربلند ایران زوال ناپذیر .
تابستان 2571 آریائی هلند
پرانتز ( ) که در اصل یک اصطلاح ریاضی است ، گاهی اوقات در بخشهائی از نگارش یک متن نیز مورد استفاده قرار می گیرد ؛ و آن در زمانی است که نگارنده آن متن ، در رابطه با جمله قبل از آن علامت ( پرانتز ) بخواهد توضیح مختصری در رابطه با موضوع بحث بدهد . دو رنگ آبی و سیاه را به عمد برای بیان مقصودی که در این نوشتار دارم برگزیده ام . پرانتز آبی مورد نظر من را هیچوقت نمی توانیم کاملا ببندیم ؛ همانطوری که دو آبی بسیار بزرگ طبیعت ( آسمان و دریا ها ) را هم ، که در این جهان پهناور در مقابل یکدیگر شکل یک پرانتز آبی را برای ما مجسم می کنند ؛ هرگز نمی توانیم به هم وصل نموده و آن را به طور کامل ببندیم . اما پرانتز سیاه را ، با منظوری که من از آن دارم ، می توانیم و باید که برای همیشه آنرا ببندیم و از صحنه روزگار خارج بسازیم !
البته برای این هدف بسیار بزرگ ، یک شرط انکار ناپذیر هم وجود دارد ؛ و آن این است که برای بستن چنین پرانتز سیاه مخوفی ، همگی با هم به طور بسیار جدی و صمیمی ، مصمم و یکدل و یک جهت باشیم .
در حکومت پادشاهان سرافراز پهلوی ، پرانتز آبی ما با آغاز سلطنت رادمردی از تبار خورشید و گرمای عشق به ایران ، با ورود رضاشاه کبیر به صحنه سیاسی کشورمان گشوده شد ؛ و به وسعت آسمان آبی و همه اقیانوسهای گیتی ، دروازه های پیشروی ملک و ملت به سوی بهترین های موجود در جهان را به روی ما گشود .
بعد از سیاست بازیهای کشورهائی که نمی خواستند ایران همانند خودشان ، و چه بسا سریعتر از آنان مسیر ترقی به سوی یک زندگی مدرن را بپیماید ؛ آن پادشاه دلسوز میهن ما را ، با تمام ابهت و عظمتی که داشت ؛ به ترک نمودن ایران به سوی جزیره آفریقائی موریس واداشتند . که در حقیقت نوعی تبعید اجباری و غیر قانونی ، برای خارج کردن آن پادشاه میهن دوست ، از مرز و بومی بود که بدخواهان سرزمین ما ، برای آن شاهنشاه عظیم الشأن تدبیر نموده بودند !
پس از مهاجرت رضاشاه کبیر به جزیره موریس ، در بحرانی ترین مراحلی که ایران با وقوع جنگ دوم جهانی تجربه می نمود ؛ در شهریور 1320 ، شاهنشاه فقید ایران محمدرضا شاه پهلوی ، که بسیار جوان هم بود ؛ می بایست عنان اختیار کشور را در دست بگیرد . در همان سال نیز بود که آن نشست بزرگ تاریخی ( کنفرانس تهران ) با شرکت سران سه کشور بزرگ دنیا ( پرزیدنت روزولت از آمریکا ، وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیای کبیر ، و جوزف استالین از کشور شوروی سابق ، روسیه کنونی ) در تهران تشکیل گردید .
تهران مملو از خبرنگاران بین المللی ، و صد البته جاسوسان آلمان نازی شده بود . سرگرد اریک زیگفرید ، که یک افسر زبده آلمانی بود ؛ چندین سال بعد از خاتمه جنگ ، از جاسوسی خودش در آن روزها در تهران ، بخصوص از مسائل مربوط به نشست معروف کنفرانس تهران ، کتاب بسیار جالبی را نوشته و منتشر کرده بود . این کتاب که با عنوان " مأموریت در تهران " به رشته تحریر در آمده بود ؛ از لحظه به لحظه کارهای جاسوسی این افسر آلمانی می گوید ؛ از حضورش به عنوان باغبان در آن محلی که کنفرانس برگزار می گردید ؛ و از نفوذش به داخل سالنی که کنفرانس در آن تشکیل می شد ؛ و نیز از تهیه میکروفیلم هائی که از تمام مدارک روی میز کنفرانس آماده کرده و با خودش به آلمان برده بود ؛ و از گزارش کامل و مبسوطی ، که از محتوای مباحث و مطالب ردّ و بدل شده در میان آن سه سییاستمدار بزرگ تهیه نموده بود ؛ بخشهای بسیار جالب کتاب مزبور را تشکیل می دادند !
هنگامی که من آن کتاب را خواندم ، در سنین نوجوانی ام ( سیزده – چهارده ساله ) بودم . در آن زمان نمی توانستم به جریانات آن جاسوسی بزرگ ، و کنه آن رویدادهائی که در آن سالها به وقوع پیوسته بودند ؛ و نیز نیات پلید آنانی که همیشه چشم طمع به میهنم را داشتند دریابم . محمدرضاشاه جوان ، در آن سالهای پر حادثه ، که خطرات بسیار بزرگی ایرانمان را تهدید می کردند ؛ در شرایطی که دو جهت شمالی و جنوبی کشورمان ، استانهای بزرگ گیلان و مازندران در شمال ، و استانهای بندرعباس و بوشهر و خوزستان در جنوب میهنمان ، در اشغال دو کشور انگلیس و روسیه بودند ؛ اگر پادشاه جوان ایرانزمین ، حتی کمی سستی و نابخردی به خرج می داد ؟ بقیه استانهای مملکتمان نیز به تصرف و اشغال دیگر کشورهای اروپائی ، مثل آلمان و فرانسه در می آمدند ؛ و اکنون از آن ایران بزرگ هیچ اثری وجود نداشت و دشمنان تکه و پاره اش کرده بودند ؛ کوچکترین خبری نبود و هر بخش از سرزمینمان ، به یکی از آن زیاده طلبان تعلق یافته بود !
این پرانتز پرافتخار آبی آسمانی و آبی دریائی را ، که من در سقف و زمین ایرانم می بینم ؛ به لحاظ توجهات خاص اهورای ایرانزمین ، و همچنین دقت نظر و کاردانی و هوشیاری آن پادشاه میهن پرست ، همچنان در اختیار داریم و باز نیز خواهیم داشت . هرگز هم به دست و با هدف هیچ کشور و هیچ سیاستمداری بسته و بی اعتبار نخواهد شد !
از یک پرانتز سیاه هم نام بردم ، این نقش تیره و ننگ آور ، حکومت سیاه رژیم متحجر آخوندی است ؛ که بیش از سه دهه متوالی بر ما و بر سرزمینمان چیره گشته و سلطه یافته ؛ و با حمایت های پنهانی دشمنان ما ، آنرا به اشغال خویش درآورده است . همین خود یکی از ترفندهای همان بدخواهان خارجی ایران است ؛ که همواره تلاش می کنند تا این کشور را از چنگ ما و همه هم میهنانمان دربیاورند ؛ تا به نعمتهای فراوانی که در آن نهفته است دست بیابند !
نوکرهای تازی شان هم ، در این رابطه ، با باج کلانی که خمینی خرفت و انتقامجوی هندی زاده ، که از آمریکائیان گرفت ؛ تا شاه را از زادگاهش ایران خارج کند ، و خودش یک حکومت بدوی و قرون وسطائی را در کشور به اشغال در آمده ما بنیانگذاری بنماید ؛ کار را برای دشمنان میهنمان سهل و آسان نمود . تا جائی که آنها توانستند ، با بر روی کار آوردن حکومت عقب مانده و واپسگرای اسلامی در ایران ، نتیجه زحمات پنجاه ساله آن دو پادشاه بزرگ میهنمان را دستخوش ویرانی کنند ؛ و دلهای ایرانیاران را به غم و افکارشان را به پریشانی مبتلا نمایند !
اما همانطوری که می دانیم ، " درب خانه هرگز بر روی یک پاشنه نمی چرخد . " ! چرا که سعی دشمنان ریز و درشت ایران ، برای به قهقراء سوق دادن ایران و ایرانی ، و به غارت بردن اموال ملی ایشان ، و در نتیجه تصرف و تسلط بر این سرزمین باستانی و خطه ی حقیقی اهورائیان یکتاپرست ، هرگز به سرانجام نخواهد رسید ؛ چون دلاوران ایرانی ، به رهبری شهریار جوانبخت شان رضاشاه دوم پهلوی سوم ، در اتحادی چشمگیر و آخوندبرانداز ، و برباد دهنده کاخ پوشالی قدرت زوال پذیر حاکمیت خودکامه جمهوری ننگین اسلامی ، خواهند توانست این پرانتز سیاه و شوم را برای همیشه تاریخ ، با خفت و خواری که حقشان هم هست ؛ با پیروزی بر حکومت تازیان ضد ایرانی ببندند و به گورستان تاریخ تحویل بدهند !
تا از این پس و در این رهگذر ، هیچ دست نشانده ابله دیگری ، به خودش اجازه ندهد که به نوکری یک یا چند دشمن قسم خورده خارجی ایران و ایرانی برخیزد ؛ و باری دیگر سرزمین ما را به اشغال ظاهری خودش ، و باطنی اربابش در بیاورد !
این پرانتز سیاه و شوم و خواری آور را ، با یکدلی و همیاری همه میهن پرستان ایرانی خواهیم بست ؛ و با پیروزی بر اهریمنان جمهوری پلید اسلامی ، آنرا به زباله دان تاریخ خواهیم انداخت . تا ...... پرانتز همیشه آبی و ماندنی سرزمین کهن و سرفرازمان را ، عمری جاودانه و افتخاری سرفرازانه ببخشیم . پاینده ایران اهورائی ، جاوید پادشاه سربلند ایران زوال ناپذیر .
تابستان 2571 آریائی هلند
به اشتراک بگذارید:(کدنویسی این ابزارک)